eitaa logo
دقایقی پیرامون دوران جدید عالم
881 دنبال‌کننده
394 عکس
51 ویدیو
17 فایل
ما به دوران جدیدی از عالم وارد شده‌ایم. به‌تدریج آثار این آغاز، محسوس‌تر می‌شود و تاثیر خود را در تغییر چهره زندگی بشر آشکار می‌کند. در این کانال، این دوران جدید را از سه زاویه مورد تامل قرار می‌دهیم: #روش، #دولت و #استعمار. ارتباط با ادمین: @yas_aa
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ ابعاد اندیشه‌ای تحرکات اخیر در مرزهای شمالغربی مطلوب هر علمی، افزایش امکان تصرف انسان در طبیعت و لجام‌زدن به تغییرات پیش‌بینی‌نشده در پیرامون است. مطلوب دانش سیاست آن است که هیچ تحولی در رقابت‌های سیاسی خارج از معادله‌های شناخته‌شده در دیسیپلین‌هایش رخ ندهد تا چتر حاکمیت متزلزل نشود. برای این مقصود، ساختمان سیاست از ژرف‌ساخت‌های امر سیاسی تا شاخص‌های حکمرانی را دربر می‌گیرد. اگرچه تحولات برون‌مرزی عمدتا در روابط بین‌الملل مطالعه می‌شوند، اما لاجرم این تحولات ریشه در اندیشه‌هایی دارند که برآمده از امر سیاسی یک ملت است. بنابراین هیچ چالشی در بین‌الملل فارغ از چالش‌های اندیشه‌ای نیست. تحولات مرزی اخیر در شمال‌غرب وطن‌مان را ازاین‌منظر می‌توان تحلیل کرد. ابعاد اندیشه‌ای تحرکات اخیر مرزی را می‌توان در عناوین ذیر مورد تامل قرار داد: 1️⃣: دوئالیسم تمدنی و سردرگمی سیاسی در دویست‌سال گذشته 2️⃣: گذرهای ناتمام و طرح‌های فروبسته در مواجهه با مدرنیته 3️⃣: خشم‌های فروخورده و تحقیرهای چگالی‌شده مسلمانان بعد از فروپاشی تمدن اسلامی 4️⃣: فقدان «استیت تئوری» در نهاد علم اسلامی 5️⃣: اختلاف در نمایندگان فکری دولت‌گرایی در چهاردهمین قرن هجری 6️⃣: تغییر در نظم منطقه‌ای و درگیری‌های درون‌تمدنی مسلمانان 7️⃣: حضور همیشه حاضر یک غده‌ی سرطانی 8️⃣: تشدید آشوب اطلاعاتی و اختلال در محاسبات ایران 9️⃣: نوشداروی شرح عناوین در صفحات استوری https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
یک: دوئالیسم تمدنی و سردرگمی سیاسی منطقه‌ی غرب آسیا در دویست‌سال اخیر، آوردگاهی منازعه‌خیز برای تغییر در معادلات تمدنی بوده است. در این منازعات، زیست‌جهان غربی به‌دنبال بیشینه‌سازی هژمونی خود بوده و این مقصود را با تغییر در خط و خال و آب و نان و خلوت و جلوت مسلمین به‌پیش رانده است؛ درسوی‌دیگر، جغرافیای مسلمین به‌دلیل ضعف‌های درونی، بیش‌تر در وضعیت سرگیجه‌ی سیاسی به‌سر برده‌اند و در درک تمدن جدید و طرح تدبیری کارآمد برای مواجهه‌ی فعال با امواج مدرنیته سردرگم بوده‌اند. با وجود تحولات عمده‌ای هم‌چون بیداری اسلامی، این سرگیجه و سردرگمی هم‌چنان پیامدهای خودش را به مسلمانان تحمیل می‌کند. ما در این سردرگمی به یک دوئالیسم تمدنی مبتلا شده‌ایم و در نتیجه هرازچندی از مرزها تجاوز می‌کنیم. دو: گذرهای ناتمام و طرح‌های فروبسته مسلمین برای بازیابی شکوه خود، گاهی مزیت غرب را در تکنولوژی‌های جدید دیده‌اند و به‌قصد تجهیز به این فنون، نخبگان خود را عازم فرنگ کردند؛ گاهی مساله را از این عمیق‌تر یافتند و علوم جدید اروپا را خاستگاه قدرت او تلقی کردند و موج دارالفنون‌سازی را گستراندند؛ زمان که سپری شد، متوجه شدند که این قدرت یک خاستگاه سیاسی دارد و برآمده از نظام جدید سیاسی آن‌هاست، لذا به‌منظور کنستیتیوسیون به موج مشورطه‌خواهی و جریان تنظیمات روی آوردند؛ و باز گذر زمان نشان داد که این نظام سیاسی