eitaa logo
"دُخټࢪﺍنِﺯﻫࢪای‍ۍ•پ‍ِس‍‌ࢪان‌ِعَل‍َﯡۍ"
1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
4.5هزار ویدیو
164 فایل
❮🌱الهـےبہ‌تۅڪل‌نـٰام‌اعظمټ🌱' اینجا؟ ی مکانِ دِنج براے‌ اَݦانَتداࢪانِ چادرِخانم‌زهࢪای مࢪضیه(س) ﯡ نِگاهبانانِ غِیࢪت‌ِ امیࢪالمؤمنین‌علے‌(؏) ناشناس: https://daigo.ir/secret/2343274092 شرو؏ خادمـۍ؛ " ¹⁵. ⁶. ¹⁴⁰¹ "
مشاهده در ایتا
دانلود
"دُخټࢪﺍنِﺯﻫࢪای‍ۍ•پ‍ِس‍‌ࢪان‌ِعَل‍َﯡۍ"
{𝐝𝐨𝐤𝐡𝐭𝐚𝐫𝐚𝐧𝐙𝐩𝐞𝐬𝐚𝐫𝐚𝐧𝐀🌿💚} بسم‌الله! 📖رمانِ #تنها_میانِ_داعش 📌#قسمت_سی‌_ام 💠 خبر کوتاه بود و خاطره
{𝐝𝐨𝐤𝐡𝐭𝐚𝐫𝐚𝐧𝐙𝐩𝐞𝐬𝐚𝐫𝐚𝐧𝐀🌿💚} بسم‌الله! 📖رمانِ 📌 💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف اتاق بر سرم کوبیده شد. عدنان کنار دیوار روی زمین نشسته بود، یک دستش از شانه غرق خون و با دست دیگرش اسلحه را سمتم نشانه رفته بود. صورت سبزه و لاغرش در تاریکی اتاق از شدت عرق برق می‌زد و با چشمانی شیطانی به رویم می‌خندید. دیگر نه کابوسی بود که امید بیداری بکشم و نه حیدری که نجاتم دهد، خارج از شهر در این دشت با عدنان در یک خانه گرفتار شده و صدایم به کسی نمی‌رسید. پاهایم سُست شده بود و فقط می‌خواستم فرار کنم که با همان سُستی به سمت در دویدم و رگبار گلوله جیغم را در گلو خفه کرد. مسیرم را تا مقابل در به گلوله بست تا جرأت نکنم قدمی دیگر بردارم و من از وحشت فقط جیغ می‌زدم. دوباره گلنگدن را کشید، اسلحه را به سمتم گرفت و با صدایی خفه تهدیدم کرد : «یه بار دیگه جیغ بزنی می‌کُشمت!» از نگاه نحسش نجاست می‌چکید و می‌دیدم برای تصاحبم لَه‌لَه می‌زند که نفسم بند آمد. قدم‌هایم را روی زمین عقب می‌کشیدم تا فرار کنم و در این زندان راه فراری نبود که پشتم به دیوار خورد و قلبم از تپش افتاد. از درماندگی‌ام لذت می‌برد و رمقی برای حرکت نداشت که تکیه به دیوار به اشکم خندید و طعنه زد : «خیلی برا نجات پسرعموت عجله داشتی! فکر نمی‌کردم انقدر زود برسی!» با همان دست زخمی‌اش به زحمت موبایل حیدر را از جیبش درآورد و سادگی‌ام را به رخم کشید : «با غنیمت پسرعموت کاری کردم که خودت بیای پیشم!» پشتم به دیوار مانده و دیگر نفسی برایم نمانده بود که لیز خوردم و روی زمین زانو زدم. می‌دید تمام تنم از ترس می‌لرزد و حتی صدای به هم خوردن دندان‌هایم را می‌شنید که با صدای بلند خندید و اشکم را به ریشخند گرفت : «پس پسرعموت کجاست بیاد نجاتت بده؟» به هوای حضور حیدر اینهمه وحشت را تحمل کرده بودم و حالا در دهان این بعثی بودم که نگاهم از پا در آمد و او با خنده‌ای چندش‌آور خبر داد : «زیادی اومدی جلو! دیگه تا خط داعش راهی نیس!» همانطور که روی زمین بود، بدن کثیفش را کمی جلوتر کشید و می‌دیدم می‌خواهد به سمتم بیاید که رعشه گرفتم، حتی گردن و گلویم طوری می‌لرزید که نفسم به زحمت بالا می‌آمد و دیگر بین من و مرگ فاصله‌ای نبود. دسته اسلحه را روی زمین عصا می‌کرد تا بتواند خودش را جلو بکشد و دوباره به سمتم نشانه می‌رفت تا تکان نخورم. همانطور که جلو می‌آمد، با نگاه جهنمی‌اش بدن لرزانم را تماشا می‌کرد و چشمش به ساکم افتاد که سر به سر حال خرابم گذاشت : «واسه پسرعموت چی اوردی؟» و با همان جانی