#زیاد_سخن_نگویید❗️
🍃یکی از واعظان تهران، بعد از نماز مغرب و عشاء از علامه طباطبائی پرسید : چگونه در نماز ، حضور قلب بیابم؟ فرمود: زیاد سخن نگویید ، پرگو نباشید!
📚 ز مهر افروخته، ص ۳۶۲
#کانال_عارفین
✅ @dokhtarane_zahrayi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•|🌿🌹
#کلیپ
💠اذان زیبا و غمناک
🎙با صدای ملکوتی
#شهید_مهدی_باکری سردار بی نشان
🍃التماس دعا
#پیشنهاد_ویژه_دانلود💯
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
✅ @dokhtarane_zahrayi
💡 پسانداز بلندمدت
📗 اگر یک کارت حافظه در اختیار داشتید و به شما میگفتند برای مدت محدودی ظرفیتش بینهایت است، چه میکردید؟
📚 #رفاقت_ماندگار
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 ✅ @dokhtarane_zahrayi
✨﷽✨
💠داستان کوتاه و پندآموز💠
✍زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد.مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت. روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم!
مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو
هرجادلت می خواهد!زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده!غروب به خانه آمد .مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد .زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟ مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید!زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم!
هرکه باشد نظرش در پی ناموس کسان ...
پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان
#هر_چه_کنی_بهخود_کنی
#گر_همه_نیک_و_بد_کنی
✅ @dokhtarane_zahrayi
📋. #گزارش فعالیت های پایگاه حضرت زهرا سلام الله علیها
.
برگزاری کلاس مشاوره با عنوان همسرداری
#کلید_اسرار_حاجات_چیه⁉️
🍃خدا رحمت کند استاد اخلاق آیت الله حق شناس را ، می فرمودند : "تو نمازت را اول وقت بخوان ، اگر حاجتت روا نشد آب دهان بیانداز در صورت من!"
✅ @dokhtarane_zahrayi
‼توجه‼ ‼توجه‼
🔶🔸دعای شب جمعه
📌علامه مجلسی می فرمایند:
شبی در حین مطالعه به این دعا رسیدند و ان را قرائت کردند
هفته آینده باز خواستند ان را بخوانند که ندایی به ایشان گفت هنوز ملائکه از نوشتن ثواب هفته قبل فارغ نشده اند که دوباره قصد خواندن آن را داری
دوستان عزیز ثواب قرائت این دعای کوتاه را از دست ندهید ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله من اول دنیا الی فنائها
و من الاخره الی بقائها
الحمدلله علی کل نعمه
استغفرالله من کل ذنب و اتوب الیه
و هو الرحم الراحمین
🤲التماس دعا!
@dokhtarane_zahrayi
دوست داشتن تــ❤️ــو
از واجبات هر روز من است
💐آنقــــدر واجبــــــ ...
ڪه گاهی صبحها...
اول دوستت میدارم،
و بعد از خواب بيدار میشوم...
☘سلام بر مولای مهربانم☘
✅ @dokhtarane_zahrayi
منتظــر بودن فقط این نیست که زاری کنی
یا که در ندبه به پایش اشک ها جاری کنی
نیمه ی شعبـــان برایش شربت نـذری دهی
یا که طاق نصرتی ســـازی و معماری کنی
منتظــــر بودن عمــل می خواهد و مرد عمل
نوکـــر آقــا !!! ، تو بایـــد آبروداری کنـــی
گوش کن فریاد آقای تو هل من ناصر است
در زمــان غیبتــش بایــد که عمــّــاری کنی
باید عبرتها بگیـــــری از جفــــای کوفیــان
نایب المعصــوم را هر جور شـد یاری کنی
دوستـــان نایبش را دوستـــی می بایـــد و
از تمــام دشمنــــان اعــلام بیــــزاری کنی
الغرض ... بهر زمینــــه سازی روز ظهــور
با تمـــام قوتت بایـــد کــه تو کــــاری کنی
#رضا_قاسمی
#صلوات
✅ @dokhtarane_zahrayi
💠امام صادق عليه السلام :
به كسي كه چهار چيز داده شود از چهارچيز ديگر محروم نيست:
🍀به كسي كه توفيق دعا داده شود :
از استجابت محروم نميشود.
🍀به كسي كه توفيق استغفار داده شود
از توبه محروم نميشود.
🍀به كسي كه توفيق شكر نعمت داده شود از افزايش نعمت محروم نميشود.
🍀به كسي كه صبر وشكيبايي عطا شود
از اجر آن محروم نشود.
📕خصال مرحوم شيخ صدوق ج1ص192
🆔 @dokhtarane_zahrayi
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🔹هرچه زمان میگذرد مردم افسرده تر میشوند....این خاصیٺ دل بستن به
«زمانه» اسٺ
🔹خوشا بحال ڪسیڪه به جای «زمان» به 🍃صاحب الزمان 🍃
دل می بندد..