جدید، روی یک فرهنگ ملی بنا شده و بدون آن زمینه‌ها اساسا امکان گذار به دموکراسی وجود ندارد. این امر زمینه‌ساز ملت‌سازی و توجه به ناسیونالیسم در کشورهای اسلامی گردید. نتایج حاکی از آن هستند که گذار ما در مواجه با مدرنیته ناتمام بوده و طرح‌های فروبسته‌ای را دنبال کرده‌ایم. سه: خشم‌های فروخورده و تحقیرهای چگالی‌شده مسلمانان نتیجه‌ی گذارهای ناتمام و طرح‌های فروبسته، مستعمره‌شدن کشورهای اسلامی مثل هند، تجزیه‌ی امپراتوری عثمانی، تحمیل قراردادهایی هم‌چون ترکمنچای بود که به‌تبع آن، جریان‌های بازگشت به شکوه ازدست‌رفته در میان مردم شکل گرفت. در این بازگشت، گسل‌های ناشناخته‌ای نیز وجود داشتند که در قلب و خیال مسلمین جا داشته‌اند و همانند فنری فشرده و بغضی فروخورده، مستعد رفتارهای پیش‌بینی‌نشده و خارج از معادلات سیاسی بوده‌اند. نمونه‌ی این تولدهای برون‌پارادایمی در پاسخ به تحقیرهای چگالی‌شده را می‌توان در «انقلاب تصورناپذیر ایران» مشاهده کرد. نمونه‌هایی از این دست هم‌چنان در وضعیت آستانگی قرار دارند و می‌توانند در معادلات تمدنی منطقه ایفای نقش کنند. چهار: فقدان «استیت تئوری» در نهاد علم اسلامی آن‌چه در چهار موج «فناوری‌خواهی»، «مدرسه‌خواهی»، «مشروطه‌خواهی» و «ملت‌گرایی» مورد غفلت قرار گرفته و به‌جای بازگشت به شکوه و شوکت پیشین، مسلمانان را به طفیلی غرب تبدیل کرده است، دولت‌بودن غرب است. نخبگان اسلامی کم‌تر به تئوری‌های استیت توجه کرده و دولت‌مندی را امری بدیهی و طبیعی پنداشته‌اند، غافل از آن‌که یک امر برساختی است؛ در فرهنگ سیاسی یک ملت ریشه دارد؛ و پذیرش الگوی غیربومی آن همانند ایجاد سوراخی در انبان ملت است که قوای آن‌ها را استحاله می‌کند. آن‌چه در دهه‌های اخیر به‌تبع انقلاب اسلامی در منطقه شاهد هستیم، توجه گرگ‌ومیشی به نقش استیت در سرنوشت یک ملت است. موج استیت‌خواهی از دیگر امواج مواجهه با تجدد متمایز است. این نگارش جدید اگرچه پر از غلط املایی و انشایی است، اما نشان‌دهنده‌ی استعداد آزادکردن پتانسیل فروخورده‌ی دویست‌ساله است که تحرکات اخیر منطقه‌ای بی‌ارتباط با آن نیستند. پنجم: نمایندگان فکری دولت‌گرایی در چهاردهمین قرن هجری موج دولت‌خواهی ازسوی چهار طیف در جهان اسلام نمایندگی می‌شود: تفکر تکنوکراسی (با محوریت مالزی و اندونزی)، تفکر اخوانی (با محوریت مصر و ترکیه)، تفکر وهابی (با محوریت عربستان) و تفکر مقاومت (با محوریت ایران). تکنوکراسی اسلامی اساسا رویکرد حال‌گرا دارد و با پذیرش وضع موجود، به هضم تمدنی خود معترف است و صرفا می‌کوشد فاصله‌ی خود را با تکنولوژی‌های جدید کم کرده و مستمرا خود را به قله‌ها نزدیک کند؛ سرنوشت این جریان شبیه چین و ژاپن در نسبت با غرب خواهد بود. تفکر اخوانی و وهابی رویکرد سلفی دارند و در اندیشه‌ی بازگشت به قرن‌های طلایی یا دوران سلف صالح به‌سر می‌برند. تنوع طرح در این دو جریان بسیار زیاد است و از مدرنیته‌ی اسلامی تا داعش را دربر می‌گیرد. شاید به‌جرات بتوان مدل عدالت و توسعه‌ی اردوغان و بازیابی امپراتوری عثمانی را جدی‌ترین طرح این جریان قلمداد کرد. این امر در تحرکات اخیر به‌شدت دخیل بوده است. اما رویکرد جریان مقاومت آینده‌گراست. اسلام ایرانی در پی بازیابی شکوه گذشته نیست و به آینده‌ای می‌اندیشد که بتواند نه‌تنها گامی روبه‌جلو در تمدن‌سازی اسلامی محسوب شود، بلکه آورده‌های مدرنیته را نیز در خود هضم نماید.
