eitaa logo
"دُختࢪﺍنِﺯﻫࢪای‍ۍ•پ‍س‍‌ࢪان‌ِعَل‍َﯡۍ"
1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
4.7هزار ویدیو
204 فایل
❮🌱الهـےبہ‌تۅڪل‌نـٰام‌اعظمټ🌱' اینجا؟ ی مکانِ دِنج براے‌ اَݦانَتداࢪانِ چادرِخانم‌زهࢪای مࢪضیه(س) ﯡ نِگاهبانانِ غِیࢪت‌ِ امیࢪالمؤمنین‌علے‌(؏) ناشناس: https://daigo.ir/secret/2343274092 شرو؏ خادمـۍ؛ " ¹⁵. ⁶. ¹⁴⁰¹ "
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از Mirzai
_مهدی ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉ @gandoyeeha ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉
هدایت شده از Mirzai
_مهدی ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉ @gandoyeeha ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉
هدایت شده از Mirzai
_مهدی ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉ @gandoyeeha ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉
هدایت شده از Mirzai
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_مهدی ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉ @gandoyeeha ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉
هدایت شده از Mirzai
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محمدمون _مهدی ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉ @gandoyeeha ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉
هدایت شده از Mirzai
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_مهدی ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉ @gandoyeeha ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉
هدایت شده از Mirzai
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_مهدی ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉ @gandoyeeha ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉
با سلام خدمت دوستان امروز ۲۰ تولد یک نانازیه که استاد هممونه😍😍😍 تولد مجید نوروزی﴿استادرسولمون😎﴾دوردونمون 😘 هست. قرار بترکونیم🥰🥰 استاد رسول تولدت مبارك دوردونه همه ما استاد رسولی ها😍😎 خوشگلای من عشق گاندویی ها عشق استاد رسولی ها بهتون تولد دوردونمون را تبریك میکم به هممون🥳🥳🥳 تولدت مبارك استاد رسول دوردونه😎🤪 میترکونیم برات خوشملمون روز 20 فروردین فقط روز دوست استاد😚 رسول جان﴿مجید🤪﴾ خوشمل تولدت مبارك!🦋💚💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد رسول تولدت مبارك خوشمل گروهمون😍🥰🥳🥳🥳🥳 ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉ @gandoyeeha ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولدت مبارك مهربون😍☺️ ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉ @gandoyeeha ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولدت را از طرف همه ی گاندو یی ها رسولی ها بهت تبریک میگیم خوشگل خودمون😍😍❤️🥰🥰🥰🥳🥳🥳👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻 ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉ @gandoyeeha ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉
هدایت شده از سربازان مـھدوۍ ...🌱
توجه ‼️توجه⁉️ عاقبت کسی که‌ فیلم ها‌‌ی🔞🔞🔞🔞‌‌ رو میبینن 1 - بوی بهشت ر‌و استشمام نمیکنه 2 - از رحمت خدا محروم میشه 3 - نشستنش د‌‌ر جهنم است 4 - از چشما‌نش باسیم اویزا‌‌ن میشود 5 - ۲۰ سال در یک عذا‌ب میماند وهرکسی این پیام را پشت گوش اندازد از اهل اتش است تغییر کن ک خداتو را میبیند 💛 ...خدایا منو‌‌ از عذا‌‌ب دورکن و ‌‌کسی ک این پیام رو منتشر میکند �😔طی اگر این پیام‌‌ رو در ۵ گروه ار‌‌سال کردی اگر حداقل یک نفر تغییر کرد برای تو از حسنا‌‌ت توبه نوشته میشه🧡 درحدتوان پخش کنید