🌙•°اللهم عجل لولیک الفرج
✅ @dokhtarane_zahrayi
🔅💠🔅
#جمعــه باشد
تــو نباشے
غم عالــم اینجــاست😔
🍃 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🍃
✅ @dokhtarane_zahrayi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا #رهبری مانند حضرت علی(ع) با اختلاس ها برخورد نمی کند؟
🔺کم کاری ها کجاست؟!
🆔 @dokhtarane_zahrayi
میدونی #اعتماد به خدا یعنی چی؟
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ(ع) ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍی ﭘﺮﺳﻴﺪ:
ﺩﺭ ﻣﺪﺕ یک ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭی؟
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ
ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍی ﻛﺮﺩ...
ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎد!!!
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ یک ﺳﺎل...
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ
ﻛﻪ ﻓﻘﻂ یک ﻭ ﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !!
ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮﺍ؟
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ: ﭼﻮﻥ وقتیکه ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ داشتم ﺧﺪﻭﺍﻧﺪ
ﺭﻭﺯی ﻣﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ...
ﻭلی وقتی ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩی، ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ کنی!!! ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ !!!
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ میفرمایند: ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍی ﺑﺮ ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ مگر آنکه روزی او بر عهده خداست...
ماهيان از آشوب دريا به خدا شكايت بردند، دريا آرام شد و آنها صيد تور صيادان شدند!!
آشوب های زندگی حكمت خداست.
ازخدا، دل آرام بخواهيم، نه دريای آرام!
دلتون همیشه آرام....🙏🏻❤️❤️
🆔 @dokhtarane_zahrayi
#مراقب_زبانمان_باشیم❗️
🍃شیخ رجبعلی خیاط (ره) : تمام نور معنوی و فیوضاتی که انسان از عبادات و زیارات کسب می کند با نیشی که بوسیله زبان به دیگران میزند ، نابود می شود.
✅ @dokhtarane_zahrayi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 #_تصویری
💐🎙 حجت الاسلام #پناهیان
🍃🔻 موضوع 🔻🍃
💠 درمان صفت زشت #حسادت
#پیشنهادویژه_دانلود👌
✅ @dokhtarane_zahrayi
🌻 ثواب بوسیــدن پای مـادر 🌻
۱- پیامبر اکرم صلےالله علیه وآله فرمود:
«کسی که پای مادرش را ببوسد؛مثل این است که آستانه کعبه را بوسیده است».
📚 گنجینه جواهر
۲- و نیز فرمود:«هر کس پیشانی مادر خود را ببوسد،از آتش جهنم محفوظ خواهد ماند».
📚 نهج الفصاحة
۳- روزی مردی نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: من تمام گناهان را انجام داده ام،ایا راه توبه برای من هست؟ فرمود:ایا پدر و مادرت زنده اند؟گفت: تنها پدرم زنده است. فرمود: به پدر خود احترام و نیکی کن؛تا خداوند تو را ببخشد. وقتی که آن مرد رفت،حضرت به اطرافیانش فرمود:«ای کاش مادرش زنده بود».
📚 بحارالانوار، ج ۷۱
۴- پیامبر صلےالله علیه وآله فرمودند:
همانگونه که دعای پیامبران در مورد امت خودشان مستجاب است، دعای پدران نیز در حق فرزندانشان مستجاب است».
📚 نهج الفصاحه
🆔 @dokhtarane_zahrayi
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🇮🇷🇮🇷ما چه می دانیم جانبازی چیست؟ 🇮🇷🇮🇷
🔸برای دیدن یکی از دوست های جانبازم، رفته بودم آسایشگاه امام خمینی (ره) که در شمالی ترین نقطه تهران است.
فکر می کردم از مجهزترین آسایشگاه های کشور باشد. که نبود. بیشتر به خانه ای بزرگ شبیه بود.
دوستم نبودش، فرصتی شد به اتاق ها سری بزنم.
اکثر جانبازها آنجا قطع نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی، یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، بسیاری از کمر، بعضی نابینا بودند، بعضی جانباز از دو دست.
و من چه می دانستم جانبازی چیست، و چه دنیایی دارند آن ها...
جانبازی که 35 سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ "کاندیدا شده ای! آمده ای عکس بگیری؟"
گفتم نه!
ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم.
می گفت اینجا گاه مسئولی هم می آید، البته خیلی دیر به دیر، و معمولا نزدیک انتخابات!
همه اینها را با لبخند و شوخی می گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته!
نگاه مهربان و آرام اش به من تسلی می داد.