ششم: تغییر در نظم منطقه‌ای و درگیری‌های درون‌تمدنی مسلمانان هژمونی غرب در غرب آسیا فروپاشیده و گرانیگاه چالش‌هایش به سمت جنوب شرق آسیا و همسایگی با چین رفته است. آمریکا در حال خروج از منطقه و واگذاری آن به جریان‌های نیابتی بدون‌هزینه و حاشیه است. غرب روی گسل‌های جهان اسلام حساب باز کرده و در سودای آن است که بدون تحمیل هزینه به بودجه‌ی خود، ضمن شعله‌ورساختن منطقه و استفاده از آورده‌های اقتصادی آن برای خزانه‌ی خود، حضورش در جوار چین را توسعه ببخشد. به‌این‌ترتیب مرزهای ما در حال ورود به دوران پرمخاطره‌ای خواهد بود که فنر فشرده‌ی خواسته‌های تمدن ازدست‌رفته‌ی اسلامی از زبان برخی سیاست‌مداران بیرون خواهد جهید و سناریوهای تغییر در شرایط غرب آسیا را رقم خواهد زد. هفتم: حضور همیشه حاضر یک غده‌ی سرطانی اظهارات رئیس جمهور آذربایجان در وسع ایشان نیست و بیش‌تر به پخش صدای رژیم صهیونیستی در همسایگی شبیه است. اسرائیل دیگر کشور مذهبی این منطقه است که در 7 دهه‌ی گذشته مشغول بوده است. با ازدست‌دادن حضور امریکا در منطقه، به‌دنبال افزایش تاثیر در سرکردگان سیاسی کشورهای مختلف غرب آسیاست؛ دولت باکو نیز سابقه‌ی درازدامنی در این ارتباط منفعلانه دارد. با توجه به استراتژی عمده‌ی رژیم صهیونیستی در دکترین «هزار زخم کوچک»، تحرکات اخیر بیش‌تر در پی ایجاد تردید در داخل کشور است تا کفه‌ی معادلات تمدنی را از به‌سمت اخوانی‌گری سنگین‌تر کند و معامله‌ی قرن را به سرانجام برساند. هشتم: تشدید آشوب اطلاعاتی و اختلال در محاسبات ایران آمادگی نظامی ایران ازیک‌سو، هزینه‌ی بالای جنگ در منطقه ازسوی‌دیگر احتمال وقوع درگیری را به‌جد پایین می‌آورد، اما احتمالش را منتفی نمی‌سازد. قصد اصلی این تحرکات، ایجاد اختلال در محاسبات مسئولین «راستین» و وفادار به و دلبسته‌ی ایران تمدن‌ساز است که در حداقلی‌ترین شکل خود می‌تواند به افزایش هزینه‌ی محاسبه‌ی تهدیدات و بالابردن ضریب خطای محاسباتی (از نوع هواپیمای اوکراین) منتهی شود. دیگر مقصد جدی این تحرکات و تحرکات بعدی که احتمالا با شروع فصل سرما و بالاتررفتن سوخت در ایران آغاز خواهد شد، به‌هم‌ریختن صفوف داخلی ملت و افزایش اختلاف در میان سلایق مختلف سیاسی و دمیدن در شکاف میان دولت و مردم است؛ این امر می‌تواند در کنار گزینه‌های دیگر موجب بالارفتن احتمام آشوب در داخل، به‌ویژه در مناطق مرکزی ایران شود. مقصد دیگر این تحرکات، باج‌خواهی در پیمان‌های بین‌المللی است که می‌تواند در برجام ثمر بدهد. درصورت مقاومت و هوشیاری ایران، دور از انتظار نیست که شاهد تهدیدات ترکیبی از نوع قدرت هوشمند باشیم. نه: نوشداروی دولت‌سازی بحران‌های منطقه‌ای غرب آسیا یک نوشدارو بیش‌تر ندارد که امید است پیش از مرگ سهراب تهیه شود. این نوشدارو دستیابی به الگوی دولت‌سازی خاورمیانه‌ای است که از همه‌ی ظرفیت‌های این منطقه باید بهره ببرد؛ متاعی که بسیار گران‌بها و البته مغفول است. در نبود این الگو، تقویت «امر ملی» و چشم‌پوشی جریان‌های سیاسی از منافع حزبی و اهمیت‌دادن به منافع بلندمدت عمومی ضروری است.
