نه تنها داخل سمینار
بلکه الان توی اتوبوس دانشگاه هم همه پسرن
اگه تفکیک جنسیتی کردید به من بگیددد
این چیزی که من میبینم ربطی به آزادی و انقلاب نداره، یه خوی وحشی گری هست که الان فرصت پیدا کرده خودشو نشون بده.
امشب باید تا صبح عزاداری کنیم، شیون و زاری کنیم و روضه بخونیم.
اما صبح که شد، لباس رزم بپوشیم و بریم کف خیابون.
اینبار نوبت ماست که جمعیت و قدرت خودمونو به رخشون بکشیم.
بابا اون سربازی که تو خیابونه رو نزنید حداقل.
اون کمپینایی که میذاشتید برای نه به سربازی اجباری، این از همون آدماست که به خاطرشون کمپین زدید.
مگه چندسالشونه که اینقدر وحشیانه بهشون حمله میکنید.
من دیگه نمیدونم چی بگم راستش.
یعنی دیگه توان داد زدن و خشمگین شدن ندارم، الان و فقط همین لحظه.
فقط دارم به خانواده اون عزیزامون فکر میکنم که امروز شهید شدند یا زخمی شدن.
مادرشون، پدرشون برادر خواهر...
بمیرم براشون
بمیرم برای مظلومیت بچه هاشون
همسایه شهید آرمان علی وردی گریه میکرد و میگفت: کاش ندیده بودمش، کاش الان اینقدر اتیش نمیگرفتم
گریه اجازه ادامه صحبت بهش رو نداد.