eitaa logo
دختران زینبی
391 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2.4هزار ویدیو
176 فایل
✨️ ڪانال دختران نوجوان محلہ زینبیہ پردیسان قم ✨ پایگاه بسیج حضرت زینب سلام الله علیہا حوزه حضرت نرجس سلام الله علیہا ️🍓ڪپۍ مطالب با ذڪر صلوات😊
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هم اکنون! هدیه ویژه کانال 💖دختران زینبی💖 به شما دخترهای عزیزترین☺️ 👇🏼👇🏼 از امشب 👛«صورتی، خاکستری»🎩 رو با هم دنبال می کنیم😉
🍃🌸ماجرای صورتی خاکستری🌸🍃 🖌قسمت اول: مسابقه روز دختر کتاب را گذاشت روی زانوهایش و از لابه‌لای شاخ و برگ بوته رز به هیاهوی بچه‌ها در حیاط نگاه کرد. زنگ تفریح‌های مدرسه🔔 را فقط از پشت همین شاخ و برگ‌ها دوست داشت که مثل یک فیلم سینمایی به رفت‌وآمد بچه‌ها در حیاط نگاه کند و مشغول فکر و خیال‌های خودش💬 باشد. یا همین‌جا، روی تکه چوبی که پشت باغچه انتهای مدرسه پیدا کرده بود، بنشیند و درس‌هایش را بخواند. اینجا انگار هیاهو آرام می‌گرفت و آدم‌ها شخصیت‌های نمایشی بی‌کلام در ذهن سارا می‌شدند. بچه‌هایی که می‌آمدند، می‌رفتند، وسط حیاط جیغ و داد می‌کردند، دوتایی راه می‌رفتند یا توپ🏐 والیبالشان جایی نزدیکی غار او می‌افتاد. این اسم را اولین بار فیروزه رویش گذاشته بود:«غار سارا». حالا اغلب بچه‌های کلاس می‌دانستند اگر او را در حیاط یا توی کلاس پیدا نکنند اینجا باید سراغش را بگیرند.
خانم اسکندری بلندگو🎤 را گرفته بود دستش و حرف‌های سر صبحش را برای بچه‌هایی که مشغول حرف‌های خودشان بودند، تکرار می‌کرد: «بچه‌ها! هفته دیگه جشن🎊 روز دختره. کنار برنامه‌های اون روز توی این فاصله چند تا مسابقه براتون ترتیب دادیم که برنده‌هایش رو روز جشن معرفی می‌کنیم:‌ عکاسی📸، نقاشی🎨 و دل نوشته.📝 موضوع هر سه‌شون هم قشنگی‌های دختر بودنه. عکس‌ها و نقاشی‌هاتون رو بیارید اتاق پرورشی و دل نوشته‌ها رو توی صندوقی که اینجا نصب کردیم بندازید.» 📚کتابش را بست و از جا بلند شد. همان‌طور که با دست گرد و خاک مانتواش را می‌تکاند، زیر لب غر زد: «چه دل‌خوشی دارن اینا😒. جشن روز دختر. دل نوشته قشنگی‌های دختر بودن! تو یه دنیای خیالی زندگی می‌‌کنن.» بعد راه افتاد سمت کلاس و سر راه به صندوقی که به سبک عهد بوق دورش را کادوپیچ کرده بودند، دهن‌کجی کرد. *** مامان🧕🏻 از توی پذیرایی صدا کرد: «سارا! کجا موندی؟🤔» کتابش را گذاشت کنار و از اتاق بیرون رفت: «بله؟» - زیر گازو روشن کن دخترم، بیزحمت تا من نمازمو تموم می‌کنم سالادم🥗 درست کن. الآن پسرا می‌رسن. بیحرف راه افتاد سمت آشپزخانه و پیچ شعله را چرخاند. یک‌لحظه بدش نیامد شعله را زیاد💥 کند تا غذا بسوزد و پسرها امشب گرسنه بمانند. اصلاً چرا باید میز می‌چید و سالاد درست می‌کرد؟ همان کوه و گردش و تفریحی که با رفقایشان هستند، یک‌چیزی هم بخورند دیگر. از دردسرهای بعدش ترسید که شعله را تا انتها پایین برد و بیحوصله🤕 نشست پشت میز: «بعد اون خانم اسکندری خوشحال میگه از قشنگی‌های دختر بودن بنویسین. همین‌که صبح☀️ تا شب باید توی خونه باشی و پسرا بیرون خونه🏠 مشغول گشت‌وگذار. کسی هم کاری نداره کی می‌رن؟ کی میان؟ چه‌کار می‌کنن؟ تنها نگرانی براشون اینه که یه وقت گرسنه نمونن. حالا کافیه من بگم می‌خوام برم سر کوچه دوتا خودکار بخرم. همه به هول و ولا می‌افتن.» از پارچ روی میز یک لیوان آب برای خودش ریخت تا آتش درونش کمی آرام شود. سرش را که بالا گرفت، مامان را دید که با چادرنماز در چارچوب در آشپزخانه ایستاده و با خنده😅 نگاهش می‌کند. گیج‌وگنگ سر تکان داد. مامان چادر را از دور سرش باز کرد: «اصلاً یادته برای چی اومده بودی آشپزخونه؟🤨» صدای چرخاندن کلید که در قفل آمد و سلام بلند و بالای وحید را شنید، از جا بلند شد: «مامان من درس‌هام مونده✏️، سالاد با خودتون.» حوصله دیدن پذیرایی مامان از پسرها را نداشت که تکیه بدهند به صندلی آشپزخانه و مامان چای و شربت🥤 جلوشان بگذارد. بیرون آشپزخانه سلام سرخوش برادرش را زیر لب جواب داد و رفت توی اتاق. ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ رضایٺ تو... همہ آرزوے من اسٺ لبخند تو... تنہا شاخہ گلے اسٺ ڪہ تمام زمین را بہ یڪ اشاره، گلبــاران مے‌ڪند... ڪانال 💕دختران زینبی💕👇 https://eitaa.com/joinchat/1909522488Ccdc5dfd559
بدترین‌سخن‌این‌است‌ڪہ‌دعاڪردم‌ونشد، زیارت‌رفتم‌ونشد❗️ این‌نشدها‌شیطانے‌است❗️ هیچ‌ ڪنندہ‌اۍ‌دست‌خالے‌برنمیگردد اگربہ‌صلاح‌باشدهمان‌را واگربہ‌صلاحش‌نباشد بھتراز‌آن‌رامیدهند.😊.. آیت‌الله‌فاطمے‌نیا ڪانال 💕دختران زینبی💕👇 https://eitaa.com/joinchat/1909522488Ccdc5dfd559
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آشنایی با جنگ قسمت چهارم عباس کریمی :سرکار خانم حقی باهمکاری: خانم یاس جعفری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرود سرخ انار «سرود سرخ انار» داستان بلندی از الهه بهشتی است که برمبنای یکی از ملاقات‌های افراد با امام زمان (ع) در هشت قسمت نوشته شده است. اصل این وقایع در کتاب بحارالانوار آمده که نشان از یاری و کرامت اهل بیت (ع) و به ویژه امام زمان (ع) به افراد است. حکایت این کتاب حکایت انار و حیله وزیری است که با استفاده از این میوه سعی دارد به تخریب شیعه بپردازد.