#ایده
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
ریحانه خانم 🌸 و کوثر خانم 🌸 قربی، دو تا خواهر همراه و دوست داشتنی، با کمک مادر عزیزشون، این خمیربازی ها رو خودشون توی منزل به صورت طبیعی درست کردند.
آفرین به شما دخترهای آفتاب که دست به تولید اسباب بازی های خودتون زدید👏 و اینطوری هم چیزهای زیادی یاد گرفتید، هم از نظر اقتصادی، به خانواده تون کمک کردید.
💌 @dokhtaranyazd
خرگوش,جوجه,مرغ😍
فقط کافیه یه دونه مقوای دستمال رولی داشته باشین و کمی کاغذ رنگی و البته فکری خلاق...
موفق باشید..😊
#خلاقیت
@dokhtaranyazd
اشتباهات فرزندتان را راحت ببخشيد و به او جبران كردن و كار درست را بياموزيد.
با اين كار به فرزندتان مياموزيد با خود مهربان باشد. فرزندتان را به اشتباهاتش نياويزيد. به او كمك كنيد از اشتباهاتش بياموزد.
#مشاوره
@dokhtaranyazd
✅ اگر فرزندمان در تلفظ بعضی حروف مشکل دارد؛ چند نکته را رعایت کنیم:
👈مثلا کودک به جای ساعت میگوید شاعت.
🔹 او را مسخره نکنیم
🔹 و اجازه ندهیم کسی او را سر کار بگذارد.
🔹 او را در صحبت کردن هول نکنید.
شما موقع صحبت یا کتاب خواندن و شعر خواندن؛ کلمات و حروف را درست تلفظ کنید. معمولا با چند جلسه گفتار درمانی مشکل به طور کلی برطرف خواهد شد.
#مشاوره
@dokhtaranyazd
وقتی همه کارهای بچه ها را بهشون
یادآوری می کنیم
👈مشقاتو نوشتی؟
👈جورابتو درآوردی؟
👈کتابهای فرداتو برداشتی؟
👈دستشویی نداری؟
👈خودتو خیس نکنی و...
👌این بچه ها وابسته به تذکرات مادر می شوند و تا به آنها یادآوری نشود کارهایشان را انجام نمی دهند
و باید دایم آنها را هُل داد.
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
#مشاوره
@dokhtaranyazd
#تبریک
#روز_معلم
💐💐💐💐💐💐💐💐
روز معلم را به همه مربیان عزیز مجموعه دختران آفتاب تبریک عرض می کنیم.
ممنون از 🌸نازنین زهرا شیرمحمدی🌸 بابت این نقاشی زیبا که برای مربیان کانون دختران آفتاب کشیده اند.
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
@dokhtaranyazd
ممنونیم از اظهار لطف مادرها و دختران آفتاب عزیز نسبت به مربیان کانون دختران آفتاب💐 ان شاءالله همیشه سالم باشید و ما بتونیم خدمتگزار شما باشیم در مسیر تربیت اسلامی🙏
#تبریک
#روز_معلم
💐💐💐💐💐💐💐💐
ممنون از 🌸محدثه سلمانی🌸 بابت این تبریک زیبا که برای مربیان کانون دختران آفتاب فرستاده اند.
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
@dokhtaranyazd
🌹🍃🌸🍃🌸🍃🌹🌹
👼 نكات مهم دستوردادن به کودک :
هر چه تعداد دستورها كمتر باشد، موثرتر بوده وكودك بهتر متوجه شده و سریعتر آن را اجرا میكند.
دستوری كه به كودك داده میشود باید مشخص، خاص و روشن باشد.
دستورها باید بیشتر به شكل مثبت باشید. مثلاً به جای گفتن «بلند صحبت نكن» بگویید «آرام صحبت كن».
با صدای محكم و قاطع با كودك صحبت كرده و بگویید كه چكار باید بكند، اما نباید دركلامتان خشونت وجود داشته باشد.
به اطاعت از دستور، پاداش دهید.
دستورها باید درحد سن و فهم و توانایی كودك باشد.
سعی كنید دستورها با تهدید همراه نباشند و با لحن خوب و قاطع گفته شوند.
🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂
#نکات_تربیتی
@dokhtaranyazd
#نکته
🌸
استفاده از عبارات منفی، اثر منفی در ذهن کودک بجای میگذارد.
بجای دروغ نگو، بگوییم: وقتی راست میگویی من خوشحالتر میشوم.
🌸
#نکات_تربیتی
@dokhtaranyazd
#نکته
🍄
كودكانی كه با محبت و مهربانی لمس میشوند،
كمتر از آنانی كه تماس محبت آمیز با والدینشان ندارند
گریه میكنند یا بیمار میشوند.
🍄
#نکات_تربیتی
@dokhtaranyazd
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
داستان شماره ۵⬅️سنگ انداز دلیر
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ؛ و داوود جالوت را كشت و خداوند به او پادشاهى و حكمت ارزانى داشت.
آفتاب که بالا آمد دو لشکر مقابل هم صف کشیدند. صدای همهمه و های و هوی دو سپاه دشت را پر کرد. پرچم ها بالا سر سپاهیان در نسیم می لرزیدند. «طالوت» از جلو سپاهیان می گذشت که چشمش به کوچک ترین سرباز خود افتاد. نوجوان خوشرویی بود. شمشیرش را در دستش چرخاند و صدا زد.
- تو اینجا چکار می کنی فرزند؟
«داود» قدمی پیش گذاشت و به فرمانده احترام کرد. از پدرش شنیده بود که طالوتِ قوی هیکل پیامبری از پیامبران الهی است و به دستور حضرت «سموئیل» به فرماندهی لشکر رسیده است. داود با لبخند شیرینی که در چهره اش نمایان بود، رو به فرمانده کرد و گفت: «تنها نیستم ای پیامبر خدا، پدرم نیز آمده است، دو برادرم نیز اینجا هستند!»
داود پدر پیر و برادران خود را نشان داد. طالوت لبخند زد و گفت: «مواظب خودت باش، جنگ هنوز برای امثال تو زود است!»
آن طرف مردی با زره فولادین زیر آفتاب می درخشید. ناگهان از سپاه خود جدا شد و پیش آمد. وسط میدان کارزار ایستاد و در گلو غرید.
- آهای، چرا ساکتید؟ بیایید دیگر، معطل چه هستید؟
قامت غول آسای «جالوت» لرزه بر اندام سپاهیان طالوت پیامبر انداخت. طالوت یکی از فرماندهان با تجربه و قوی هیکل خود را صدا زد و به میدان فرستاد. فرمانده شمشیر از نیام کشید و نعره کشان به سوی جالوت خیز برداشت. جالوت از خشم شمشیر را دور انداخت و با دستان خالی مقابل او ایستاد و ناگهان نعره ای از دل بر کشید.
- جالوت را خوار نکن طالوت! خود قدم به میدان بگذار!
فرمانده تا رسید مغلوب دستان دراز و وحشی جالوت شد. جالوت به ضربه شمشیر فرمانده جا خالی داد و مچ مرد را با زیرکی گرفت. سپس نعره ای زد و او را به زمین انداخت. بعد با ضربه مشتی سهمگین قلب او را نشانه گرفت. فرمانده در دم جان سپرد و خون از دهانش بیرون پاشید.
جالوت برخاست و جلو آمد. لشکر طالوت آرام آرام عقب رفتند. طالوت فریاد کشید.
-کجا ای بزدلان؟ او هنوز تنهاست!
زمین زیر گام های ترسناک جالوت می لرزید. طالوت جنگاور دیگری به میدان فرستاد. او نیز به یک پنجه چُدنی جالوت از نفس افتاد. جالوت مست و مغرور نعره زد.
- خودت بیا طالوت، مرا با مردان ضعیف روبرو نکن!
صدای جالوت در دشت و کوه پیچید. طالوت عقب نشینی لشکرش را به آشکارا می دید. می خواست خودش را برای جنگ با دشمن آماده کند که داود از عقب لشکر به جلو دوید.
- ای پیامبر خداة اجازه بدهید من به جنگ این کافر بروم!
طالوت نگاهی به قامت نحیف داود انداخت و لبخند زد.
ادامه دارد............
