آرشیو مطالب وبلاگ
آذر ۱۴۰۰
🔸 کی از همه قشنگتره؟
تو دوران بارداری، مدام این حرفها رو میشنوی:
«خدا کنه خوشگل و سفید باشه»
«کاش بور و چشمرنگی باشه»
«چی بخوری که خوشهیکل بشه؟»
«فلان سبزی رو بخور تا موهاش پرپشت بشه»
و کلی توصیه برای اینکه بچهات از نظر ظاهری “خاص” باشه...
وقتی به دنیا میاد، این حرفها ادامه پیدا میکنه:
«وای چه چشمای خوشرنگی! خدا کنه همینجوری طوسی بمونه»
«قدش بلنده؟ مکمل قد براش میگیری؟»
«چقدر خوبه که پوستش روشنه»
«لپش چال داره؟ وای عالیه!»
و حالا که بچهی دومم به دنیا اومده، مدام ازم میپرسن:
«این خوشگلتره یا اولی؟»
«اولی سفیدتر نبود؟»
«باز این خوبه، تپلتره!» 🙈
این مقایسهها فقط به ظاهر محدود نمیشن.
گاهی میپرسن: «کی زودتر به حرف افتاد؟»
«کی بیشتر لغت انگلیسی بلده؟»
و هزار تا معیار بیرونی دیگه...
اما وقتی به سیرهی اهل بیت علیهمالسلام نگاه میکنیم، میبینیم که معیارهای زیبایی و ارزش، چیزهای دیگهای بودن.
از امیرالمؤمنین علی علیهالسلام روایت زیبایی هست که فرمودند:
> «به خدا سوگند، من از پروردگار خود نه فرزندانی زیبارو خواستم و نه خوشقد و قامت، بلکه فرزندانی خواستم که فرمانبردار خدا باشند و از او بترسند؛ تا وقتی دیدم از خداوند فرمان میبرند، شاد شوم.»
📚 مناقب ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۳۸۰
حالا یه سؤال مهم:
جنس آرزوهای پدر و مادر چقدر توی تربیت فرزند تأثیر داره؟
خیلی زیاد. چون بچهها از همون اول یاد میگیرن که برای دوستداشتنی بودن، باید چه ویژگیهایی داشته باشن.
🔹 چی کار کنیم که این گزارههای ظاهری تأثیر منفی نذارن؟
- به جای تحسین ظاهر، از ویژگیهای اخلاقی و رفتاری بچهمون تعریف کنیم:
«چقدر مهربونی»، «چقدر خوب گوش میدی»، «چهقدر قشنگ کمک کردی»
- جلوی مقایسهها بایستیم، حتی با لبخند:
«هر دوشون خاصن، ولی من بیشتر از همه به دل پاکشون افتخار میکنم»
- آرزوهای درونیمون رو با صدای بلند بگیم:
«من دعا میکنم بچهم اهل محبت باشه، اهل انصاف، اهل خدا»
- و همیشه یادمون باشه:
زیبایی واقعی، اونیه که توی رفتار و نیت بچهمون میدرخشه نه فقط در آینه
کانال👇
https://eitaa.com/dokoohebanoo
پاییز ۱۴۰۱
دخترا رو برده بودم پارک. همونطور که نشسته بودم و نگاهشون میکردم، چشمم افتاد به پسربچهای با کلاه آبی که روبهروشون نشسته بود. چندباری با صدای بلند گفت:
«مامان، منو ببین!»
ذوق چرخوندن فرمون چرخوفلک رو میخواست با مامانش شریک بشه.
میخواست لحظهی افتخار کوچکش رو با کسی که براش مهمترینه، قسمت کنه.
اما مادرش حتی سرش رو از روی گوشی بلند نکرد.
انگار نه انگار صدایی شنیده.
گاهی غرق صفحهی موبایل بود، گاهی هم مشغول مرتب کردن موهاش، جابهجا کردن عینک آفتابی، و گرفتن سلفی.
در تمام اون مدت، پسرک با یک دست فرمون رو میچرخوند، با چشمهاش دنبال نگاه مادرش میگشت.
یک نگاهش به فرمون، یک نگاهش به کسی که باید ذوقش رو تأیید کنه.
اما دریغ از یک توجه.
دریغ از یک لبخند، یک «آفرین»، یک «دیدمت عزیزم».
اون لحظه برام شد یک تلنگر.
