آنان که یک عمر مُرده‌اند در یک لحظه شهید نخواهند شد! شهادت یک عمرِ زندگی‌ست نه یک لحظه اتفاق.. :) 🎀@dokhtaranefatemiii🎀

-یادت‌باشه؛خدابعضی‌چیزاوافرادروازت‌دورمیکنه که‌مسیرزندگیت‌همواربشه،ناشکری‌نکن.. چون‌لیاقت‌تورافقط‌خدامیدونه..♥️ 🎀@dokhtaranefatemiii🎀

خدا چقدر قشنگ میشه اعطَیتُکَ ما تُریدُ بهتر از اونی که میخوای بهت میدم...🕊 🎀@dokhtaranefatemiii🎀

#اطلاع رسانی #تفسیر #کلاس برای بانوان مکان مسجد پیامبر اعظم آیدی برای ثبت نام @Norozahram هزینه ثبت نام :۵صلوات

┄═❁🍃❈🌸 ﷽ 🌸❈🍃❁═┄ 🗓اطلاعیه: ✅ پذیرش سطح دو حوزه علمیه حضرت‌زهرا سلام‌الله‌علیها میبد 💫مقاطع سیکل و دیپلم و بالاتر💫 🔹 بصورت روزانه 🔻 شرایط ثبت نام: 🔹اتمام مقطع سیکل یا دیپلم حداکثر تا خرداد ۱۴۰۳ 🔷 حداکثر ۱۸ سال سن برای داوطلبین سیکل و ۴۰ سال سن برای داوطلبین دیپلم و بالاتر 🔹معدل بالای ۱۸ معاف از آزمون ورودی 🔹مجهز به مهد کودک جهت نگهداری فرزندانتان 🪴شروع ثبت نام : اردیبهشت ۱۴۰۳ 📲آیدی جهت پاسخگویی @fzarey25 🌐 کسب اطلاعات بیشتر: https://eitaa.com/joinchat/559940343C0b827a1235 #مدرسه‌علمیه‌حضرت‌زهراسلام‌الله‌علیها ‌‌‌ ┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄

علاقه مندان جهت اطلاع میتونید به آیدی مذکور مراجعه کنید ☺️👆🏻

اقا جون خیلی دوست دارم:)✨️❤️ 🎀@dokhtaranefatemiii🎀

#خط‌مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه‌ها پرپر شده بودند خیلی مجروح شده بودند. حاجی بی‌قرار بود اما به رو نمیاورد خیلی ها داشتند باور می کردند اینجا آخرشه ! یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بی سیم چی رو صدا زد ... حاجی گفت: هر جور شده با بی‌سیم تورجی‌زاده رو پیدا کن خلاصه تورجی ر پیدا کردن حاجی بی سیم رو گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بی سیم گفت: تورجی چند خط #روضه‌حضرت‌زهراسلام‌الله برام بخون شهید تورجی زاده فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاج حسین خرازی از هوش رفت ... ! صدا رو روی تمام بی سیم‌ها انداخته بودن. خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگن خط رو گرفته بودن عراقی ها رو تار و مار کردن. #شهید_تورجی‌زاده خونده بود : در بین آن دیوار و در زهرا صدا می زد پدر دنبال حیدر می دوید از‌پهلویش خون می‌چکید زهرای من،زهرای من... ! به مناسبت #سالروز_شهادت #شهید_تورجی_زاده 🎀@dokhtaranefatemiii🎀

#طنز_جبهه بعد از دایر شدن مجتمع‌ های آموزشی رزمندگان در جبهه اوقات فراغت از جنگ را به تحصیل می‌پرداختیم یکی از روزهای تابستان برای گرفتن امتحان ما را زیر سایه درختی جمع کردند بعد از توضیع ورقه‌های امتحانی مشغول نوشتن شدیم‌ خمپاره اندازهای دشمن همزمان شروع کرده بودند یک خمپاره در چند متریمان به زمین خورد همه بدون توجه،سرگرم جواب دادن به سئوالات بودند یک ترکش افتاد روی ورقه دوست بغل دستیم و چون گرم بود قسمتی از آن را سوزاند دوستم ورقه را گرفت بالا و به ممتحن گفت: برگه من زخمی شده باید تا فردا به او مرخصی بدهید! همه خندیدند و شیطنت دشمن را جدی نگرفتند😁😄

به کی بگم دلتنگِ حرمتم .. ؟!💔🥲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ #شب_جمعه #کربلا 🎀@dokhtaranefatemiii🎀