دوستان در بین دعاهاتون ماروهم یاد کنید🌸🖇 طاعات و عباداتتون قبول درگاه الهی✨🌿
🌱🗞• مهم ترین دعامون امشب: ظهور آقا صاحب الزمان باید باشه همه باید این مسئله یادمون باشه و به همه یاد آوری کنیم تا زودتر همه مشکلات حل بشه... - بنابراین حسابی این پیامو پخش کنید تا همه امشب برای ظهور دعا کنند. 💬 همه پخش کنند | مهم ترین دعا ظهور -این شب ها برای امام زمانمون دعا و کار می کنیم + به امید ظهورش ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉ @gandoyeeha ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉
1_985913270.pdf
694.3K
🛑📖 متن دعای جوشن کبیر به همراه ترجمه @gandoyeeha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱﷽🌱 پاࢪت نود و یکمـــــ 🇮🇷 ࢪمان : مُدًاُفَعّاٍنّ گٍمْنِاُمّ اِمٌنُیّتُ 🇮🇷 (سعید) تو کوچه بودم داشتم میرفتم مغازه که یهو یه نفر اومد سمتم دستاش تو جیبش بود نزدیک تر که اومد شناختمش فرزاد بود کیس پرونده ی گاندو ۲ اومد نزدیکم فرزاد : به به اقا سعید سعید : شما ؟؟ فرزاد : منو نمیشناسی ؟؟ فرزادم دیگه 😀😁 سعید : فرزاد کیه اقا ؟؟ اشتباه گرفتی فرزاد : مگه شما داداش اقا رسول نیستی ؟؟ 🤨🧐 با این حرفش ترس همه ی وجودمو گرفت سعید : ر...رسول ؟؟ شما اونو از کجا میشناسی ؟؟ اصلا کی هستی شما ؟؟ فرزاد : حالا مهم نیست من کیم داداش رسولت خیلی بی تابی میکنه ها دلتنگ تو هم زیاده همش میگه داداش سعید داداش سعید سعید : چ...چی میگی ؟؟ شما میدونی رسول کجاست ؟؟ فرزاد : میدونم ؟؟ هه داداشیت پیش منه 😏 سعید : چ...چی ؟؟ پیش تو ؟؟ یعنی چی ؟؟ داداش من کجاست ؟؟ فرزاد : عجله نکن حالا یقشو گرفتم و داد زدم : سعید : داداش من کجاست مرتیکه ؟؟؟؟ چیکارش داری ؟؟؟؟ اصلا تو کی هستی ؟؟؟؟ 😡😡😡 اونم عصبی شد کوبوندم تو دیوار دندوناشو بهم فشار داد و گفت : فرزاد : ببین پسر جون اگه میخوایی داداش رسولت زنده بمونه بهتره حواست به کارات باشه معلوم نیست که شاید همین دو دقیقه ی دیگه تموم کنه تقدیره دیگه پس تو حواستو جمع کن تا بلایی که سر زن و بچت و داداش رسولت اوردم سر بقیه ی دور و بریات نیاد یهو یه چاقو در اورد و فرو کرد تو قفسه ی سینم سعید : اخخخخخ فرزاد : یادت نره چه چیزایی بهت گفتم بعد ولم کرد و رفت افتادم رو زانوهام سعی کردم بلند شم برم دنبالش دستمو به دیوار گرفتم ولی خیلی درد داشتم چند قدم که رفتم افتادم سعید : نه...ر..سو..ل...ر...س.....و...ل نههه اخخخخ افتادم رو زمین به سختی گوشیمو در اوردمو شماره ی اقا محمدو گرفتم محمد : جانم سعید سعید : ا....ال...و...ا...ق...ا محمد : سعید ، سعید چیشده ؟؟ خوبی ؟؟ سعید : ..... محمد : الووووو سعید چیشده ؟؟؟؟ یه لحظه سرم بدجور تیر کشید چشمام سیاهی رفت و دیگه هیچی نفهمیدم پ.ن : من که به هیچ دردی نمیخورم.. این درد ها هستن که چپ و راست به من میخورن...:) پ.ن۲ : سعیدم 🥺💔