با خودم گفتم:
چند بار بوده که بچهم خواسته ذوقش رو با من قسمت کنه؟
چند بار تونستم با دلش همقدم بشم؟
و چند بار غرق در دنیای خودم بودم
ذوق بچه ها، یه دعوته برای حضور.
به اینکه لحظهای از خودت بیرون بیای و وارد دنیای اون بشی.
نه برای آموزش، نه برای کنترل—فقط برای بودن.
برای دیدن، شنیدن، و شریک شدن تو شادیهای کوچیکی که برای اون، تمام دنیاست.
کانال👇
https://eitaa.com/dokoohebanoo
کج دار و مریـز
پاییز ۱۴۰۱ دخترا رو برده بودم پارک. همونطور که نشسته بودم و نگاهشون میکردم، چشمم افتاد به پسربچه
.
البته طبیعتا منظورم این نیست که برای خودمون وقت نذاریم اما بدونیم اگه افراطی وقت بذاریم این روزای خوب رو از دست میدیم روزایی که بچه ها کوچیکن و بیشتر از همیشه به یک مادر همراه و همدل و حمایتگر نیاز دارن؛
به قول خانم زینی وند، گاهی انقدر درگیر صوت و پادکست و کلاس آنلاین و فلان کارگاه و دوره میشیم که کلا فراموش میکنیم الان وظیفه مهم و فعلی مون چی هست....😢
خودم👇
@dokoohe97
کانال 👇
@dokoohebanoo
.
🔰 آرشیو مطالب وبلاگ
آذر 1401
🌸 به کجا چنین شتابان؟
ساعت چهار و نیم عصره.
دختر کوچولوم مشغول شیر خوردنه و کمکم خوابش میبره...
بر خلاف همیشه که منتظر میمونم تا خوابش ببره و سریع از کنارش بلند شم و مشغول کارهای عقبافتاده بشم،
اینبار به خودم مهلت میدم که یه کم نگاهش کنم.
خوابش میبره و دیگه شیر نمیخوره...
صورتم رو میذارم روی صورتش و فقط به اون فکر میکنم.
به روزی که یک سال و دو ماه و اندی سن داره...
من توی نرمی گونههاش غرق شدم،
بدون اینکه به ظرفهای نشستهی سینک فکر کنم،
بدون اینکه نگران دیدن تلویزیون توسط اون دخترک و وقت ویژهی امروزش باشم،
بدون اینکه نگران شام امشب باشم،
یا اینکه حدیث کسای امروزم رو نخوندم،
یا به فلانی زنگ نزدم،
یا کانتر رو مرتب نکردم،
یا کف آشپزخونه پر از خرده بیسکوییت شده و و و...
من امروز عصر، صورتِ یکسال و دو ماه و بیست روزگیِ دخترم رو زندگی کردم.
برای لحظاتی چشمهام رو بستم و فارغ از دغدغههای روزمره،
به صدای نفس کشیدنش گوش دادم...
گاهی لازمه ذهنمون رو از همهچیز قطع کنیم
و تمرکزمون رو بذاریم روی لذت بردن از چیزهایی که دو تا قید دارن:
مهماند و گذرا هستن. 👌
اما اغلب، با اینکه میدونیم مهم هستن،
به گذرا بودنشون فکر نمیکنیم
و ثانیهبهثانیه از دستشون میدیم...
خودم👇
@dokoohe97
کانال 👇
@dokoohebanoo
اسفند ۱۴۰۱
الحمدلله 😍
و یرزقه من حیث لا یحتسب
خودم👇
@dokoohe97
کانال 👇
@dokoohebanoo
.
اسفند ۱۴۰۱ نوشتم ولی برای همیشه بدونید🥲:
«یه نکتهی مهم هست که گاهی لازمه یادآوری بشه...
اگه با اینجا حالتون خوب نیست،
اگه حس میکنید انرژی منفی میگیرید،
لطفاً نمونید...
چون حال خوب شما،
برای من خیلی مهمتره
از ویو و تعداد ممبرهای کانال.
یادتون باشه،
اینجا فقط برشهایی از زندگیه.
نه همهش، نه پشتصحنههاش...
هر کسی یه جور رنج داره.
شاید بچه داشته باشه، شاید نابارور نباشه،
اما دردهای دیگهای رو تجربه کنه که دیده نمیشن.
و یه چیز دیگه...
ظاهر زندگی بقیه رو با باطن زندگی خودمون مقایسه نکنیم.
میدونم کلیشهست،
ولی گاهی همین کلیشهها،
لازمترین یادآوریها هستن.»🍀
.
