eitaa logo
"دُختࢪﺍنِﺯﻫࢪای‍ۍ•پ‍س‍‌ࢪان‌ِعَل‍َﯡۍ"
1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
4.7هزار ویدیو
221 فایل
❮🌱الهـےبہ‌تۅڪل‌نـٰام‌اعظمټ🌱' اینجا؟ ی مکانِ دِنج براے‌ اَݦانَتداࢪانِ چادرِخانم‌زهࢪای مࢪضیه(س) ﯡ نِگاهبانانِ غِیࢪت‌ِ امیࢪالمؤمنین‌علے‌(؏) ناشناس: https://daigo.ir/secret/2343274092 شرو؏ خادمـۍ؛ " ¹⁵. ⁶. ¹⁴⁰¹ "
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدا پارت : صد و شانزدهم 🇮🇷 رمان : مدافعان گمنام امنیت 🇮🇷 رسول : رفتم اونور پیش محمد مهدی کسی نبود کنارش نشستم رسول : اقا محمد مهدی چطوره ؟ محمد مهدی : خوبم رسول : چیکار میکنی ؟ محمد مهدی : هیچی دارم با تو حرف میزنم ، چیزی شده ؟ رسول : نه ، میگم محمد مهدی یه سوال محمد مهدی : چه سوالی ؟ رسول : تو چقدر خواهرتو دوست داری ؟ محمد مهدی : چه سوالیه خوب ؟ معلومه خیلی رسول : یعنی حاضر نیستی هیچ وقت از پیشت بره ؟ محمد مهدی : کجا بره ؟ رسول : هر جا محمد مهدی : رسول منظورت چیه ؟ رسول : منظورم اینه که بدون اون چیکار میکنی ؟ محمد مهدی : میمیرم رسول : دور از جون ، یعنی حتی حاضر نیستی خواهرت ازدواج هم کنه ؟ با این حرفم سرشو سریع چرخوند بالا اخماش رفت تو هم محمد مهدی : یعنی چی ؟ رسول : هیچی اینقدر جدی بود که دیگه جرئت نکردم ادامشو بگم محمد مهدی : رسول با تو ام این حرفا یعنی چی ؟ واسه چی همچین سوالی پرسیدی ؟ رسول : ببین....منظورم اینه که‌‌‌.....اگه یه روز واسه خواهرت خواستگار بیاد تو چیکار میکنی ؟ اخماش بیشتر از قبل رفتن تو هم جدیت و عصبانیتش خیلی بیشتر شدن محمد مهدی : چیییییی ؟؟!! تو الان چی گفتی ؟ رسول : هیچی محمد مهدی : کیه ؟ رسول : هیچکی محمد مهدی : رسول میگم کیه ؟ رسول : هیچکی نیست محمد مهدی ( با صدای بلند ) : رسول میگم بگو کیه رسول : خیلی خوب آروم باش ببین میگم فقط آروم باشیا محمد مهدی : بگو کیه ؟ رسول : س......س.....سعید محمد مهدی : کیییییییییییییییی ؟؟؟؟!!!! سعید ؟ سعید خودمون ؟ سرمو به نشانه ی تایید تکون دادم یهو از جاش بلند شد داشت میرفت اونور که دستشو کشیدم رسول : محمد مهدی جان من آروم باش محمد‌ مهدی : رسول ول کن دستمو رسول : محمد مهدی محمد مهدی ( با داد ) : میگم ول کن دستمو دستمو‌ از تو دستش کشید و رفت سمت سعید پ.ن : و شروع 😈😈😈
به نام خدا پارت : صد و هفدهم 🇮🇷 رمان : مدافعان گمنام امنیت 🇮🇷 محمد مهدی : خون به مغزم نرسید قاطی رفتم سمت سعید دستشو کشیدم و بلندش کردم و کشوندمش سمت در سعی میکرد نگهم داره اما نمیتونست سعید : محمد مهدی چرا اینجوری میکنی ؟ چیشده ؟ ای بابا دستمو شکوندی محمد مهدی رسول : محمد مهدی جان من ولش کن محمد مهدی تو الان عصبی نکن داداش نکن محمد مهدی : سعید بیا دنبال من اینقدر مقاومت نکن من به اندازه ی کافی اعصابم خورد هست رسول رفت کاپشن خودش و سعید و برداشت مال سعید و داد دستش واسه خودشم داشت میپوشید که گفتم : محمد مهدی : رسول به جان یه دونه خواهرم قسم بیای هر چی دیدی از چشم خودت دیدی رسول : محمد مهدی تو الان محمد مهدی : رسووووول نمیایا اگه بیای یه بلایی سر خودم و خودت و خودش میارم از من گفتن بود دست سعید و کشیدم و بردمش بیرون همینجوری دنبال خودم کشوندمش سعید : محمد مهدی نمیخوای دستمو ول کنی ؟ شکوندی دستمو همونجا وایستادم هیچکی دور و برمون نبود محمد مهدی ( با صدای خیلی بلند ) : ببینم تو خجالت نمیکشی ؟ سعید : واسه چی ؟ محمد‌ مهدی ( با صدای خیلی خیلی بلند ) : واسه چی ؟ سعیییییید آخه خواهر من ؟ چرا ؟ چرا سعید ؟ بگو چرا ؟ فقط بگو‌ چرااااااا ؟ سعید : م.....م.....من یه دونه محکم زدم تو گوشش محمد مهدی : سعید تو خجالت نمیکشی ؟ فکر نمیکردم اینقدر بی غیرت باشی سعید خجالت بکش سعید : محمد مهدی یه دقیقه صبر کن بزار برات توضیح بدم یه دونه محکم تر از قبل زدم تو گوشش محمد مهدی : خفشو فقط خفشو تو که میدونی من چقدر رو خواهرم حساسم آخه سعید تو سعید : مگه گناه کردم ؟ بالاخره که چی ؟ میخوای خواهرت تا آخر عمرت پیش خودت باشه ؟ تو هم باید ازدواج کنی محمد مهدی یه دونه خیلی خیلی محکم تر زدم تو گوشش اینقدر محکم زدم که افتاد زمین سعید : محمد مهدی محمد مهدی : هیچی نگو‌ سعید هیچی نگو یه دفعه یاد فاطمه خانم افتادم اگه سعید اگه تا الانم یه درصد احتمال داشت قبول کنه الان دیگه اصلا امکان نداره ، حالم خوب نبود نشستم رو زمین و شروع کردم گریه کردن پ.ن : عصبانیت محمد مهدی 😥 پ.ن۲ : زد تو گوش سعید 😰
هدایت شده از 🇮🇷زاپاس کانال گــانــدویــی امــــ🇮🇷
سلام دوستان این کانال محافظمون هست که اگر خدا نکرده ریپ شدیم در این کانال فعالیت کنیم
هدایت شده از رمان:مدافعان گمنام امنیت🤍🍃
رفقای گل از اول رمان تا اخر اینجا و کانال اصلی فرستاده میشه عضو بشید منم میفرستم
از اول تا اخر رمان در اینجا بار گذاری میشه رفیق🍃🤍 ایدی مسئول رمان🍃🤍 @Rugb1388 ناشناس مخصوص رمان🍃🤍 https://abzarek.ir/service-p/msg/871815 لینک کانال🍃 🤍 @REjcf1401
شروع فعالیت🌿💗 اد 🇮🇷 @gandoyeeha 🇮🇷 گــــانـــــدویــــی امــــــ✋🏼
خجسته گان 🌱❤️ اد 🇮🇷 @gandoyeeha 🇮🇷 گــــانـــــدویــــی امــــــ✋🏼
🌱❤️ اد 🇮🇷 @gandoyeeha 🇮🇷 گــــانـــــدویــــی امــــــ✋🏼
رسول اون پشت مزاحمه ها آینه رو ببنید😐😂 🦋💙 اد 🇮🇷 @gandoyeeha 🇮🇷 گــــانـــــدویــــی امــــــ✋🏼
🎶♥️ اد 🇮🇷 @gandoyeeha 🇮🇷 گــــانـــــدویــــی امــــــ✋🏼
اد 🇮🇷 @gandoyeeha 🇮🇷 گــــانـــــدویــــی امــــــ✋🏼
گفته های سوگل طهماسبی به حجاب☺️♥️ اد 🇮🇷 @gandoyeeha 🇮🇷 گــــانـــــدویــــی امــــــ✋🏼
برو دکتر مشکلت جدیه😐 اد 🇮🇷 @gandoyeeha 🇮🇷 گــــانـــــدویــــی امــــــ✋🏼
هـــــــاۍ🤣 اد 🇮🇷 @gandoyeeha 🇮🇷 گــــانـــــدویــــی امــــــ✋🏼
فقط چهار درصد نپسندیدن اد 🇮🇷 @gandoyeeha 🇮🇷 گــــانـــــدویــــی امــــــ✋🏼
حالا یکم جدا از گاندو فعالیت کنیم🙂❤️
اد 🇮🇷 @gandoyeeha 🇮🇷 گــــانـــــدویــــی امــــــ✋🏼