⭕️ تمایز امر سیاسی و امر اجتماعی و تاثیر آن در پیدایش دولت یکی از چالش‌های مهم در فهم دولت، از اختلاف میان و برخاسته است. اجتماعی‌بودن غیر از دولت‌مندبودن است. انسان نه‌تنها موجودی اجتماعی، بلکه موجودی سیاسی و دولت‌مند است. این تمایز زمانی خودش را آشکار می‌کند که بخواهیم حرکت اجتماعی را تحلیل و سرپرستی کنیم. وقتی یک اجتماع بخواهد توسعه پیدا کند، چه کسی متولی حرکت روبه‌رشد آن‌هاست؟ اصلا چه کسی باید درباره‌ی این که رشد چیست و چگونه به‌دست می‌آید، تصمیم بگیرد؟ چه‌کسی بر فرآیند وقوع رشد و تکامل باید نظارت کند؟ چه کسی باید درباره‌ی این‌که این رشد به‌دست آمده یا نه، داوری کند؟ پاسخ این پرسش‌ها بدون درنظر گرفتن دولت – ورای اجتماع – ممکن نیست. ازاین‌رو متفکرانی هم‌چون هگل معتقد بودند اگرچه دولت یک نهاد طبیعی است، اما برآمده از بلوغ تاریخی است. اعصار و ادوار تاریخی مولود ادوارو اعصار پیش از خود هستند؛ گاهی به نقطه‌هایی می‌رسند که یک بلوغ و رشد برجسته‌ای به‌طور طبیعی و تدریجی رخ می‌دهد. ، را مولود رشد مراحل تاریخ آگاهی انسان می‌داند و بر این باور است که نقطه‌ی عطف این رشد را باید در و جست‌وجو کرد. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri .
⭕️ نقطه‌ی ارشمیدسی الگوی دولت مدرن مدعای مطرح‌شده در یادداشت‌هایی که تاکنون منتشر کرده‌ام، این بود که الگوی ، زمینه‌ی بسط تمدنی مدرنیته بوده است؛ یعنی بدون دردست‌داشتن و طراحی این الگو اساسا امکان بسط مدرنیته در اقصی نقاط زمین وجود نداشت. اگر امروزه در دورافتاده‌ترین دهات کشورهای مختلف نیز با جنبه‌هایی از مدرنیته مواجهیم، این عالم‌گیری مرهون الگوی مدرن بوده است. مشخصا به‌نظر می‌رسد که لازمه‌ی پذیرش و تکثیر یک الگو در میان ملت‌ها و فرهنگ‌های مختلف، انعطاف‌پذیری یک الگوست؛ این انعطاف نه باید به‌اندازه‌ای باشد که را از درون خالی کند، و نه آن‌قدر سفت و سخت باشد که به ترد در میان یک ملت بیانجامد. با این مقدمات این سوال قابل فرض و طرح است که توسعه و گسترش الگوی دولت_مدرن، مرهون کدام مفهوم مرکزی این الگوست که ضمن برخورداری از انعطاف، عالم‌گیری این الگو را ممکن ساخته است؟ گمانه‌های مختلفی را می‌توان مطرح کرد؛ یکی از محتمل‌ترین و قابل‌اعتناترین گزینه‌ها را می‌توان در مفهوم «staatstrason» یافت. آموزه‌ی «staatstrason»، یافته و ساخته‌ و پرداخته‌ی است که با مسامحه می‌توان آن را به ترجمه کرد. این مفهوم تمدنی آن‌چنان کشسان و قابل بسط و گسترش است که می‌تواند مورد توجه هر ملتی قرار بگیرد. هر ملتی در پی منافع ملی خاص خودش است؛ طبیعتا می‌توان با تاکید بر این مفهوم، ملت‌ها را جذب الگویی کرد که حول این مفهوم تنظیم شود و نظم و نسق پیدا کند. این توجه نشان می‌دهد که بدون تعریف این دانش‌واژه در میان یک ملت، امکان جذب در الگوی مدرنیته نیز با مانع مواجه خواهد شد. نکته‌ی مهم‌تر نیز آن است که در صورت یافتن یک مفهوم گسترده‌تر از منافع ملی، می‌توان الگوی بدیل را نیز طراحی کرد. به‌راستی چه مفهومی می‌تواند قدرت انعطاف «منافع ملی» را به چالش بکشد، و نظمی استوارتر و عادلانه‌تر و انسانی‌تر از نظم دولت-ملت مدرن را در عالم مورد اقبال قرار داده و بگستراند؟ https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ فلسفه‌ی سیاسی، توجه به امر انضمامی در کنار امر انتزاعی معمولا در نزد عامه‌ی مردم، فلسفه یک دانش انتزاعی تلقی می‌شود که موضوع آن امور کلی و ذهنی است. گویا فیلسوف با عالم واقعی کاری ندارد و در عالم مفاهیم که مربوط به ذهن است، غور می‌کند. انگار سعادت و فضیلتی که فیلسوف از آن سخن می‌گوید، ربطی به عالم ما ندارد؛ لذا فلسفه یک دل‌خوش‌کنک است و عملا تغییری در واقعیت‌های تلخ و نامطلوب پیرامونی ما ندارد. این تفکر گاهی شکل تخصصی به خود گرفته و با بالاتر رفتن از عامه‌ی مردم، جریان ضدمبناگرایی یا پراگماتیسم یا عمل‌گرایی را در حوزه‌ی علم پدید آورده است که پایتخت آن، امریکاست. این جریان با نفی هرگونه غور فکری و انکار ریشه‌داشتن عالم عین در عالم ذهن، مفاهیم تاریخی را منقلب ساخته و اصالت کارکرد و عمل‌کرد را بر تخت پادشاهی نشانده است. بدین‌ترتیب است که در دانشگاه‌های امریکایی، هدف از تربیت و آموزش، چیزی جز کارآفرینی و تداوم چرخه‌ی تبدیل نابازار به بازار نیست. فلسفه‌ی سیاسی چنین باور و دریافتی از تفکر فلسفی را می‌شکند و خط بطلانی بر این‌گونه تلقی می‌کشد. فلسفه‌ی سیاسی نشان می‌دهد که با ریشه‌داشتن در عالم فکر و اندیشه است که می‌توان در عالم عین، تصرفات و نفوذهای منطقی‌تر، و در نتیجه، استوارتری را رقم زد. بااین‌وجود، فلسفه‌ی سیاسی که «فلسفه‌ی عمل» است، تطورات تاریخی را از سر گذرانده و با ورود به رنسانس و عصر روشنگری، قدرت عملی خود را بیش‌ازپیش آشکار ساخته است، تاجایی‌که فلسفه به‌جای توصیف، عهده‌دار تغییر عالم شده است. فلسفه‌ای که می‌خواهد تغییر و تحول در عالم واقعیات و عینیات را سرپرستی کند، وام‌دار فیلسوفانی خواهد بود که توانایی تفلسف در عینیت و امتدادبخشیدن به مفاهیم ذهنی را داشته باشند و آن‌ها را از عالم انتزاع به عالم انضمام پایین آورند. در ادامه خواهیم کوشید به برخی از این فیلسوفان بپردازیم و نقصی که در فلسفه‌ی ایرانی-اسلامی از این باب وارد است، به‌تدریج ورود کنیم. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
ویدئوگرافیک آموزشی برای نشان دادن تمایز میان «عدالت» و «عدالت اجتماعی» که به تبع دولت مدرن صورت پذیرفته است 👇