🔰 آرشیو مطالب وبلاگ
آذر 1400
گذاشتن بچه ی خواب از روی پا روی زمین مثل خنثی کردن بمبه
اینو خیلی شنیده بودم و تجربه کردم
خیلی به آرومی باید این کار رو بکنی
اما حالا وسط 25 سالگی به این نتیجه رسیدم که اگه همزمان با گذاشتن بچه روی زمین، دست هاش رو به سمت پایین محکم بگیرم تا تکون نخوره و اون رو به سر و صورتش نکشه چشماش رو باز نمیکنه
تکون خوردن دست و پا عاملی برای پریدن بچه از خواب😅
تا دستاوردهای دیگر خدا یار و نگهدارتان
پ. ن: ببین ربع قرن تجربه با آدم چیکار میکنه🤪
پ. ن ٢: عکس بی ربط به متن😆
خودم👇
@dokoohe97
کانال 👇
@dokoohebanoo
🔰 آرشیو مطالب وبلاگ
مرداد 1401
ساعت 10 شبه
بعد از یک روز سخت کاری میرم تو اتاق لامپ رو خاموش میکنم لحاف رو میکشم رو سرم و تخت میخوابم...
خب فانتزی قشنگی بود خندیدیم😅🤪
حالا اصلش👇
ساعت 10 شبه
بعد از یک روز سخت کاری باید شام رو آماده کنم
به بچه ها شام میدم و تا وقت به خوردن خودم میرسه غذا یخ زده و از دهن افتاده دست و پای کوچیکه بارها تو ظرف غذام فرو رفته
فکر پاک نشدن زیر دکمه ی روشن ش از چربی غذا لقمه رو زهرم میکنه
ساعت 11شبه
ظرفا رو میشورم در حالی که کوچیکه مدام از پام آویزون میشه و نیاز به توجه داره و بزرگه مدام سوالای تمام نشدنی میپرسه
میرم کوچیکه رو عوض میکنم بزرگه رو دستشویی می برم و می سپرم به پدرش تا براش مسواک بزنن و بعدم یک قصه بگن
قصه تموم میشه ولی بازم صدا میزنه مامان بیا یه شعر برام بخون
میرم اتاقش میگم چه شعری میگه شهدا
میخونم و با من دم میگیره : یاد امام شهدا و دل رو می بره کرب و بلا و......
دوتا فراز از شعر تموم میشه و میگم برم؟؟ میگه نه زینبم بخون میگم آخریشه ها سری به نشانه تایید تکون میده و شروع میکنم
زینب زینب زینب کنز حیا زینب نام آشنا زینب.......
شعر که تموم میشه عروسکش رو میذارم بغلش و شب به خیر میگم و راهی آشپزخونه میشم
نخود و لوبیا رو خیس میکنم برای آبگوشت فردا، کتری رو هم پر از آب میکنم و دستی به سر روی اُپن میکشم
به کوچیکه شیر میدم و می برم تا بخوابونمش مدتی طول میکشه تا خوابش عمیق بشه و بتونم از کنارش بلند بشم
میرم قرص م رو میخورم مسواک میزنم آب میخورم
لباس های فردای همسر رو اتو میزنم و تو جالباسی آویزون میکنم صدای بیدار شدن کوچیکه میاد
ساعت 12 شبه
دوباره شیرش میدم تا خوابش ببره....
و متوجه نمیشم که اصلا کی خوابم می بره....
خودم👇
@dokoohe97
کانال 👇
@dokoohebanoo
امروز میخوام راجع به یک نکته ای حرف بزنم که خودم هم خیلی توش لنگ میزنم
اینجا می نویسم بلکه خدا به نویسنده به نویسنده به نویسنده و سپس به خواننده توفیق عمل بده
دیدید بعضی چیزا از بس جلوی چشم مون بودن و دائم ازش خوندیم و شنیدیم دیگه از یه جایی به بعد اهمیتشون رو برامون از دست دادن و ممکنه گاهی پیش بیاد یه سال هم بگذره که یادش نیفتادیم
مثلا این که پا داریم و میتونیم راه بریم
یا اینکه ریه داریم و میتونیم دم و بازدم داشته باشیم و....
