🇵🇸نمیدانم.🇮🇷
▫️موتور را کنار قصابی نگه داشت. رفتم دو مغازه پایین تر که مایحتاج چند روز آینده خانه را بخرم. مثلا خ
نگران اینکه عکس بچشو پاره کنند بهش بی حرمتی بشه:)
این شلوغیای این مدت، فرصت خوبی بود برای یه الک کردن درست و حسابی
چه از بین مسئولا و بازیگرا و... بگییر تا همین ادم های به اصطلاح دوست اطرافمون.
اینکه من کارامو بر اساس ساعت برنامهریزی میکنم و پدرم بر اساس روشن یا تاریک بودن هوا باعث میشه به مشکل بخوریم:)
صدای تلفنی حرف زدن بقیه عصبیم میکنه:/
واقعا چرا باید اینقدر با صدای بلند حرف زددد
میری تلگرام، اوینو آتیش زدند با کلاشینکف زندانیارو به رگبار بستند، مامورای برجک مراقبت فرار کردند و همه یگان ویژه ها از سطح تهران جمع شدند و به طرف اوین رفتند.
(اینا عین چیزاییه که توی کانالای اطلاع رسانیشون خوندم)
میای ایتا، میبینی نوشته انبار لباس اتیش گرفته بوده خاموش شده و الان اوضاع تخت کنترله.
حالا بازی رسانهای رو یاد گرفتید؟
سواد رسانهای هم همینطور این روزا همه باید بلد باشند.
دیگه اینطوری شدم که میشینم لم میدم تخمه میخورم و به حماقتاشون و بازیچه رسانه ها شدنشون زل میزنم.