🌱﷽🌱 پاࢪت نود و دومـــــ 🇮🇷 ࢪمان : مُدًاُفَعّاٍنّ گٍمْنِاُمّ اِمٌنُیّتُ 🇮🇷 (محمد مهدی) رفتم تو اتاق مریم وایستادم بالاسرشو زل زدم بهش با دیدن من روشو برگردوند محمد مهدی : مریم ، مریمم ، خواهری چرا روتو برگردوندی ؟؟ ......مریم...مریم جانم ، مریم 🥺 هیچی نگفت رفتارش برام عجیب بود بغض کردم محمد مهدی : مریم جانم خواهرکم خوشگل داداشش نمیخوایی سرتو برگردونی ؟؟ صدام لرزید و با بغض گفتم : محمد مهدی : مریم 🥺🥺🥺 فهمید بغض کردم سرشو برگردوند سمتم ولی هیچی نگفت با دیدن چشمام اونم بغض کرد ولی باز هیچی نگفت محمد مهدی : الهی قربونت بشم من نمیخوایی بگی چیشده ؟؟ اروم گفت : خدانکنه چند دقیقه ای همینطور بهم خیره شده بود که گفتم : محمد مهدی : مریم جان من بگو چیشده مریم : قسم نخور محمد مهدی : جه عجب بالاخره یه چیز گفتی شما ، حالا که قسم خوردم بگو دیگه بازم یکی دو دقیقه خیره شد تو چشمام که گفتم : محمد مهدی : بگو دیگه مریم : قرار نبود بهم دروغ بگی ولی گفتی محمد مهدی : کی دروغ گفتم بهت خوشگل من ؟؟ مریم : تو نگفتی چندتا مرد مزا..حم ی..یه زن شده بودن بعدش..بعدش تو رفتی کمکش با هم دعوا کردین ؟؟ محمد مهدی : خوب مریم : دروغ نگفتی ؟؟ محمد مهدی : کسی چیزی گفته ؟؟ مریم : گفتی یا نگفتی ؟؟ محمد مهدی : ..... مریم : محمد مهدی جواب منو بده محمد مهدی : به خدا فقط نمیخواستم نگران شی همین لبخندی زد و یه اشک از گونش ریخت پایین نشستم لبه ی تختو با دستم اشک رو گونشو پاک کردم محمد مهدی : گریه نکن مریمم گریه نکن خوشگل من ببخشید قول میدم دیگه تکرار نشه ، مریم قول دادم دیگه اینطوری نکن من دلم ‌طاقت نداره.....مریم باشه ؟؟ مریم ؟؟ مریم : باشه داداشی باشه محمد مهدی : داداش قربون این خانوم خوشگله بشه مریم : خدانکنه ، سعید کو ؟؟ محمد مهدی : نمیدونم رفته بود بیرون مریم : دایی کجاست ؟؟ محمد مهدی : اونم بیرونه فاطمه هست زینب خانمم هست ، تو خودت خوبی ؟؟ درد نداری که ؟؟ مریم : نه خیلی محمد مهدی : این یعنی داری ؟؟ مریم : یکم محمد مهدی : بزار برم بگم دکترت بیاد 😟😟😟 مریم : نمیخواد داداش محمد مهدی : یعنی چی ؟؟ بزار برم بگم.. مریم : دکتر نمیخواد همینکه تو پیشم باشی برام کافیه تا همه ی دردام یادم بره محمد مهدی : من همیشه پیشتم پ.ن :《 خسته از خنده های غمگین...! 》
🌱﷽🌱 پاࢪت نود و سومـــــ 🇮🇷 ࢪمان : مُدًاُفَعّاٍنّ گٍمْنِاُمّ اِمٌنُیّتُ 🇮🇷 (محمد) پشت در اتاق عمل بودیم که در باز شد و دکتر اومد بیرون هجوم بردیم سمتش محمد : چیشد اقای دکتر ؟؟ حالش خوبه ؟؟ دکتر : راستش این جوون خیلی شانس اورد اگه ۳ میلی متر فقط ۳ میلی متر اونور تر میخورد رگ اصلی قلبش پاره میشد و درجا تموم میکرد فرشید : ا..الان حالش...حالش..خوبه ؟؟ دکتر : بله ظاهرا که خوبن ولی باید تحت مراقبت باشن خیلی بیشتر مراقبشون باشید محمد : ممنون اقای دکتر داوود : هووووف به خیر گذشت محمد : به مریم چیزی نمیگیدا فرشید : چشم اقا خیالتون راحت داوود : خیالتون راحت اقا نمیگیم سعیدو از اتاق عمل اوردن بیرون و بردنش تو ICY (مریم) کسی تو اتاق نبود و تنها بودم پا و قلبم درد میکرد پامو نمیتونستم تکون بدم خیلی درد داشت اما انگار با شدت زیاد درد پام ولی باز درد قلبم بیشتر از پام بود خیلی بیشتر نمیدونستم چیکار کنم سرمو یه کوچولو بلند کردم که دور و برمو ببینم که چشمام سیاهی رفت سرمو گذاشتم رو بالشت و چشمامو چند دقیقه بستم با صدای در بازشون کردم محمد : مهمون نمیخوایی ؟؟ مریم : الهی من ف..فدات...شم دا..یی جو...نم محمد : خدانکنه دورت بگردم کنار تخت وایستاد دستاش تو جیبش بود با همون نگاه های همیشگیش خیره شد بهم و طبق معمول لباشو بهم فشرده بود انگار چشماش بغض داشت مریم : دلتون..برام تن..گ ش..ده بود ؟؟ 😌😌😌 محمد : زیاد مریم : دایی محمد : جان دایی مریم : یه...یه چی..ز...بگم ؟؟ محمد : بگو فدات شم مریم : خ...ی...لی..دوس..ت...دا..رم ❤️ محمد : منم دوست دارم خوشگل خانم خیلی درد داشتم اگه به جای دایی الان هر کس دیگه ای اینجا بود دردمو بروز نمیدادم اما دایی محمد فرق داره من همیشه دردامو بهش میگفتم مریم : دا...