eitaa logo
"دُختࢪﺍنِﺯﻫࢪای‍ۍ•پ‍س‍‌ࢪان‌ِعَل‍َﯡۍ"
1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
4.7هزار ویدیو
213 فایل
❮🌱الهـےبہ‌تۅڪل‌نـٰام‌اعظمټ🌱' اینجا؟ ی مکانِ دِنج براے‌ اَݦانَتداࢪانِ چادرِخانم‌زهࢪای مࢪضیه(س) ﯡ نِگاهبانانِ غِیࢪت‌ِ امیࢪالمؤمنین‌علے‌(؏) ناشناس: https://daigo.ir/secret/2343274092 شرو؏ خادمـۍ؛ " ¹⁵. ⁶. ¹⁴⁰¹ "
مشاهده در ایتا
دانلود
תפחדו מהגברים שרק מרכינים ראש בפני אלוהים ואהל אל-בית!! @dokhtaranZpesaranA
راستی یک فیلم قشنگ هم آمده به نام اخت الرضا درباره ی زندگی نامه‌ی حضرت معصومه(ع) هست حتما ببینید خیلی قشنگه❤️ @dokhtaranZpesaranA
15732458.mp3
25.8M
خلاصه تاریخ شکل‌گیری رژیم صهیونسیتی گفتگو با دکتر مصطفی مصلح زاده 📲@dokhtaranZpesaranA
"دُختࢪﺍنِﺯﻫࢪای‍ۍ•پ‍س‍‌ࢪان‌ِعَل‍َﯡۍ"
خلاصه تاریخ شکل‌گیری رژیم صهیونسیتی گفتگو با دکتر مصطفی مصلح زاده 📲@dokhtaranZpesaranA
هر کاری داری بذار کنار یه هندزفری بردار برو یه گوشه این ۲۰ دقیقه رو گوش بده، اطلاعات مفیدی از نحوه ایجاد رژیم صهیونسیتی در این گفتگو بیان میشه
✨﷽✨ سلام بچه ها آمدم یک داستان تعریف کنم که راجب شهید حسین خرازی است در جبهه هدایای زیادی می‌فرستادند اما یک روز نفری یک کمپوت آوردند که مردم فرستاده بودنند در بین این کمپوت ها یک کمپود خالی بوده است که درونش یک نامه نوشته شده بود آن کسی که این نامه رو نوشته بود یک پسربچه مدرسه ای بود آن پسر در این نامه نوشته بود ((سلام برتو ای برادر رزمنده ،من یک دانش آموز دبستانی هستم معلم ما گفته بود برای کمک به رزمندگان جبهه نفری یک کمبود به جبهه بفرستیم من و مادرم یک روز به یک فروشگاه رفتیم ولی همه ی کمبود ها گران بودنند. حتی کمبود گلابی که قیمتش 25 هزار تومان و از همه ارزان تر بود،پول مابه آن هم نمیرسید و حتی پولمان به خوردوخوراک خانواده هم نرسید وقتی داشتیم به خانه می‌رفتیم من یک قوطی خالی دیدم آن را برداشتم و چند بار با دقت شستم تا تمیز شود حالا از شما خواهش می‌کنم تا همیشه در این قوطی آب بخورید تا من فکر کنم که به جبهه کمکی کردم.همه در جبهه به نوبت واستاده بودند تا از این قوطی آب بخورند همراه ریختن آب در این قوطی اشک هم می‌ریختند و گریه می کردنند.)) گفته ی شهید حسین خرازی
همیشه‌به‌مادرش‌میگفت: دعا‌کن‌‌مؤثر‌باشم،شهید‌شدن‌و‌نشدن‌زیاد‌مهم‌نیست! - شهید‌مصطفے‌صدر‌زاده
‹🤍🕊› بہ‌قول‌حاج‌احمـد . . . ماراهی‌نداریم‌جزاینڪه‌دراین‌عصر یڪ‌شهیدِزندھ‌باشیم‌وتمام! امااجالتاشرمندھ‌حاجی . . اینجاماهمہ مدلی‌داریم‌زندگی‌می‌ڪنیم. جزیڪ‌شهیدزندھ‌صراحتابگم‌مایڪ اسیرزندھ‌ایم‌ :)! اسیرتعلقـات!(: ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ دوباره نگاهی به حیاط کردیم، سایه از دیوار بالا می آمد. گفتم: حتماً خودشه. چند روز بود که شوهرم نمی توانست مدرسه را نظافت کند، کمرش درد می کرد. مدیر چند بار جلوی دانش آموزان شوهرم را تحقیر کرده بود. تهدید کرده بود که اخراجمان می کند و اثاثیه مان را بیرون می ریزد. فکر کردیم شب را بیدار بمانیم و ببینیم کار کیست؟ نزدیک صبح بود که سایه از دیوار بالا آمده بود و حیاط را جارو می زد. با شوهرم رفتیم توی حیاط. دانش آموز کوچک اندامی بود که چهره اش آشنا به نظر می رسید. وقتی ما را دید سرش را زیر انداخت و سلام کرد. گفتیم: اسمت چیه؟ جواب داد: عباس بابایی. گفتم: پدر و مادرت ناراحت می شوند اگر بفهمند که به جای درس خواندن، مدرسه را جارو می کنی. گفت: من که به شما کمک می کنم، خدا هم در خواندن درس هایم به من کمک خواهد کرد. ((کتاب مکاتبه اندیشه)) @dokhtaranZpesaranA
