💠 ۲۵ ذیقعده، روز دَحو الارض
🔹روزى است كه رحمت خدا در زمین منتشر گردیده است.
دحو الارض، روزی است که خداوند با نظر به کره زمین، به جهان خاکی حیات بخشید. از این روز، بخش هایی از کره زمین ـ که سراسر از آب بود ـ شروع به خشک شدن نمود تا کم کم به شکل امروزین درآید.
مطابق روایات، اولین نقطه ای که از زیر آب سر برآورد مکان کعبه شریف و بیت الله الحرام بود.
به نظر برخی از مفسران، آیه ۳۰ سوره نازعات (والارض بعد ذلک دحاها) به همین واقعه اشاره دارد.
شب بيست وپنجم ماه ذی القعده در بیان روایات و احادیث معصومان علیهم السلام، جزء شبهاى بسيار شريفی است كه رحمت خدا در آن نازل مىشود.
▫️▫️▫️
🔅امام رضا علیه السلام:
🔸علّت قرار گرفتن كعبه در وسط زمين ، آن است كه دحو الأرض (گسترش خشكى) از آن جا شروع شد ، ... و آن نقطه ، نخستين قطعهاى از خشكى است كه در زمين نهاده شد ؛ زيرا آن جا وسط [كره زمين ]است تا فاصله مردم شرق و غرب با آن ، يكسان باشد .
📗 حکمت نامه رضوی، ج 4 ص 133
▫️▫️▫️
🔅 امام رضا علیه السلام:
🔹محمّد بن عبد الله صيقل: امام رضا عليه السلام ، در روز بيست و پنجم ذىقعده به ميان ما آمد و فرمود : «[امروز را ] روزه بگيريد . من هم روزه هستم» .
گفتيم : قربانت شويم! امروز ، چه روزى است؟
فرمود : «روزى است كه در آن ، رحمت منتشر شد و زمين ، گسترش يافت (دحو الأرض) ، و كعبه برپا شد ، و آدم عليه السلام [به زمين] هبوط كرد» .
📗حکمت نامه رضوی، ج 3 ص 163
▫️▫️▫️
🔅 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
🔸يا مَن سَدَّ السَّماءَ بِالهَواءِ، ودَحَا الأَرضَ عَلَىالماءِ.
اى كسى كه در آسمان [- زمينيان]، سدّى از هوا قرار داد، و زمين را بر روى آب گسترانيد!
📗جمال الاسبوع: ص ۸۵
🌋 @doostibakhoda
📜 #توکل_غلام_به_ارباب
در سالی که قحطی شده بود و مردم زانوی غم بغل گرفته بودند، عارفی غلامی را دید که شادمان است.
به او گفت:
"چطور در چنین وضعی شادی می کنی؟"
غلام:
"من غلام اربابی هستم که چندین گَله دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا میدهد، پس چرا غمگین باشم وقتی به او اعتماد دارم؟"
عارف میگوید:
از خودم شرم کردم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکّل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم.
🌋 @doostibakhoda
#حدیث_متنی
فقیه کامل کیست؟
ابان بن تغلب میگوید: در حضور #امام_باقر (ع) بودم، شخصی مسأله ای پرسید و آن حضرت پاسخ آن را داد، سئوال کننده گفت: (فقهاء چنین نگویند)
امام باقر (ع) فرمود: وای بر تو، تو هرگز فقیهی دیده ای؟
(ان الفقیه حق الفقیه: الزاهد فی الدنیا، الراغب فی الاخرة، المتمسک بسنة النبی (ص) )
: (فقیه کامل کسی است که: زاهد در دنیا و شیفته آخرت و چنگ زننده به سنت پیامبر (ص) باشد)
📚 اصول کافی؛ باب الاخذ بالسنه و شواهد الکتاب، حدیث ۸، ص ۷۰، ج ۱
🌋 @doostibakhoda
روزى مردی نزد عارف اعظم آمد و گفت من چند ماهى است در محله اى خانه گرفته ام
روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند
هر روز و گاه نيز شب مردان متفاوتى انجا رفت و امد دارند
مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست
عارف گفت شايد اقوام باشند
گفت نه
من هر روز از پنجره نگاه ميکنم
گاه بيش از ده نفر متفاوت مي ايند بعدازساعتى ميروند.
عارف گفت کيسه اى بردار براى هرنفر يک سنگ درکيسه انداز
چند ماه ديگر با کيسه نزد من بیا تا ميزان گناه ايشان بسنجم .
مرد با خوشحالى رفت و چنين کرد.
بعد از چند ماه نزد عارف آمد وگفت
من نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است
شما براى شمارش بیایید.
عارف فرمود يک کيسه سنگ را تا کوچه من نمی توانی بیاوری، چگونه میخواهی با بار سنگين گناه نزد خداوند بروى ؟؟؟
حال برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفارکن ..
چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعدازمرگ وصيت کرد شاگردان و دوستدارانش در کتابخانه او به مطالعه بپردازند .
{{ اى مرد آنچه ديدى واقعيت داشت
اما حقيقت نداشت }}
همانند توکه در واقعيت مومنی اما درحقيقت شيطان ...
بياييد ديگران را قضاوت نکنیم
🌋 @doostibakhoda
همسر پادشاه دیوانهی عاقلی را دید؛ که با کودکان بازی میکرد و با انگشت بر زمین خط میکشید.
پرسید: چه میکنی؟
گفت: خانه میسازم…
پرسید: این خانه را میفروشی؟
گفت: میفروشم.
پرسید: قیمت آن چقدر است؟
دیوانه مبلغی را گفت. همسر پادشاه فرمان داد که آن مبلغ را به او بدهند. دیوانه پول را گرفت و میان فقیران قسمت کرد.
هنگام شب پادشاه در خواب دید که وارد بهشت شده، به خانهای رسید. خواست داخل شود اما او را راه ندادند و گفتند این خانه برای همسر توست.
روز بعد پادشاه ماجرا را از همسرش پرسید. همسرش قصهی آن دیوانه را تعریف کرد.
پادشاه نزد دیوانه رفت و او را دید که با کودکان بازی میکند و خانه میسازد.
گفت: این خانه را میفروشی؟
دیوانه گفت: میفروشم.
پادشاه پرسید: بهایش چه مقدار است؟
دیوانه مبلغی گفت که در جهان نبود!
پادشاه گفت: به همسرم به قیمت ناچیزی فروختهای!
دیوانه خندید و گفت: همسرت نادیده خرید و تو دیده میخری.
میان این دو، فرق بسیار است…
دوست من! خوبی و نیکی که تردید ندارد!
حقیقتی را که دلت به آن گواهی میدهد بپذیر هرچند به چشم ندیده باشی!
گاهی حقایق آنقدر بزرگاند و زیبا که در محدودهی تنگ چشمان ما نمیگنجند
🌋 @doostibakhoda