یی...یه چی...ز...دی..گه...ب...گم ؟؟ محمد : بگو قربونت برم مریم : خدا..نک..نه...می..گم...من...من..من ی..کم...درد...دا..رم محمد : یکم ؟؟ مریم : خو..ب..راست..ش..نه...خی...لی...درد...دارم بغض تو چشماش بیشتر شد محمد ‌: الان میرم به پرستار میگم بیاد ارام بخش بزنه بهت نزدیک بود بزنه زیر گریه که رفت بیرون تا حال دایی محمدو اینجوری ندیده بودم الهی بمیرم براش ، با یاداوری چهره ی دایی وقتی بغض کرده بود قلبم دوباره تیر کشید اینبار در حدی زیاد بود که ناله حلم بلند شد و اشکم در اومد دایی با فرشته ( پرستار ) اومد تو فرشته : کجات درد میکنه ؟؟ مریم : ق..قل..بم....و.....پا...م فرشته : خیلی خوب اروم باش مریم : فر.....ش...ته فرشته : جانم مریم : خ...ی...لی....درد....می...کنه 😭😭😭 فرشته : اروم باش قربونت برم الان ارام بخش میزنم تا دکترت بیاد دردت کم شه مریم : خدا...نک....نه ارامبخشو زد به سرم فرشته : من میرم دکترتو بیارم یکم تحمل کن رفت بیرون دایی اومد پیشم با نگرانی و اضطراب نگام میکرد با اینکه ارام بخش زد ولی بازم درد داشتم خیلی زیاد پ.ن : به صدات که معتاد شدم رفتی حالا هر روز خاطره تزریق میکنم 🙃💉
🌱﷽🌱 پاࢪت نود و چهارمـــــ 🇮🇷 ࢪمان : مُدًاُفَعّاٍنّ گٍمْنِاُمّ اِمٌنُیّتُ 🇮🇷 《 یک هفته بعد 》 (محمد) یه هفته گذشت سعید از بیمارستان مرخص شد به مریمم نگفتیم ماجرای سعیدو با یه سری ترفند ها ازش پنهون کردیم هنوز تو بیمارستان بستریه کلافه بودم تا حالا پرونده ای نشده بود که من از پسش بر نمیام اما این پرونده از دستم خارج شده اقای عبدی میخواد بسپرتش به یه نفر دیگه ازش ۲۴ ساعت فرصت خواستم که بتونم ماجرا رو درست کنم ولی نمیشه نمیدونم چرا وقتی میدونم نمیشه یا نمیتونم این درخواستو کردم داشتم تو کامپیوتر پوشه ها رو نگاه میکردم تا شاید بتونم ازشون چیزی در بیارم مشغول بودم که یهو در با شتاب باز شد و سعید نفس نفس زنان ظاهر شد دستش رو سینش بود محمد : سعید سعید خوبی ؟؟ 😥😥😥 سعید : اقا...اقا..زنگ..زدن...زنگ...زدن محمد : خیلی خوب اروم باش دنبالم بیا با هم از پله ها رفتیم پایین داد زدم محمد : علییییییی علیییییییی علی کو ؟؟؟؟؟ علی : جانم اقا ؟؟ محمد : علی زنگ زدن بیا سریع باید ردشو بزنی علی : چشم اقا محمد : سعید جواب بده نفس نفس میزد استرس داشت همچنان دستس رو سینش بود محمد : سعید جان منو نگاه کن اروم باش اینبار پیداش میکنیم بهت قول میدم فقط تو باید جواب بدی سریع بردار جواب داد سایت در سکوت غرق شده بود استرس داشتم پشت همه ایة الکرسی میخوندم (سعید) رفتم اونور تر اینبار یه مرد پشت خط بود سهیل ‌: از داداشت خداحافظی کن اخرین حرفتو بهش بزن سعید : توروخدا توروخدا نکن هر کاری بگی میکنم فقط نزن سهیل : میگی یا کارشو تموم کنم ؟؟ با گریه گفتم : سعید : خیلی دوست دارم داداشی 😭😭😭 رسول : م..ن...م...دو...ست...دا...رم...دا...دا...ش سعید : توروخدا تو رو هر کی میپرستی جون عزیز ترین کست کاریش ندا حرفم با صدای شلیک گلوله و اخ بلند رسول نصفه موند رسول : اخخخخخخ سعید : رسووووووووووول رسوووووول چیشدیییییییییی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ داداشششششش رسوووووووووول 😱😱😱😭😭😭 و صدای بوق پ.ن : تک تک اشکام اسید میشه روی قلبت یه روز :)
be-ali.mp3
3.86M
مداحی زیبای بعلی🥲💔 ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉ @gandoyeeha ┉┅━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