eitaa logo
کانال دختران بهشتی
885 دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
8.1هزار ویدیو
70 فایل
چادرت را بتکان روزیِ ما را بفرست ای که روزیِ دو عالم همه از چادر تو ست یا زهرا سلام الله علیها
مشاهده در ایتا
دانلود
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجوری پاپیون🎀 درست کن🤩 آموزش چند مدل پاپیون زیبا با روبانی 🎀 میتونید از این پاپیون ها در ساخت تل و گیره سر استفاده کنید ایده بگیر و درست کن @dokhtaranebeheshtiy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قصه تولد حضرت زهرا سلام الله علیها نویسنده: محسن عباسی ولدی شاعر:سمیه نصیری کاری از گروه شعر و قصه در مسیر مادری 🌿🌿🌿🌿 به نام خدا یکی بودیکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود اتل متل ستاره پیامبرخوب ما جز حضرت خدیجه یاری زیاد نداره وقتی حضرت خدیجه سلام الله علیها با پیامبر عزیزمون ازدواج کردن، یک عده از زنای مکه حسابی با حضرت خدیجه بد شدن. آخه اونا دشمن حضرت محمد بودن و از اینکه حضرت خدیجه با پیامبر ازدواج کرده بودن، خیلی عصبانی بودن. ازروزی که خدیجه شد همسر پیامبر بین زنان مکه شد تنها وُ تنهاتر برای همین علاوه براینکه خودشون رابطه شون رو با حضرت خدیجه قطع کردن؛نمی‌گذاشتن زنای دیگه هم با ایشون رفت و آمد کنن. حضرت خدیجه پیامبر رو خیلی دوست داشتن ونگران ایشون بودن که نکنه دشمنا بلایی سر ایشون بیارن. روزگار همین طوری جلو رفت و جلو رفت وجلو رفت تا اینکه حضرت خدیجه باردار شدن. ولی بازم اون زنایی که ازدست حضرت خدیجه عصبانی بودن سراغ ایشون نرفتن وهمسر پیامبر عزیزمون رو تنها گذاشتن. خدیجه بانو حالا یک زن بارداره امابرای کمک هیچ کسی رونداره غصه میخوردحسابی اون روزا از تنهایی یک دفعه از درونش شنید یک صدایی ولی یک نفر بود که نگذاشت حضرت خدیجه احساس تنهایی کنن! می‌دونید اون کی بود؟ بله همون بچه ای که توشکمشون بود، یعنی حضرت زهرا(س) ایشون بامادرشون حرف می‌زدن و می‌گفتن که در برابر مشکلات صبر کنن پیامبر از راه رسید سلام خدیجه جونم با چه کسی حرف زدی؟ بگو تا من بدونم حضرت خدیجه گفتن:بچه ای که توشکم منه داره با من حرف می‌زنه ومونس وهمدم‌ منه‌. وقتی شنید قصه رو پیامبر مهربون گفت یه پیامی داده خالق هفت آسمون پیامبر خدا گفتن: الان جبرئیل داره به من خبرمی‌ده که این بچه دختره. نسل پاک ومبارک همین دختره. خدای خوب جهان داده به ما یه دختر بین زنان عالم از همه هست بهتر خدا میگه: نسل من و از این دختر به وجود میاره. اماما و رهبرای دین هم از همین دختر هستند که بعد از اینکه پیامبری من تموم شد،اونا جانشینان خدا روی زمین میشن. بانوی پاک واطهر مادریازده امام ازنسل این دخترن امامای شیعیان خدیجه بانوشده خوشحال وشاد و خندون با گفته ی پیامبر از غصه اومد بیرون روزها به دنبال هم یکی یکی گذشتن اون صحبتای زیبا خونه رو کرده روشن تا وقتی که روزتولدحضرت زهرارسید. حالا دیگه وقتشه بچه بیاد به دنیا کسی رو من ندارم چی‌کارکنم ای خدا؟ چون که زنان مکه بودن دشمن خدا کسی نیومد کمک خدیجه بود، تنها با یک دل شکسته خسته و خیلی غمگین تنها توفکر و خیال نشسته بود رو زمین تا سرشو بالا کرد یک دفعه خیلی ترسید چهار بانوی زیبا کنارش توخونه دید حضرت خدیجه خیلی ناراحت بودن. همین طوری داشتن به ناراحتی خودشون فکرمی‌کردن؛که یک دفعه چهار تا خانوم وارد خونه شدن. حضرت خدیجه اولش ترسیدن! اینا کی هستن؟ از کجا اومدن؟ درها که بسته بودن، پنجره هم که باز نبود! یکی از اون خانمها گفت خیلی بامحبت ما از بهشت اومدیم دیگه نباش ناراحت گفت به خدیجه بانو اسمهای خانوما رو گفت که تو تنها نیستی بیرون‌کن غصه هارو گفت:من ساره هستم همسر ابراهیم. اونم آسیه هست که رفیق تو تو بهشته.اونم مریم دختر عمرانه. اونم کلثوم خواهرموسی ست. خدا ما؛ رو فرستاده تا وقت تولد دخترت کمک کارت باشیم باچهره های خندون هرکسی یک جانشست هرچهار طرف نشستن همه شدن کمک دست یکی از اون خانمها طرف راست حضرت خدیجه نشست.یکی هم طرف چپ.یکی روبه رو ویکی هم پشت سرحضرت خدیجه. و بعد حضرت زهراسلام الله علیها به دنیااومدن. با یاد و نام خدا اومد حضرت زهرا روشن ونورانی شد با نور اون خونه ها همین که حضرت زهرا به دنیا اومدن، یه نوری از ایشون درخشید که همه‌ی خونه های مکه رو روشن کرد. از آسمون اومدن فرشته های زیبا با تشت هایی پر از آب وپارچه های دیبا بعدش ده تا از فرشته‌های بهشتی اومدن پیش حضرت خدیجه. که دست هر کدومشون یه تشت بود و ظرفی که پراز آب کوثر یعنی آب بهشتی بود. یکی ازاون خانمها که روبه روی حضرت خدیجه نشسته بود،ظرف های آب رو گرفت و حضرت زهرا رو باهاش شست وشو داد. بعدش دوتاحوله ی سفید و خوشبو هم آورد. بایکیشون حضرت زهرا رو خشک کرد واون یکی رو هم دور سر ایشون پیچید. یکی از اون خانها با آب حوض کوثر نوزاد و شست وشو داد شد همه جامعطر با یک حوله ی خوشبو خشک کرد اونو خیلی زود باپارچه بهشتی دورسرش روپوشوند به حضرت زهرا گفت اون خانم مهربون ای دخترپیامبر سخن بگو برامون @dokhtaranebeheshtiy
ادامه قصه تولد حضرت زهرا سلام الله علیها: بعد از حضرت زهرا خواست که حرف بزنه. حضرت زهرا به زبون اومدن وگفتن: شهادت می‌دم که خدایی جز خدای یگانه نیست. پدرم رسول خدا و سرور پیامبراست و شوهرم آقای جانشینان خداست و بچه‌های من آقاها و سرورهایی هستن که نوه‌های رسول خدا هستن. حضرت فاطمه گفت خدای ماست یکتا بابای من پیامبر هست سرور انبیا جانشین پیامبر هست همسرم علی جان از نسل پاک ماهست امامای شیعیان بعدش رو کردن به خانمها و بهشون سلام دادن واسم هر کدومشون رو که می‌بردن، لبخندی رو لبهای اون خانمها می‌نشست. فرشته های بهشتی به هم دیگه مژده می‌دادن که فاطمه دختر رسول خدا به‌دنیا اومده! تو آسمون هم نوری دیده شد که هیچ کدوم از فرشته ها تا حالا ندیده بودن. اون خانمها حضرت زهرا رو به مادرش دادن و گفتن: این بچه رو بگیر که بچه‌ی پاک و مبارکیه. خدا توی این بچه ونسلش برکت قرار داده. یکی از اون خانها که بچه رو بغل داشت تو آغوش خدیجه با مهربونی گذاشت حضرت خدیجه خوشحال وخندون بچه رو گرفتن و شروع کردن به شیردادن. تو آسمون با شادی چه جشنی بر پا شده محمد مصطفی صاحب زهرا شده @dokhtaranebeheshtiy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا