eitaa logo
🇵🇸نمی‌دانم.🇮🇷
40 دنبال‌کننده
87 عکس
21 ویدیو
0 فایل
صرفا جهت تخلیه افکار. https://abzarek.ir/service-p/msg/2168589
مشاهده در ایتا
دانلود
میگفت سبزی پلو با ماهی رو ایتا فیلتر کرده چقدر حقیر و ترسوان اینا اومدم اینجا بهش نشون دادم که این اینجا فیلتر نیست. باز زد به در فحش رکیک:)
اینطور آدما خودشون حقیر تر از هرکس دیگه‌ای هستند.
صاحب قبلی توییتر به مخالفان رژیم سعودی هشدار داده برای امنیت خودشون توی توییتر فعالیت نکنند. من امروز متوجه شدم که نه تنها اینجا یسری برانداز هستند که کانال دارند و علیه نظام حرف میزنند و توی ناشناس ما میان حرف میزنند. یسری کانال و فحش هم توی سرچ ایتا حتی نشون میده.
یعنی توی برنامه ساخت خود کشور، بیای به خودش فحش بدی کسی کاریت نداره.
بعد همونا که حامی سعودی هستند فریاد آزادی میزنند:)
گفتند توییتر احتمالا اطلاعات این مخالفان رو در اختیار سعودی ها قرار می‌ده‌
🇵🇸نمی‌دانم.🇮🇷
گفتند توییتر احتمالا اطلاعات این مخالفان رو در اختیار سعودی ها قرار می‌ده‌
کاش حداقل اینا حرف آزادی نزنند. بعد شما باورتون میشه ایلان ماسک که فعلا صاحب توییتره، صرفا به خاطر حمایت از آزادی بیان بیاد استارلینک بده به ایران؟:)))))
: شب تاسوعا محرم هزار و چهارصد، گلزار شهدا. روحم مرده بود. دو ماه بود که عزیزترینمو از دست داده بودم. لباس مشکی پوشیدم چادرمو سر کردم و همراه بابا رفتم هیئت. کنار مزار یه شهید جوون نشستم و توی قسمت خانوما تنها بودم. اینقدر حال روحیم بد بود که توانایی گریه هم نداشتم. مات و مبهوت به روضه خوندن و گریه کردن بقیه نگاه میکردم. مداح شروع کرد به خوندن روزه حضرت عباس همون موقع پرچم متبرک اوردن سمت خانوما، دونفر بودند که دو طرف پرچمو گرفته بودند و از بالای سر همه رد میکردند. صدای پس زمینه این صحنه شد روضه حضرت عباس و شرمندگیش چشمم افتاد به پرچم مشکی بزرگی که روش با رنگ قرمز و خط نستعلیق نوشته بود یا ابالفضل همون لحظه مداح گفت سقای دشت کربلا ابالفضل... دیگه نفهمیدم چطوری دارم گریه میکنم، فقط میدونم اونقدری گریه کردم که بعدش چشمام تار میدید ولی دیگه قلبم سنگین نبود..
: شب بعد از اعلام نتایج کنکور جو خونه خیلی سنگین شده بود، بابا باهام حرف نمیزد سعی میکردم‌ همچیو عادی جلوه بدم اما چشمام خبر از حال زارم میداد، لباس پوشیدم با بابا و داداشم رفتیم هیئت. یه تیکه باید از مردونه رد میشدم تا برسم به ورودی خواهران، داداشم تا دم در دنبالم اومد. رفتم توی تاریک ترین قسمت هئیت نشستم توی حیاط فرش پهن کرده بودند. مداح شروع کرد به خوندن روضه حضرت قاسم، وسطش به خودم اومدم دیدم دارم میگم امام حسین دورت بگردم من دردمو به تو نگم به کی بگم؟ جلو شما که دیگه میتونم نقش بازی نکنم؟ اقا دورت بگردم غم داره منو میکشه و زدم زیر گریه بلند بلند گریه میکردم، دیگه از یه جایی به بعد نمی‌دونستم گریه برای خودمه یا برای روضه..
من الان نیاز دارم این حال و هوا رو. میخوام برم بشینم تو هیئت از ته دل گریه کنم و هیچکس با تعجب نگاهم نکنه. هیچکس نیاد بپرسه چته دختر چرا گریه میکنی؟