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸#داستان_داستانک
@dokhtaranyazd
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
ادامه داستان شماره۵
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
- چه می گویی پسر، مردان قوی پنجه و سِتَبر ما از جنگ با او عاجزند، آن وقت تو می خواهی با او بجنگی؟
داود با صلابت و بزرگی سینه اش را جلو داد و گفت: «در این گونه مبارزه آدمی باید با ایمان و توکل بر خدا بجنگد، اگر شما رخصت دهید من این کافر را از روی زمین برمی دارم!»
سخنان داود جوان، طالوت نبی را به وجد آورد. دستور داد لباس رزم به تنش کنند و او را راهی میدان کنند. داود سر تعظیم فرود آورد و. سپس فلاخن پشمی خود را از بیخ کمر بیرون آورد و گفت: «ای نبیّ خدا، من با همین فلاخن او را هلاک می کنم. من با همین فلاخن، پیش از اینكه به این جنگ بیایم در كوهستان، خرسى را كه به گلة پدرم حمله كرده بود، كشته ام.»
طالوت با تحسین به سر و بالای داود نگاه کرد. داود استوار ایستاده بود و منتظر اجازة پیامبر خدا بود. پدر پیر و بردارانش جلو آمده بودند و با حسرت به او نگاه می کردند. صدای مست گونه جالوت دوباره شنیده شد.
- من تشنه خون هستم، پس کو مردان دلیرت طالوت، اگر کسی نیست خودت قدم به میدان بگذار.
طالوت به داود اشاره کرد که به جنگ جالوت برود.
- تو جوان شایسته اى هستى، امیدوارم پیروز شوى!
داود فلاخن را در دستش جا به جا کرد و چند قدمی جلو رفت.
جالوت، بادی به غبغب انداخت و با غرور ندا داد:
- پسر جان! هیچ مى دانى چه مى كنى و به جنگ كه آمده اى؟ آن هم بى هیچ سلاحى؟ برگرد، حیف است كه در آغاز زندگى به دست من كشته شوى!
- من با ایمان خود مى جنگم و نیازى به سلاح ندارم. اكنون خواهى دید كه به كمك پروردگار خود، با همین فلاخن، دمار از روزگار تو در خواهم آورد.
داود سنگى درشت در فلاخن گذاشت و جالوت را نشانه رفت. بندهای نازک فلاخن در دست هاى داود چرخید، و ناگهان با رها شدن یکی از دو بند فلاخن، سنگ زوزه كشان، هوا را شكافت و بر گونه راست جالوت نشست. پدر پیر داود زبان به تحسین گشود و بلند گفت: «به راستی که داود در سنگ اندازی با فلاخن نظیری ندارد! او با همین فلاخن جان حیوان وحشی را گرفت.»
صدای فغان جالوت بلند شد. خون بینى، چشم و دهانش را پر كرد. جالوت هنوز به خود نجنبیده بود كه سنگ دوم هم با همان شدت و قدرت، استخوان هاى گونة چپش را خرد كرد و سنگ سوم او را از پای درآورد. جالوت که افتاد صداى هلهله از سپاه طالوت برخاست. لشكر جالوت آشفته و پریشان پا به فرار گذاشت.
داود، پس از این دلاورى اعتبارى عظیم یافت و طالوت، دختر خود را به همسرى به او داد. نیز پس از طالوت ، جانشین او شد و به پیامبرى رسید.
داود حكومتى الهى بنیان نهاد و در دوران حكومت او همه از عدالت و امنیت برخوردار بودند، چندان كه حیوانات و پرندگان نیز از آزار مردم در امان می زیستند. او در كمال نظم، پیامبرى و فرمانروایى مى كرد و گفته اند كه صدایى بسیار زیبایی داشت و چون در محراب «زبور» مى خواند، پرندگان دور او جمع مى شدند.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸#داستان_داستانک
@dokhtaranyazd
🔶 بازی بطری های پنالتی زن
🔷 وسایل مورد نیاز: بطری شوینده، رول خالی دستمال کاغذی، درب بطری
⚡️بطری های شوینده را این روزها دور نیاندازید و این بازی جذاب را تجربه کنید.
به جای رول های دستمال کاغذی می توانید از جعبه های کارتونی خالی دیگری هم استفاده کنید. این بازی را کودکان ۴ سال به بالا میتوانند انجام دهند.
#بازی
@dokhtaranyazd