. خواهیـد اگـر جـوانِ امـروز؛ پیـدا کنـد از شـرر رهایی! در مدرسه‌هایِ شیعـه بایـد؛ تدریـس شـود عـلــی شناسی! .@dokhtaranZpesaranA
_ما را به عشق علی‌ع خلق کرده اند..🤍 @dokhtaranZpesaranA
به دخترش میگفت: وقتی گره‌های بزرگ به کارتون افتاد از خانوم فاطمه زهرا(س) کمک بخواید گره‌های کوچیک رو هم از شهدا بخواید براتون باز کنند "شهیدحاج‌حسین‌همدانی" @dokhtaranZpesaranA
سلام عرض ادب کسانی که برای تبادل میان میتونن به من هم پیام بدن لینک ایدی👇 @Amirali102
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و اینجاست که باید گفت : دل نبندید به دنیایی که . . حتی به حسین «ع» رحم نکرد ! 💔 💚@dokhtaranZpesaranA
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم از همان سن کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشت. می گفت: من دوست دارم امام زمانم (عج ) از من راضی باشد. نماز امام زمان(عج) را همیشه می خواند. صورت امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود، اما اصرار داشت در مراسم تشییع شهید نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است. ازش پرسیدم چه شده: گفت: وقتی تابوت شهید نوژه تشییع می شد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: یا مهدی-عج، یکباره امام به سراغم آمدند و پرسیدند: «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب می شود. باورش برای خیلی ها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی امیر بود مرا به تعجب وا داشت. من حرف امیر را باور کردم. من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم. بارها[او را] در حال خواندن نماز امام زمان(عج) دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود. شهید امیر امیرگان در سال 1366 به شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت امیر همان جایی که آقا دست کشیده اند سالم مانده بود؛ حالا مطمئن شدم که فرزند پاک و مؤمن من در نوجوانی به خدمت امام-زمان-عج مشرف شده است. @dokhtaranZpesaranA
بسم الله الرحمن الرحیم آقا مهدی بعد از اینکه خوب به حرف‌هایم گوش کرد، گفت: «تو چقدر قرآن می‌خونی؟» گفتم: «اگه وقت بشه می‌خونم؛ ولی وقت نمی‌شه. بیست و چهار ساعته دارم می‌دوم.» گفت: «نهج البلاغه چی؟ نهج البلاغه چقدر می‌خونی؟» باز همان جواب را دادم. چند تا کتاب دیگر را اسم برد و وقتی جوابم برای همه منفی بود، با عصبانیت دستش را بالا برد و گفت: «بدبخت! بگو ورشکست شدم دیگه!» گفتم: «چطور آقا مهدی؟» گفت: «تو با همون ایمان سنتی‌ای که داشتی اومدی جبهه. اونو خرج کردی، حالا دیگه اندوخته‌ای نداری؛ نه مطالعه‌ای داری، نه قرآن می‌خونی، نه نهج البلاغه. اون سرمایه‌ای که داشتی رو خرج کردی، اما چیزی بهش اضافه نکردی؛ این یعنی ورشکستگی! من می‌گم روزی یک ساعت درِ اتاقت رو بیند و مطالعه کن؛ ولو این که دشمن بیاد.»
حاج‌مھدی‌رسولی‌حرف‌قشنگی‌زد: بچه‌بودیم‌یه‌زمانی‌مادرمون‌دستمونو‌ میگرفت‌میبرد‌مزار‌شھداسنشونو‌نگاه‌میکردیم‌ میگفتیم‌این‌شھید‌انقدر‌ازمن‌بزرگتره حالا‌میریم‌میبینیم‌شھدا‌چقدرازما‌کوچیک‌ترن بیایین‌قبول‌کنیم‌جاموندیم 💚🙂@dokhtaranZpesaranA
انالله‌وانا‌الیه‌راجعون شهید،یحیی‌سنوار‌❤️‍🩹
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمرم اگه خرج راهت نباشه، نمیخوامش . @dokhtaranZpesaranA
ـ صـُلح و مذاکره ، درکار نیست ؛ یا پیروز می‌شویم ، یا کربلا رُخ می‌دهد ؛ والسلام . . ــــــــــ ـــــ ـ - شھید‌یحیی‌السـِنوار -