⭕️ کتاب منتشر شد. کتاب فلسفه‌ی حرکت اسلامی که به موضوع «استلزامات امتدادبخشی اجتماعی و سیاسی به فلسفه‌ی اسلامی» را بررسی کرده است، منتشر گردید. این کتاب در سه بخش و در 700 صفحه، ضمن تبیین مفاهیم اصلی دخیل در امتداد اجتماعی فلسفه و نابسندگی‌های موجود در فلسفه‌ی اسلامی، دیدگاه جدیدی را برای نیل به این مهم به بحث و گفت‌وگو گذاشته است. اگرچه این کتاب را باید گامی مقدماتی و ابتدایی برای چنین مدعای مهمی دانست، اما نخستین اثری است که در این باب با این صورت‌بندی به چاپ رسیده است. .... درطول تاریخ، نظام‌های فلسفی که از متن فرهنگ وسنت جامعه و ناظر برآن برآمده‌اند، نقش تعیین‌کننده وسازنده‌ای در پویایی و پایایی فرهنگ و حیات اجتماعی داشته‌اند.به‌ویژه در عصر شاهد انقلاب و چرخش اساسی در اهداف و کارکرهای فلسفه مادی هستیم. فلسفه مادی غرب از تفسیر و تعبیر جهان، به فلسفه‌ای برای تغییر و تصرّف درجهان متحول گشته و درمتن زندگی فردی و اجتماعی راه یافته است و در تنظیم و در جهت مادی نقش بنیادی ایفا می‌کند. این چرخش اساسی در فلسفه جدید، بیش‌ترین تاثیر را درحوزه مباحث و «فلسفه طبیعت» و «فلسفه فیزیک» برجای گذاشته است. برخی از فلاسفه شاخص هم‌چون اساسا فلسفه‌اش ناظر بر فلسفه فیزیک است. طبیعی است که درجهان اسلام نیز از فلسفه اسلامی چنین کارکردی درجهت اهداف و غایات دینی و تمدنی مطالبه شود. پژوهش حاضر با عنوان «درآمدی برفلسفه حرکت» به‌منظور و کاربردی‌سازی می‌کوشد ضمن توصیف و تبیین دستگاه فلسفی موجود، نگاه انتقادی و نویی را در این مباحث بنیادین دنبال کند. این مباحث ناظربرحل مساله‌ها و نیازها و ضرورت‌های تحول در اسلامی هستند. با تکیه بر این تحول فلسفی می‌توان یک دستگاه فلسفی پشتیبان برای تحول در ریاضیات علوم انسانی مهیّا کرد. برای تحقق عینی فلسفه‌ی حرکت اسلامی نیازمند هستیم که ریاضیات آن، برآمده از مبانی همین فلسفه باشد. ...
⭕️ قصه‌ی تاریخ روش چگونه روش فهم ما از هستی متحول شده است؟ الگویی که بر ادراک و فهم و تلقی ما از هستی «خود» و «پیرامون»‌مان حاکم بوده، در طول زمان یکسان نبوده و تحول و تطور داشته است. انسان به انحای مختلفی در طول تاریخ، خودش و پیرامونش را فهمیده و شناخته و تلقی کرده؛ و با تغییری که در فهم‌اش از خود و پیرامونش به‌وجود آمده، متفاوتی را آفریده است. ما امروز با انسان‌های دوران باستان به شکل متفاوتی زندگی می‌کنیم؛ چون در یک متفاوت قرار داریم. نظم اجتماعی ما متفاوت از روزگار باستان و سنت است، چون فهم و تلقی ما از خودمان و از جهان هستی و امکاناتی که در آن نهفته است، تغییرات شگرفی یافته است. ما حتی «روش»ی که برای تغییر در خود و محیط‌مان در پیش می‌گیریم، دگرگون شده است. ما به‌جای قربانی‌کردن برای زئوس، خانه‌های‌مان را با مواد مطالعه‌شده و آزمایش‌شده می‌سازیم تا در زلزله، استحکام بیش‌تری داشته باشد. خلاصه این‌که، در طی و طول تاریخ، اندیشیدن ما، چه به خود انسانی‌مان و چه به محیط پیرامون‌مان عوض شده و در برخی نقطه‌ها، یک رقم خورده است. مرور این تغییر و تعویض و تحول و تطور را می‌توان در قالب قصه‌ای به‌نام مطالعه کرد. https://www.instagram.com/mh.taheri1980 https://virgool.io/@mhtaheri .
