eitaa logo
ڋڂټــ🌸ــــراڹ ݥذهݕے
174 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
794 ویدیو
138 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂 🍃🍁🍂🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁 🍃🍁 🍁 ༻﷽༺ 🍃ڀݭࢪ ݕڛيڄے_ڋݗټࢪ ڨࢪټے🍂 یعنی میشه دریا بازم مثل قبل بگی بخندی با اشتها غذابخوری من لذت ببرم از شیطنتات؟ -سعی کردم اشک نشسته تو چشمام نریزه که حالش بدتر بشه ،جوابی دادم که خودمم باور نداشتم: اره عزیز میشه چرا نشه؟ بالاخره با خودم کنار میام -خداکنه عزیزم -نگران نباش عزیز بعد از جمع کردن و شستن ظرفها با گفتن شب بخیری به عزیز راهی اتاقم شدم بلکه چند ساعت بخوابم روح و جسمم هردو خسته بود صبح با صدای مامان بیدار شدم _ دریا مامان بیدار شو نزدیک ظهره غلطی زدم سمت مامان: سلام مامان خسته نباشی کی اومدی؟ گونم رو بوسید و گفت: -صبح زود اومدم دلم نیومد بیدارت کنم امشب میری عزیزم؟ آره مامان وای هیچی هم جمع نکردم -نگران نباش عزیزم خودم کمکت میکنم پاشو فعلا چیزی بخور ضعف نکنی -نه مامان چیزی نمونده تا ناهار یه دفعه ناهار میخورم -باشه عزیزم پس آبی به صورتت بزن و بیا تا وسایلت رو جمع کنیم اسکرین، فوروارد، ریشات، کپی حتی با ذکر نام نویسنده و لینک و تگ کانال است🚫 🚫 ✨❁ڊڂټڔاڹ ݦذہݕے❁✨ ╔═∞══❀•○●♡♡●○❀══∞═╗ 🌱↷@dokhtaronehmazhabi ╚═∞══❀•○●♡♡●○❀══∞═╝ 🍁 🍃🍁 🍂🍃🍁 🍁🍃🍂🍁 🍃🍂🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁
🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂 🍃🍁🍂🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁 🍃🍁 🍁 ༻﷽༺ 🍃ڀݭࢪ ݕڛيڄے_ڋݗټࢪ ڨࢪټے🍂 بعد از بستن چمدونم به همراه مامان پیش عزیز رفتیم ،بازم مشغول آشپزی بود، این عزیز خانم عاشق آشپزیه با اینکه کمکی داره تو خونه ولی غذا رو خودش میپزه انصافا هم که دست پختش عالیه _ عزیز بازم که پا آجاقی فدات بشم -خدانکنه دخترم اگه این غذارو هم نپزم که کال باید یه گوشه بمونم اوه مگه بده این حجم بیکاری؟ خوشبحالت منکه عاشق استراحت و بیکاریم -آره جون خودت خوبه سال به سال تو خونه نیستی معلوم نیست تو اون بیمارستان چکار میکنی؟ -وا عزیز مثلا خیر سرم دکترم هااااا معلوم نیست چکار میکنم؟ -خوبه خوبه مامانت و گیتی کم بود ؟حالا حتما تو هم باید دکتر می شدی؟ اوه مردم آرزوشونه بچشون دکتر بشه خانواده مارو باش تورو خدا صدای خنده مامان که تا الان به حرفای ما گوش می داد بلند شد و به عزیز گفت: _ مادر من چکار بچم داری خانم دکتر مامانشه بعد هم گونه من رو محکم بوسید و برای هزارمین بار با ذوق گفت: -مرسی دریا که منو بابات رو به آرزومون رسوندی جواب بوسش رو با بوسه ای دادم و گفتم: - کمترین کاریه که برا جبران زحماتت انجام دادم مامان -فدای تو دخترم حالا بیا غذا بخوریم که من از خستگی های کم امروز نخوابیدم - وای ببخشید مامان اصلا حواسم نبود دیشب شیفت بودی الان سفره پهن میکنم نویسنده : آذر_الوند اسکرین، فوروارد، ریشات، کپی حتی با ذکر نام نویسنده و لینک و تگ کانال است🚫 🚫 ✨❁ڊڂټڔاڹ ݦذہݕے❁✨ ╔═∞══❀•○●♡♡●○❀══∞═╗ 🌱↷@dokhtaronehmazhabi ╚═∞══❀•○●♡♡●○❀══∞═╝ 🍁 🍃🍁 🍂🍃🍁 🍁🍃🍂🍁 🍃🍂🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁
🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂 🍃🍁🍂🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁 🍃🍁 🍁 ༻﷽༺ 🍃ڀݭࢪ ݕڛيڄے_ڋݗټࢪ ڨࢪټے🍂 بعد از خوردن ناهار مامان برای استراحت به اتاق عزیز رفت ،منم مشغول جمع کردن سفره شدم ،بعد از جمع کردن سفره رفتم کنار عزیز نشستم که مشغول دیدن سریال مورد علاقه ش بود طبق معمول کلی هم نصیحتم کرد که تو شهر غریب دارم میرم چکار کنم و چکار نکنم انگار که نه انگار دوسال توی یه شهر دیگه تنها زندگی کردم عزیزه دیگه کاریش نمیشه کرد . کم کم داشتم به ساعت پرواز نزدیک می شدم یک بار دیگه وسایل رو چک کردم همه چی اوکی بود وسایل رو تو ماشین مامان جا دادم حالا نوبت مامان بود که بیدارش کنم ، با تقه ای به در وارد اتاق شدم: عه مامان بیداری؟ آره ساعت زنگ گذاشتم -پس زود راه بیفتیم که وقت زیادی تا پرواز نمونده -باشه مادر من آماده ام کاری ندارم ،همه وسایلت رو برداشتی چیزی فراموش نکنی؟ -آره مامان همه رو برداشتم ،تا شما یه چای بخوری من اومدم برای آماده شدن به اتاقم رفتم،چون کار خاصی نداشتم سریع آماده شدم می خوآستم از اتاق بیرون برم که نگاهم به تسبیح فیروزه روی میز افتاد ،دوباره دلم لرزید، تنها یادگاری که از عشقم داشتم، یعنی بازم با خودم ببرم؟ مثل این چند سال که به جونم بسته بود مگه نمیخوام برم که آرامش دل بگیرم و فراموش کنم؟ یعنی درسته که این تسبیح رو ببرم و هرلحضه بازم به یادش باشم ؟ بالاخره دلم پیروز شد و تسبیح رو برداشتم نه این تسبیح نمیتونه از من جدا باشه، به جونم بسته است مامان کنار ماشین منتظرم بود اسکرین، فوروارد، ریشات، کپی حتی با ذکر نام نویسنده و لینک و تگ کانال است🚫 🚫 ✨❁ڊڂټڔاڹ ݦذہݕے❁✨ ╔═∞══❀•○●♡♡●○❀══∞═╗ 🌱↷@dokhtaronehmazhabi ╚═∞══❀•○●♡♡●○❀══∞═╝ 🍁 🍃🍁 🍂🍃🍁 🍁🍃🍂🍁 🍃🍂🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁
ببخشید که چند روز نفرستادم
🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂 🍃🍁🍂🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁 🍃🍁 🍁 ༻﷽༺ 🍃ڀݭࢪ ݕڛيڄے_ڋݗټࢪ ڨࢪټے🍂 بعد از خداحافظی با عزیز سمت فرودگاه حرکت کردیم ،به لطف دیر کردنم زیاد منتظر نموندم داشتن گیت رو می بستن که رسیدم، یه بوس رو گونه مامان کاشتم و با یه خداحافظی سمت گیت دویدم -اوه ،خداررو شکر به موقع رسیدم از روی بلیط شماره صندلی رو پیدا کردم و نشستم از اونجای که خوشخواب بودم بعداز به پرواز در اومدن هواپیما خیلی زود به خواب رفتم با صدای خانمی که کنارم نشسته بود چشمام رو باز کردم: -خانم....خانم بیدارشو باید کمربندت رو ببندی میخوایم فرود بیایم تمام مسیر رو خواب بودم حتما با خودش میگه آین خوشخواب دیگه کیه ،با خجالت یه تشکر کردم و مشغول بستن کمربند شدم بعد از تحویل گرفتن چمدونم به سمت خروجی فروگاه رفتم: -خانم تاکسی نمیخواین؟ به ماشینش نگاه کردم خوبه تاکسی ویژه فرودگاه بود : -چرا آقا لطفا زحمت چمدون رو بکشید -چشم خانم درب عقب رو باز کردم و روی صندی جاگرفتم چند دقیقه بعد راننده هم سوار شد: -کجا برم خانم؟ -یه هتل نزدیک به حرم لطفا -چشم نویسنده : آذر_الوند اسکرین، فوروارد، ریشات، کپی حتی با ذکر نام نویسنده و لینک و تگ کانال است🚫 🚫 ✨❁ڊڂټڔاڹ ݦذہݕے❁✨ ╔═∞══❀•○●♡♡●○❀══∞═╗ 🌱↷@dokhtaronehmazhabi ╚═∞══❀•○●♡♡●○❀══∞═╝ 🍁 🍃🍁 🍂🍃🍁 🍁🍃🍂🍁 🍃🍂🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🌱 زیر علمت امن ترین جای جهان است...😢🥀 چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است 🎞|↫ ‌| 📸 🥀|↫
1_445066276.mp3
10.83M
لالاییِ رباب... 😭😭 🎧 حاج محمود کریمی
بسم رب الحسین
‌‌‌‌ ✨حضرت محمد (صلے‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: در اثر شهادت امام حسین(ع) آتشی در دل مؤمنین افروخته خواهد شد که هرگز به سردی نگراید. ✨☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با چادر خاکی اومدم بدم قَسَمِت جوونای من بشن مدافع حرمت ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 روضه نمی‌خواهد تنی که سر ندارد قـربان آن آقا که انگشتر ندارد
⭕️ فامیل فاسد رئیس جمهور در سریال ⁧ ⁩ ‏در حقیقت حسین فریدون برادر رئیس جمهور سابق ایران‌ست!
🖤 چند خط ...
بسم رب الحسین🖤