eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
اسرائیلۍهامیتونن‌سال‌دیگه مهمون‌صداوسیمابشن‌ازتجربه‌هاۍ نزدیڪ‌به‌مࢪگ‌بگن( :🖐🏼
|♥💣| ‼️ یہ‌نَفر بِهم مے‌گُفت: یہ جَوون اَگه میخاد یہ جَهاد با نَفسِ واقِعے ڪُنہ و اِرادَشُ قَوے ڪُنہ...👌🏻 اَگہ نَشُد یه شَبے نَماز شَب بِخونہ فَرداش نیت ڪُنہ قَضاشُ بِخونہ...📿🌻 . یِہ هَمچین جَوونے میتونہ بِشہ شَهیدحُجَجے✨🌸 یہ هَمچین جَوونے...🍃 میتونِہ اِمام‌زَمانِش رو بِبینہ یہ هَمچین جَوونے میتونِہ بہ حَیات بِرِسہ...🦋🖐🏻
روزے شهید میشے..✨ ڪه توے گلزار شهدآ ...🙂 بیشتر از شہر رفیق داشتہ باشے...🌿 🧡
💭 عزیزی میگفت: ھروقت ‌احساس‌ڪردید از↫امام‌زمان دورشدید و‌دلتون‌واسہ آقا‌تنگ‌نیست این‌دعاۍڪوچیڪ رو‌بخونید بہ خصو‌ص‌توےقنوت‌هاتون "لَیِّن‌قَلبی‌لِوَلِیِّ‌اَمرِك"🌿💔:) 💔🚶🏾‍♂
°•🦋•° . --دست‌گیرۍ‌ز‌گدا‌کار‌هر‌ارباب‌اسٺ🖐🏻🔒 --ڪار‌ما‌دسٺ‌تو‌آقاست‌ ♥️🖇
|😇|⇠ . دیدین‌‌وقتی‌توی‌‌خونہ‌بوی‌‌سوختگی‌‌میاد همہ‌هول‌‌میشن‌‌کہ‌ نکنہ‌جایی‌‌برق‌‌اتصالی‌ کردھ؟!😰 نکنہ‌غذاسوختہ..🥘 همہ‌دنبال‌ِ‌علت‌‌میگردن‌‌تا‌رفعش‌‌کنن.. همہ‌توخونہ‌بسیج‌میشن..👨‍✈️ دنبال‌‌چی؟! دنبال‌ِ‌‌بوی‌‌سوختگی !🌬 چون‌‌میدونن‌‌اگہ‌رسیدگی‌‌نشہ زندگیشون‌وداراییشونومیسوزونہ(: رفیق !🔥 توبوی‌گناهوحس‌‌میکنی‌‌چیکار‌میکنی؟! تو‌هم‌‌هول‌‌میشی‌نھ ؟!😔 هیشکی‌‌از‌سوختن‌خوشش‌‌نمیاد ..🤧 مخصوصا‌کہ‌چھرش‌ جلو‌مھدی‌فاطمه‌سیاه‌باشه..!😭‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🌿
[💛•°🐥] 💕اعتماد به نفس این نیست که وارد جایی شوید و خودتون رو بهتر از همه بدونید! اعتماد به نفس یعنی وارد جایی شوید وخودتان را باهیچ کس مقایسه نکنید.... ----------------------------🌼✨----------
¦🔮¦ از ٺمآم دنٻــ🌎ــآ ٺنهآ بھ خدآێش دڶ بسٺ ۏ رفٺ🕊! 🔀 🔀
ت‍‌‍‌‌و خ‍‌ـ‌ن‍‌😄‌‍دی‍‌دی و چ‍‌ش‍‌🤩‌‍م‍‌ان‍‌ت... ز ی‍‌ادم ب‍‌رد رف‍‌ت‍‌🚶‍♂‍ن را..! م‍‌‌ن از ل‍‌ب‍‌خ‍‌ـ‍‌ن‍‌دت آم‍‌وخ‍‌ت‍‌م... ز ای‍‌ن دن‍‌ی‍‌🌏‍ا گ‍‌ذش‍‌ت‍‌ن را!
