eitaa logo
دقایقی پیرامون دوران جدید عالم
881 دنبال‌کننده
394 عکس
51 ویدیو
17 فایل
ما به دوران جدیدی از عالم وارد شده‌ایم. به‌تدریج آثار این آغاز، محسوس‌تر می‌شود و تاثیر خود را در تغییر چهره زندگی بشر آشکار می‌کند. در این کانال، این دوران جدید را از سه زاویه مورد تامل قرار می‌دهیم: #روش، #دولت و #استعمار. ارتباط با ادمین: @yas_aa
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ تمایز امر سیاسی و امر اجتماعی و تاثیر آن در پیدایش دولت یکی از چالش‌های مهم در فهم دولت، از اختلاف میان و برخاسته است. اجتماعی‌بودن غیر از دولت‌مندبودن است. انسان نه‌تنها موجودی اجتماعی، بلکه موجودی سیاسی و دولت‌مند است. این تمایز زمانی خودش را آشکار می‌کند که بخواهیم حرکت اجتماعی را تحلیل و سرپرستی کنیم. وقتی یک اجتماع بخواهد توسعه پیدا کند، چه کسی متولی حرکت روبه‌رشد آن‌هاست؟ اصلا چه کسی باید درباره‌ی این که رشد چیست و چگونه به‌دست می‌آید، تصمیم بگیرد؟ چه‌کسی بر فرآیند وقوع رشد و تکامل باید نظارت کند؟ چه کسی باید درباره‌ی این‌که این رشد به‌دست آمده یا نه، داوری کند؟ پاسخ این پرسش‌ها بدون درنظر گرفتن دولت – ورای اجتماع – ممکن نیست. ازاین‌رو متفکرانی هم‌چون هگل معتقد بودند اگرچه دولت یک نهاد طبیعی است، اما برآمده از بلوغ تاریخی است. اعصار و ادوار تاریخی مولود ادوارو اعصار پیش از خود هستند؛ گاهی به نقطه‌هایی می‌رسند که یک بلوغ و رشد برجسته‌ای به‌طور طبیعی و تدریجی رخ می‌دهد. ، را مولود رشد مراحل تاریخ آگاهی انسان می‌داند و بر این باور است که نقطه‌ی عطف این رشد را باید در و جست‌وجو کرد. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri .
⭕️ نقطه‌ی ارشمیدسی الگوی دولت مدرن مدعای مطرح‌شده در یادداشت‌هایی که تاکنون منتشر کرده‌ام، این بود که الگوی ، زمینه‌ی بسط تمدنی مدرنیته بوده است؛ یعنی بدون دردست‌داشتن و طراحی این الگو اساسا امکان بسط مدرنیته در اقصی نقاط زمین وجود نداشت. اگر امروزه در دورافتاده‌ترین دهات کشورهای مختلف نیز با جنبه‌هایی از مدرنیته مواجهیم، این عالم‌گیری مرهون الگوی مدرن بوده است. مشخصا به‌نظر می‌رسد که لازمه‌ی پذیرش و تکثیر یک الگو در میان ملت‌ها و فرهنگ‌های مختلف، انعطاف‌پذیری یک الگوست؛ این انعطاف نه باید به‌اندازه‌ای باشد که را از درون خالی کند، و نه آن‌قدر سفت و سخت باشد که به ترد در میان یک ملت بیانجامد. با این مقدمات این سوال قابل فرض و طرح است که توسعه و گسترش الگوی دولت_مدرن، مرهون کدام مفهوم مرکزی این الگوست که ضمن برخورداری از انعطاف، عالم‌گیری این الگو را ممکن ساخته است؟ گمانه‌های مختلفی را می‌توان مطرح کرد؛ یکی از محتمل‌ترین و قابل‌اعتناترین گزینه‌ها را می‌توان در مفهوم «staatstrason» یافت. آموزه‌ی «staatstrason»، یافته و ساخته‌ و پرداخته‌ی است که با مسامحه می‌توان آن را به ترجمه کرد. این مفهوم تمدنی آن‌چنان کشسان و قابل بسط و گسترش است که می‌تواند مورد توجه هر ملتی قرار بگیرد. هر ملتی در پی منافع ملی خاص خودش است؛ طبیعتا می‌توان با تاکید بر این مفهوم، ملت‌ها را جذب الگویی کرد که حول این مفهوم تنظیم شود و نظم و نسق پیدا کند. این توجه نشان می‌دهد که بدون تعریف این دانش‌واژه در میان یک ملت، امکان جذب در الگوی مدرنیته نیز با مانع مواجه خواهد شد. نکته‌ی مهم‌تر نیز آن است که در صورت یافتن یک مفهوم گسترده‌تر از منافع ملی، می‌توان الگوی بدیل را نیز طراحی کرد. به‌راستی چه مفهومی می‌تواند قدرت انعطاف «منافع ملی» را به چالش بکشد، و نظمی استوارتر و عادلانه‌تر و انسانی‌تر از نظم دولت-ملت مدرن را در عالم مورد اقبال قرار داده و بگستراند؟ https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ فلسفه‌ی سیاسی، توجه به امر انضمامی در کنار امر انتزاعی معمولا در نزد عامه‌ی مردم، فلسفه یک دانش انتزاعی تلقی می‌شود که موضوع آن امور کلی و ذهنی است. گویا فیلسوف با عالم واقعی کاری ندارد و در عالم مفاهیم که مربوط به ذهن است، غور می‌کند. انگار سعادت و فضیلتی که فیلسوف از آن سخن می‌گوید، ربطی به عالم ما ندارد؛ لذا فلسفه یک دل‌خوش‌کنک است و عملا تغییری در واقعیت‌های تلخ و نامطلوب پیرامونی ما ندارد. این تفکر گاهی شکل تخصصی به خود گرفته و با بالاتر رفتن از عامه‌ی مردم، جریان ضدمبناگرایی یا پراگماتیسم یا عمل‌گرایی را در حوزه‌ی علم پدید آورده است که پایتخت آن، امریکاست. این جریان با نفی هرگونه غور فکری و انکار ریشه‌داشتن عالم عین در عالم ذهن، مفاهیم تاریخی را منقلب ساخته و اصالت کارکرد و عمل‌کرد را بر تخت پادشاهی نشانده است. بدین‌ترتیب است که در دانشگاه‌های امریکایی، هدف از تربیت و آموزش، چیزی جز کارآفرینی و تداوم چرخه‌ی تبدیل نابازار به بازار نیست. فلسفه‌ی سیاسی چنین باور و دریافتی از تفکر فلسفی را می‌شکند و خط بطلانی بر این‌گونه تلقی می‌کشد. فلسفه‌ی سیاسی نشان می‌دهد که با ریشه‌داشتن در عالم فکر و اندیشه است که می‌توان در عالم عین، تصرفات و نفوذهای منطقی‌تر، و در نتیجه، استوارتری را رقم زد. بااین‌وجود، فلسفه‌ی سیاسی که «فلسفه‌ی عمل» است، تطورات تاریخی را از سر گذرانده و با ورود به رنسانس و عصر روشنگری، قدرت عملی خود را بیش‌ازپیش آشکار ساخته است، تاجایی‌که فلسفه به‌جای توصیف، عهده‌دار تغییر عالم شده است. فلسفه‌ای که می‌خواهد تغییر و تحول در عالم واقعیات و عینیات را سرپرستی کند، وام‌دار فیلسوفانی خواهد بود که توانایی تفلسف در عینیت و امتدادبخشیدن به مفاهیم ذهنی را داشته باشند و آن‌ها را از عالم انتزاع به عالم انضمام پایین آورند. در ادامه خواهیم کوشید به برخی از این فیلسوفان بپردازیم و نقصی که در فلسفه‌ی ایرانی-اسلامی از این باب وارد است، به‌تدریج ورود کنیم. https://www.instagram.com/mh.taheri1980/ https://virgool.io/@mhtaheri