⭕️ «کیهان»، «ذهن» و «روش» ابزاری برای انعکاس نظم کیهانی در ذهن انسان اگرچه نمی‌توانیم زمان و مکان تولد «روش» را در تاریخ به‌درستی تعیین کنیم، اما کهن‌ترین نوشته‌ها و مورداعتناترین تحلیل‌ها نشان‌دهنده‌ی مثلثی است که یک ضلع آن را «روش» به خود اختصاص داده است؛ مثلث: ، و . در این مثلث، ضرورت روش خاصیت ابزاری دارد؛ ابزاری که نظم حاکم بر «کیهان» (kosmos) یا (κόσμος) را در ذهن انسان منعکس می‌کند. صورت ظاهری این مثلث، ساده به‌نظر می‌رسد؛ اما مساله زمانی پیچیده‌تر می‌شود که در معنا و تعریفی که یونانیان از (kosmos) داشتند، تمرکز کرده و لایه‌های فیلولوژیک این واژه را واکاوی کنیم. به‌طور خلاصه، تلقی فرهنگ از عالم به‌مثابه کیهان، یک تلقی عام بود که در سرتاسر جهان آن روزگار سیطره داشت. به‌نظر می‌رسد که ریشه‌ی این تلقی را باید در جست‌وجو کرد؛ جایی‌که و کاهنی بر اداره‌ی امور حاکم بود و کاهن در کنار پادشاه، مرتبت والایی داشت. کاهنان از طریق روشی که کهانت نامیده می‌شد، نظم جهان افلاک و اقمار را بر زمین و انسان‌ها جاری می‌کردند؛ چراکه زندگی زمین و تحولات آن را بازتاب و انعکاس تحولات و تغییرات سماوی می‌دانستند. به‌این‌ترتیب، روش کهانت، ابزاری بود که نظم کیهانی را در ذهن کاهن انعکاس می‌داد و او را قادر به پیش‌بینی و هدایت تغییرات زمینی می‌کرد. این سازوکار «روش»ی در نهایت توسط دستگاه نظری به چالش کشیده شد. https://www.instagram.com/mh.taheri1980 https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ اداره‌ی «کیهان» با «ذهن خدا» فرضیات ششگانه‌ی عقل یونانی در فهم کیهان متاسفانه حجم مطالعه‌ی فربهی که نشان‌دهنده‌ی روش دوران باشد، در دست نیست؛ اما قلیل آثار ارزشمند موجود نشان می‌دهد که این فیلسوفان، شش پیش‌فرض را در نسبت انسان با پذیرفته بودند؛ ما بقی مباحث ایشان تابع این پیش‌فرض‌ها بوده است. یعنی بر روش‌شناسی ایشان سایه انداخته و دستگاه فلسفی هر فیلسوف را شکل داده است. این فروض عبارتند از: 1. جهان یا آن‌چیزی که امروز (universe) می‌خوانیم، یک «kosmos» است. فعلا این واژه را «نظام» ترجمه می‌کنیم ولی قطعا ترجمه کفاف معنای آن را نخواهد کرد. جهان از این‌رو «kosmos» است، چون با یک اداره می‌شود. 2. ذهن انسان، خاصیت آیینه‌گون دارد و ذهن الهی را انعکاس می‌دهد؛ چراکه ذهن آدمی به‌طور بالقوه می‌تواند دانش جهان (universe) را اصطیاد کند. 3. ذهن انسان برای این‌که دانش جهان را اصطیاد و تلقی کند، نیازمند است. 4. «روش» از طریق توسعه‌ی ابزارهای منطقی به این نظم پی برده و به پیاده‌سازی نظم سماوی در ارض دست پیدا می‌زند. بنابراین در فرهنگ یونانی، «منطق صوری» از روش کیهان‌شناختی آن دوره نشأت می‌گیرد. 5. ، ابزاری برای کشف (discovery) است، زیرا با آن کشف می‌شود؛ لذا یک منطق اکتشافی است، نه ربط‌گرا. 6. هم‌چنین این منطق، اگرچه به و استدلالی (discursive thinking) دامن می‌زند، اما به این واقعیت اذعان دارد که ذهن انسان برای کسب دانش جهان، به و بی‌واسطه (intuitive thinking) نیز نیازمند است؛ چراکه تفکر شهودی بالاترین قوه‌ی بشری است. این شهود بعدا از زمان به بعد، معنای تجربه‌ی حسی را به خود گرفت. https://www.instagram.com/mh.taheri1980 https://virgool.io/@mhtaheri .