مسئله هدف خلقت رو هم از بس گفتیم و شنیدیم و خوندیم جاهای مختلف دیگه انگار کلا نمی بینیمش
از هر کدوم از شما که بپرسم ما خلقت الجن و الانس بلافاصله میگین إلّا لیعبدون
یعنی خلق شدیم که عبد بشیم
یعنی با قدرت انتخاب و اختیار و بدون اکراه تصمیم بگیریم بنده ی خدا باشیم و هر چی گفت بگیم چشم
اما پای عمل که میرسه همه مون دوست داریم نقشه راهی که خودمون دوست داریم برامون رقم بخوره😒😕
خب اگر عبدیم باید ببینیم مولا چه پیش رومون قرار داده و برامون خواسته
البته منظورم مشکلاتی که خودمون با بی تدبیری برا خودمون به وجود میاریم و گردن خدا میندازیم نیست
منظورم چیزایی هست که خدا خودش برامون رقم زده و خواسته و نقشی توش نداشتیم
حالا به مرور مصادیق مختلف ش رو با همین عنوان " هدفِ فراموش شده" ان شاء الله تو کانال میذارم
خودم👇
@dokoohe97
کانال 👇
@dokoohebanoo
اولین مثالی که میخوام بزنم بحث بچه دار نشدن هست
یه وقت شما همه مسیر درمان رو تا جایی که میتونید میرید اما جور نمیشه
میدونم خییلی سخته
اما اینجا همون لیعبدونِ زندگی شماست که بی چون و چرا باید چشم بگید
ممکنه خدا این عبودیت رو از شما خواسته باشه اما یه مدل عبودیت دیگه ای از خواهرتون، دوستت تون یا هر کس دیگه خواسته باشه
اینجا علاوه بر اینکه باید وظیفه خودمون رو درست انجام بدیم یک نکته دیگه حائز اهمیته اونم تو مثال بالا اینه که👇
وقتی به کسایی نگاه میکنی که بچه دارن نگاه حسرت و مقایسه نیاد تو ذهنت و بدونی اونا هم عبودیت های خودشون رو دارن و باید اونجا خودشون رو خوب نشون بدن
شاید اونا هم با همین حسرت و نگاه مقایسه ای به تو و زندگیت باشن
مثلا ظاهر خودشون رو با تو مقایسه کنن یا مسائل مادی
یا اخلاق همسر و....
اما خودت ندونی یا متوجه نباشی
خوشحال میشم نظرتون رو بدونم 👇
خودم👇
@dokoohe97
کانال 👇
@dokoohebanoo
یه مثال دیگه اونایی هستن که ناخواسته باردار میشن خب ممکنه اونا برای خودشون کلی مسیر تعیین کرده باشن که فلان موقع ارشد بخونن، خونه شون رو عوض کنن بچه قبلی رو از پوشک بگیرن یه چله بردارن و بعد دوباره فرزند بیارن
اما ناخواسته باردار میشن و اینجاست که شکایت میکنن...
در حالی که قبل از بارداری ناخواسته اگه ازشون بپرسی میخوای برا چی بچه بیاری دلایل دینی و معنوی رو پر رنگ تر بیان میکنن
پس چی شد حالا؟
اصل مطلب اینه که 👇
به قول حضرت آقا هر جا هستیم همون جا رو مرکز دنیا بدونیم👌
دیگه فرقی نمیکنه تو آشپزخونه خونمون هستیم یا تو قلب مبارزه با داعش یا مشغول کسب معاش برای خانواده
همونجا مشغول اجابت خواسته خدا که همون عبودیت از طرف ماست باشیم.
خودم👇
@dokoohe97
کانال 👇
@dokoohebanoo
🔰 چرا کج دار و مریز؟؟
بعضیاتون پرسیده بودین معنی اسم کانال چیه👇
"" این اصطلاح یعنی اینکه ظرف را کج نگه دار و در عین حال مواظب باش که نریزد.
معنی نهفته اش این است که با مدارا و آسانی رفتار کن
سختگیری بیش از اندازه نکن""
یه جورایی میگه متعادل باش
هم کج نگه دار هم مراقب باش نریزه
این اسم رو همون 10 سال پیش تو 16 سالگی که دنبال یه اسم خوب واسه وبلاگم بودم انتخاب کردم
دوماه بود مطالب وبلاگم رو آماده کرده بودم و تو پیش نویس بلاگفا ذخیره کرده بودم اما چون اسمی برای وبلاگ به ذهنم نمی رسید مطالب رو منتشر نمی کردم
تا یه روز که این اصطلاح رو یه جا خوندم و گفتم آره خودشه همینه😅☺️
به دلم نشسته بود و پسندش کردم😂
خودم👇
@dokoohe97
کانال 👇
@dokoohebanoo