که به تنش نمانده بود، به چنگ آوردن این غنیمت قیمتی مستش کرده بود که دوباره خندید و مسخره کرد : «مگه تو آمرلی چیزی هم پیدا میشه؟» صورت تیره‌اش از شدت خونریزی زرد شده بود، سفیدی چشمان زشتش به سرخی می‌زد و نگاه هیزش در صورتم فرو می‌رفت. دیگر به یک قدمی‌ام رسیده بود، بوی تعفن لباسش حالم را به هم زد و نمی‌دانستم چرا مرگم نمی‌رسد که مستقیم نگاهم کرد و حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد : «پسرعموت رو خودم سر بریدم!» احساس کردم حنجره‌ام بریده شد که نفس‌هایم به خس‌خس افتاد و دیگر نه نفس که جانم از گلو بالا آمد. اسلحه را رو به صورتم گرفت و خواست دست زخمی‌اش را به سمتم بلند کند که از درد سرشانه صورتش در هم رفت و عربده کشید. چشمان ریزش را روی هم فشار می‌داد و کابوس سر بریده حیدر دوباره در برابر چشمانم جان گرفته بود که دستم را داخل ساک بردم. من با حیدر عهد بسته بودم مقاوم باشم، ولی دیگر حیدری در میان نبود و باید اسیر هوس این بعثی می‌شدم که نارنجک را با دستم لمس کردم. عباس برای چنین روزی این نارنجک را به من سپرد و ضامنش را نشانم داده بود که صدای انفجاری تنم را تکان داد. عدنان وحشتزده روی کمرش چرخید تا ببیند چه خبر شده و من از فرصت پیش آمده نارنجک را از ساک بیرون کشیدم. انگار باران خمپاره و گلوله بر سر منطقه می‌بارید که زمین زیر پایمان می‌جوشید و در و دیوار خانه به شدت می‌لرزید. عدنان مسیرِ آمده را دوباره روی زمین خزید تا خودش را به در برساند و ببیند چه خبر شده و باز در هر قدم به سمتم می‌چرخید و با اسلحه تهدیدم می‌کرد تکان نخورم. چشمان پریشان عباس یادم آمد، لحن نگران حیدر و دلشوره‌های عمو، غیرت‌شان برای من می‌تپید و حالا همه شهید شده بودند که انگشتم به سمت ضامن نارنجک رفت و زیر لب اشهدم را خواندم... ادامه دارد... ✍🏼فاطمه‌ولی‌نژاد
برگزای نماز جمعه به امامت رهبر معظم انقلاب.
خواب میدیدم ایران دوباره داره گرد و خاک میکنه😂😎
+حسین جان به همه موشک رسید؟ _بلههه آقا رحیم بیا فلیمای شخم زدنشونو نشونت بدم...😅 📲@dokhtaranZpesaranA
نماز جمعه رو دریابیم! حضور مردم تعیین کننده ست! تعیین کننده تصمیماتِ نظام در حال و آینـده و این در اصل کمیت و کیفیت حضور مردمه که اثر مستقیم بر تصمیمِ تصمیمْ گیرانِ نظام داره...! لذا نگین بقیه میرن دیگه بقیه هستن دیگه مردم میرن من نرم چیزی نمیشه و یه نفر که اثری نداره نه! این ها درســـت نیست! حتی یک نفر هم مهمه لـذا از الان گـروه‌های رفاقتی و خانوادگی تشکیل بدید و با حداکثر جمعیت بیاید برای اقامه نماز جمعه... ان شاءالله برنامه ریزی برای اقامه نماز جمعه به امامت حجت ابن الحسن‌العسکری عجل‌الله‌تعالی‌فرجه الشریف
باز دمت گرم با اینکه مخالفی ولی حداقل از دشمن جنایتکار ایران حمایت نمی‌کنی مخالف هم میخواهید باشید، مخالف با شرف باشید... 📲@dokhtaranZpesaranA
خدا ریشه این اسرائیلو از زمین بکنه ان شاءالله:/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر براتون سواله که چرا یه عده داخل ایران یه حالت حمایت از رژیم صهیونسیتی دارند این صحبت های نتانیاهو رو با دقت گوش بدید...