خیلی زود رفیق شدیم. وقتی فهمید من هم در همان عملیاتی بوده ام که او ترکش خورده.
پرسیدم خانه هم می روی؟
گفت هفته ای دو هفته ای یک روز، نمی خواست باعث مزاحمت خانواده اش باشد!
توضیح می داد خانواده های همه جانبازهای قطع نخاع دیگر بیمار شده اند، هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند.
پرسیدم اینجا چطور است؟
شکر خدا را می کرد، بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یک جور خودش را بدهکار پرسنل می دانست.
یاد دوست شهیدم اسماعیل فرجوانی افتادم. دستش که عملیات والفجر هشت قطع شده بود نگران هزینه های بیمارستانی بود، نکند زیاد شوند!
گفتم: بی حرکت دست و پا خیلی سخت است، نه؟
با خنده می گفت نه!
حکایت تکاندهنده ای برایم تعریف کرد، او که نمی توانست پشه ها را نیمه شب از خودش دور کند، می گفت با پشه های آنجا دیگر دوست شده است!
پشه های آنوفل را می گفت.
"نیمه شب ها که می نشینند روی صورتم، و شروع می کنند خون مکیدن، بهشان می گویم کافیست است دیگر!"
می گفت نگاهم را که می بینند خودشان رعایت می کنند و زود بلند می شوند.
شانس آوردم اشک هایم را ندید که سرازیر شده بودند.
نوجوان و 16 ساله بوده که ترکش به پشت گردنش خورده و الان نزدیک 50 سالش شده بود.
سال ها بود که فقط سقف بی رنگ و روی آسایشگاه را می دید.
آخر من چه می دانستم جانبازی چیست!
صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد، کمک کردم بیرون بیاید، تا بارش باران نرمی که شروع شده بود را ببیند.
چقدر پله داشت مسیر!
پرسیدم آسایشگاه جانبازهای قطع نخاع که نباید پله داشته باشد. خندید و گفت اینجا ساختمانش مصادره ای است و اصلا برای جانبازها درست نشده.
خیلی خجالت کشیدم.
دیوارهای رنگ و رو رفته آسایشگاه، تخت های کهنه، بوی نم و فضای دم کرده داخل اتاق ها... هر دقیقه اش مثل چند ساعت برایم می گذشت.
به حیاط که رسیدیم ساختمان های بسیار شیک روبرو را نشانم داد. ساختمان هایی اروپایی...
می گفت اینها دیگر مصادره ای نیستند، همه بعد از جنگ ساخته شده، و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه های جانبازهاست.
نمی دانستم چه جوابش را بدهم.
تنها سکوت کردم.
می گفت فکر می کنی چند سال دیگر ما جانبازها زنده باشیم؟
یکه خوردم. چه سئوالی بود!
گفتم چه حرفی می زنی عزیزم، شما سرورِ مایید، شما افتخار مایید، شما برکت ایرانید، همه دوستتان دارند، همه قدر شما را می دانند، فقط اوضاع کشور این سال ها خاص است، مشکلات کم شوند حتما به شما بهتر می رسند.
خودم هم می دانستم دروغ می گویم.
کِی اوضاع استثنایی و ویژه نبوده؟ کِی گرفتاری نبوده. کِی برهه خاص نبوده اوضاع کشور...
چند دقیقه می گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ طبعی قبلی را نداشت.
از همان وقتی که حرف مرگ را زد.
انگار یاد دوستانش افتاده باشد.
نگاهش قفل شده بود به قطره های ریز باران و به فکر فرو رفته بود.
کاش حرف تندی می زد!
کاش شکایتی می کرد!
کاش فریادی می کشید و سبک می شد!
و مرا هم سبک می کرد!
یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی هدف پرسه می زدم.
دیگر از خودم بدم می آمد
از تظاهر بدم می آمد
از فراموش کاری ها بدم می آمد
از جنگ بدم می آمد
از جانباز جانباز گفتن های عده ای و تبریک های بی معنای پشتِ سر همشان!
از کسانی که می گویند ترسی از جنگ نداریم
همان ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند
و این روزها هم نه جانبازها را می بینند
نه پدران و مادران پیر شهدا را...
بدم می آمد از کسانی که نمی دانند ستون های خانه های پر زرق و برقشان چطور بالا رفته!
از آنها که جانبازها را هم پله ترقی خودشان می خواهند!
کاش بعضی به اندازه پشه های آنوفلِ آسایشگاه معرفت داشتند!
وقتی که می خوردند، می گفتند کافیست!
و بس می کردند...
و می رفتند...
ما چه می دانیم جانبازی چیست!
🆔 @dokhtarane_zahrayi
⭕️ سرنوشت برخی از چهرههایی که به شبکههای خارجی پیوستند
✅ @dokhtarane_zahrayi