•°🌱 لبم از روزه شده خشک ولی چوب نخورد 💔
▪️نیاز ما به دولت جوان انقلابی است
° هرکس‌براۍ‌دیده‌شدن‌کار‌نکند! خدا‌برای‌دیده‌شدنش‌کار‌مۍ‌کند :)🧡 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤توییت استاد ✍ قبلا بارها عرض کرده ام از شش مرحله صهیونیست ها برای وادار کردن مسیح به ظهور! فقط یک گام مانده و آن هم تخریب مسجد الاقصی و ساخت معبد سلیمان است! شادی صهیونیستها پس از آتش زدن مسجدالاقصی را ببینید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
○•🌱 ‍👌🏼✨:| "🌱" حآ•سین•یا•نون تِݪڪَ•آیاتُ‌•اݪجُنون "🖇" "🌱"مینویسم‌•؏شق‌• و‌بےتَردید‌میخوانَم‌جُنون"🗞" «"🧡حُبُّ الحُسـ❤ــیـن هُویَّتُنا💚"»    
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ـــــــ"📻⃟🌾|○○ واگـر‌خـدا‌خـواست‌...✨ مـرگی‌رقـم‌خـواهـم‌زد‌آسـ🕊ـمانی✌️🏻🌱 ‹ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ›
شهــــدا ...😞 دلمـــان ڪہ مےگیـرد ...❤️ راهمــــان را مےگیـریم و🛣 مےآییم بہ سمت مَزار شمـا😇 ڪہ دنج تریـن جـاے دنیـاست ...🙃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤 توییت استاد ✍️‏راهی شدن هزاران فلسطینی به سمت قدس برای حراست از قبله اول مسلمین تصویری که بارها صهیونیست‌ها با ایجاد ادراک و آمادگی در ذهن مخاطبانشان از طریق رسانه‌ها و فیلم‌هایی مانند جنگ جهانی زد آن‌ را پیش‌بینی کرده بودند.
••🌿🕸 _ _ شبیہ‌شھدابودن‌سخت‌نیست🖐🏼! +فقط‌کمےمراقبت‌میخواهد دلت‌کہ‌عاشق‌باشھ سمت‌معشوق‌میدوۍ...(: _ _ !؟ ❥🌱━┅┄┄ ¦
🚨| با فشار دولت جلوی پخش مستند گاندو۱ که قرار بود امشب پخش بشود، گرفته شد🚫 🔹این مستند برای اولین بار تصاویر و فیلم‌های دیده نشده‌ای را به نمایش درمی‌آورد که نشان از پشت پرده‌ی سرویس‌های جاسوسی آمریکا دارد و جیسون رضائیان طی گفت‌و‌گویی از توطئه‌های عوامل بیگانه در ایران و منطقه پرده برمی‌دارد. √اخبـار تکمیلی متعاقبا اعلام خواهد شد.
به وقت رمان 🍂
❂◆◈○•--------﴾﷽﴿--------❂◆◈○• 💞 💞 💠قسمت سمانه وکمیل خیره به تجمع کنار دانشگاه، که دانشجویان،پوستر به دست، ضد نامزدی که رئیس جمهور شده بود، بودند. سمانه شوکه از دیدن بچه های ، بین دانشجویانی که تظاهرات کرده بودند،خیره شد.😱😨 سمانه یا خدایی گفت، و سریع در را باز کرد،که دستی سریع در را بست،سمانه به سمت کمیل برگشت که با اخم های کمیل مواجه شد. ــ با این تظاهراتی که اتفاق افتاده، میخواید برید؟؟ ــ یه چیزی اینجا ،ما به بچه ها گفتیم که نتایج هر چیزی شد نباید بریزن تو خیابون اما الان... خودش هم نمی دانست که چرا برای کمیل توضیح می دهد ،به پوستر و بنرها اشاره کرد؛ ــ ببینید پوسترایی که دستشونه همش و داره،اصلا یه نگاه به پوسترا بندازید همش و به نامزدیه که الان رئیس جمهوره، وای خدای من دیگر اجازه ای به کمیل نداد، و سریع از ماشین پیاده شد.از بین ماشین ها عبور کرد و به صدای کمیل که او را صدا می زد توجه ای نکرد. چندتا از دخترهای بسیج را کنار زد، و به بشیری که وسط جمعیت در حال شعار دادن بود رسید،و با صدای عصبانی فریاد زد: ــ دارید چیکار میکنید؟؟قرار ما چی بود؟مگه نگفتیم هیچ کاری نکنید...!!؟!😡😵 بشیری با تعجب به او خیره شده بود ــ ولی خودتون..😟 سمانه مهلت ادامه به او نداد: ــ سریع پوستر و بنرارو از دانشجوها جمع کنید سریع..! 😡 خودش هم به سمت چندتا از خانما رفت، و پوسترا و بنرها را جمع کرد. نمی دانست چه کاری باید بکند، این اتفاق،اتفاق بزرگ و بدی بود، میدانست الان کل ها این تجمع را پوشش داده اند.