"دُخټࢪﺍنِﺯﻫࢪای‍ۍ•پ‍ِس‍‌ࢪان‌ِعَل‍َﯡۍ"
اگر براتون سواله که چرا یه عده داخل ایران یه حالت حمایت از رژیم صهیونسیتی دارند این صحبت های نتانیاه
🔻امروز تاثیر رسانه‌ها در عقب راندن دشمن بیشتر از موشک و پهپاد است بیش از آنچه موشک و پهپاد و هواپیما و ابزار‌های جنگی و مانند این‌ها تأثیر بگذارند در عقب راندن دشمن، رسانه‌ها هستند که دل‌ها و ذهن‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهند. جنگ، جنگ رسانه‌ای است و هر کس رسانه‌ی قوی‌تر داشته باشد، در اهدافی که دارد، موفّق‌تر خواهد بود. «مقام معظم رهبری | ۱۴۰۳/۱/۷»
رفقا برای صحت‌سلامتی سیدهاشم‌صفی‌الدین صلوات بفرستید.
شما کدام طرف تاریخ ایستاده‌اید؟ 📲@dokhtaranZpesaranA
تا زمانی که حزب‌الله لبنان بیانیه رسمی اعلام نکرده هیچ اخباری باور نکنید!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه ورود امام خامنه ای جهت شرکت در مراسم بزرگ داشت سید حسن نصرالله و اقامه نماز جمعه در مصلی امام خمینی (ره) ۱۴۰۳/۷/۱۳ 📲@dokhtaranZpesaranA
همه آمده اند رؤسای قوا فرماندهان و علما همه و همه آمده اند که به عالم بگویند که سید علی خامنه ای تنها نخواهد ماند!! ✍️ مهدی اسلامی 📲@dokhtaranZpesaranA
الله اکبر، خامنه ای رهبر الله اکبر، خامنه ای رهبر
هم‌اکنون!! آغاز خطبه‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در نمازجمعه تهران. ۱۴۰۳/۷/۱۳
🔰حضرت آیت الله خامنه ای: 🔹در قرآن پیوستگی مومنین به معنای ولایت و موجب رحمت الهی است. 🔹سیاست قرآن این است که ملت‌های مسلمان باهم پیوستگی داشته باشند. 🔹دشمن ملت ایران، ملت لبنان، ملت فلسطین، ملت عراق، ملت مصر، ملت سوریه و یمن یکی است 🔹حضرت آقا: باید به یک ملت دیگر کمک کنیم تا دشمن به ملت بعدی تجاوز نکند 🔹هر ملتی حق دارد از کشور و خاک خود در مقابل متجاوز دفاع کند. 🔹طوفان الاقصی یک حرکت قانونی و بین‌المللی بود و حق با فلسطینی ها بود. 🔹کار درخشان نیروهای مسلح ما دو سه شب قبل یک کار کاملاً قانونی و مشروع بود. 🔹در انجام وظیفه نه تعلل میکنیم و نه شتاب زده میشویم. 🔹عزاداری ما برای سید حسن نصر الله از جنس عزای سیدالشهدا درس دهنده است. ۱۴۰۳/۷/۱۳ 📲@dokhtaranZpesaranA
من نگاه از مردم این شهر می‌دزدم ولی، آن که را سیری ندارم از تماشایش تویی❤️ پ.ن:تصویر مربوط به امروز نمی‌باشد 📲@dokhtaranZpesaranA
تعدادی از فرماندهان نظامی در نماز جمعه حضور نداشتند که از مهمترین فرماندهان می‌توان به، سردار حاجی زاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه و امیر سرتیپ صباحی فرد فرمانده نیروی پدافند(دفاع موشکی) ارتش اشاره کرد، این یعنی آماده باش صد در صدی برای آفند و پدافند در مقابل کوچکترین حماقت رژیم صهیونسیتی...
ایران اسرائیل را می‌کوبد نخست وزیر اسرائیل با دستانی لرزان از پناهگاه تهدید به پاسخ می‌کند اما در کمال تعجب رهبر حکیم و شجاع ایران تنها ساعاتی بعد از حمله در مکان و زمان مشخص با نخبگان دیدار می‌کند رئیس جمهور ایران راهی قطر می‌شود نماز جمعه به امامت رهبر انقلاب اقامه می‌شود و وزیر خارجه ایران وارد بیروت می‌شود اینها یعنی اولاً جرأت زدن ندارید، ثانیاً ‌ما باکی از شهادت نداریم...