😱📡 متوجه چندتا از پسرای تشکیلات شد، که با عصبانیت در حال جمع کردن پوستر ها بودند، نفس عمیقی کشید، چشمانش را بست وسط جمعیت ایستاد و سعی کرد میان این غلغله که صدای شعار و از سمتی صدای جیغ و فریاد آمیخته بود ،تمرکز کند،تا چاره ای پیدا کند چطور این قضیه را جمع کنند، اما با برخورد کسی به او، بر روی زمین افتاد ،از سوزش دستش چشمانش را بست ، مطمئن بود اگر بلند نشود، بین این جمعیت له خواهد شد، اما با صدای آشنایی که مردمی که به سمتش می آید را کنار می زد، تا با او برخورد نداشته باشند، چمشانش را باز کرد . حیرت زده به اطرافش خیره شده بود، با تعجب به دنبال شخصی که مردم اطرافش را کنار زده بود می گشت، اما اثری از او پیدا نکرد، ولی سمانه مطمئن بود صدای خودش بود. صدا ،صدای کمیل بود..... ادامه دارد.. 💠نویسنده؛ بانو فاطمه امیری زاده 💠 ❂◆◈○•---------------------------❂◆◈○•
❂◆◈○•--------﴾﷽﴿--------❂◆◈○• 💞 💞 💠قسمت رویا آب قندی به دست سمانه داد؛ ــ بیا بخور ضعف کردی سمانه تشکری کرد و کمی از آن را خورد وبا عصبانیت گفت ــ فقط میخوام بدونم کی این برنامه رو ریخته..؟؟ 😠 ــ کار هرکسی میشه باشه😕 ــ الان میدونی چقدر وجه بسیج و سپاه میشه😠 اشاره ای به لپ تاب کرد و گفت: ــ بفرما ،این اونور آب و ببین چه تیترایی زدن عصبی مشتی بر میز کوبید و گفت: ــ اصلا میخوام بدونم،این همه نیرو داشتیم تو دانشگاه چرا باید من و تو و چندتا از آقای تشکلات اون وسط دانشجوها رو جمع کنیم،اصلا آقای سهرابی و نیروهاش کجا بودن؟؟میدونی اگه بودن ،میتونستیم قبل از رسیدن نیرو انتظامی و یگان ویژه ،بچه هارو متفرق کنیم،اصلا بشیری چرا یدفعه ای غیبش زد😑😠 ــ کم حرص بخور،صورتت سرخ شد ،نگا دستات میلرزن ــ چی میگی رویا،میدونی چه اتفاقی افتاد،دانشجوهای بسیج دانشگاه ما کل اوضاع کشورو بهم ریختن، داره بازتاب میکنه فیلم وعکسای تظاهراتو ــ پاشو برو خونه الانشم دیر وقته ،فردا همه چیز معلوم میشه سمانه خداحافظی کرد، و از دانشگاه خارج شد ،هوا تاریک شده بود،با دیدن پوسترها روی زمین و مردمی که بی توجه، پا روی آرم بسیج و سپاه می گذاشتند،بر روی زمین خم شد و چندتا از پوسترها را برداشت و روی سکو گذاشت، به دیوار تکیه داد و چشمانش را بست و زیر لب زمزمه کرد: ـ کار کی میتونه باشه خدا...😢😞 ☕️📑📑📑☕️☕️📑☕️ ــ سمانه،سمانه،با تو ام سمانه کلافه برگشت: ــ جانم مامان ــ کجا میری ،امشب خواستگاریته میدونی؟؟😐 ــ بله میدونم ـــ پس کجا داری میری ساعت۹ میان ــ من دو ساعت دیگه خونم .خداحافظ سریع از خانه خارج شد، و سوار اولین تاکسی شد. از دیشب مادرش بر سرش غر زده بود که بیخیال این رشته شود،آخرش برایش دردسر میشود، اما او فقط سکوت کرد، صغری هم زنگ زد اما سمانه خیلی خسته بود و از او خواست حضوری برایش توضیح دهد. کنار دانشگاه پیاده شد، و سریع وارد دانشگاه شد‌،دفتر خیلی شلوغ بود، رویا به سمتش آمد _سلام ،بدو ،جلسه فوری برگزار شده کلی مسئول اومده الان تو اتاق سهرابی نشستن ــ باشه الان میام سمانه به اتاقش رفت، کیفش را در کمد گذاشت ،در زده شد قبل از اینکه اجازه ورود بدهد،خانمی چادر و بعد آقای کت و شلواری وارد اتاق شدند، سمانه با تعجب به آن ها خیره شد، نمی توانستند که ارباب رجوع باشند و مطمئن بود دانشجو هم نیستند. ــ بفرمایید ــ خانم سمانه حسینی؟ ــ بله خودم هستم ! ــ شما باید با ما بیاید سمانه خیره به کارتی که جلوی صورتش قرار گرفت، لرزی بر تنش نشست و فقط توانست آرام زیر لب زمزمه کند: ــ نیروی امنیتی😰 ادامه دارد.. 💠نویسنده؛ بانو فاطمه امیری زاده 💠 ❂◆◈○•---------------------------❂◆◈○•