ویدئوگرافیک آموزشی برای نشان دادن تمایز میان «عدالت» و «عدالت اجتماعی» که به تبع دولت مدرن صورت پذیرفته است 👇
⭕️ کتاب منتشر شد. کتاب فلسفه‌ی حرکت اسلامی که به موضوع «استلزامات امتدادبخشی اجتماعی و سیاسی به فلسفه‌ی اسلامی» را بررسی کرده است، منتشر گردید. این کتاب در سه بخش و در 700 صفحه، ضمن تبیین مفاهیم اصلی دخیل در امتداد اجتماعی فلسفه و نابسندگی‌های موجود در فلسفه‌ی اسلامی، دیدگاه جدیدی را برای نیل به این مهم به بحث و گفت‌وگو گذاشته است. اگرچه این کتاب را باید گامی مقدماتی و ابتدایی برای چنین مدعای مهمی دانست، اما نخستین اثری است که در این باب با این صورت‌بندی به چاپ رسیده است. .... درطول تاریخ، نظام‌های فلسفی که از متن فرهنگ وسنت جامعه و ناظر برآن برآمده‌اند، نقش تعیین‌کننده وسازنده‌ای در پویایی و پایایی فرهنگ و حیات اجتماعی داشته‌اند.به‌ویژه در عصر شاهد انقلاب و چرخش اساسی در اهداف و کارکرهای فلسفه مادی هستیم. فلسفه مادی غرب از تفسیر و تعبیر جهان، به فلسفه‌ای برای تغییر و تصرّف درجهان متحول گشته و درمتن زندگی فردی و اجتماعی راه یافته است و در تنظیم و در جهت مادی نقش بنیادی ایفا می‌کند. این چرخش اساسی در فلسفه جدید، بیش‌ترین تاثیر را درحوزه مباحث و «فلسفه طبیعت» و «فلسفه فیزیک» برجای گذاشته است. برخی از فلاسفه شاخص هم‌چون اساسا فلسفه‌اش ناظر بر فلسفه فیزیک است. طبیعی است که درجهان اسلام نیز از فلسفه اسلامی چنین کارکردی درجهت اهداف و غایات دینی و تمدنی مطالبه شود. پژوهش حاضر با عنوان «درآمدی برفلسفه حرکت» به‌منظور و کاربردی‌سازی می‌کوشد ضمن توصیف و تبیین دستگاه فلسفی موجود، نگاه انتقادی و نویی را در این مباحث بنیادین دنبال کند. این مباحث ناظربرحل مساله‌ها و نیازها و ضرورت‌های تحول در اسلامی هستند. با تکیه بر این تحول فلسفی می‌توان یک دستگاه فلسفی پشتیبان برای تحول در ریاضیات علوم انسانی مهیّا کرد. برای تحقق عینی فلسفه‌ی حرکت اسلامی نیازمند هستیم که ریاضیات آن، برآمده از مبانی همین فلسفه باشد. ...
⭕️ قصه‌ی تاریخ روش چگونه روش فهم ما از هستی متحول شده است؟ الگویی که بر ادراک و فهم و تلقی ما از هستی «خود» و «پیرامون»‌مان حاکم بوده، در طول زمان یکسان نبوده و تحول و تطور داشته است. انسان به انحای مختلفی در طول تاریخ، خودش و پیرامونش را فهمیده و شناخته و تلقی کرده؛ و با تغییری که در فهم‌اش از خود و پیرامونش به‌وجود آمده، متفاوتی را آفریده است. ما امروز با انسان‌های دوران باستان به شکل متفاوتی زندگی می‌کنیم؛ چون در یک متفاوت قرار داریم. نظم اجتماعی ما متفاوت از روزگار باستان و سنت است، چون فهم و تلقی ما از خودمان و از جهان هستی و امکاناتی که در آن نهفته است، تغییرات شگرفی یافته است. ما حتی «روش»ی که برای تغییر در خود و محیط‌مان در پیش می‌گیریم، دگرگون شده است. ما به‌جای قربانی‌کردن برای زئوس، خانه‌های‌مان را با مواد مطالعه‌شده و آزمایش‌شده می‌سازیم تا در زلزله، استحکام بیش‌تری داشته باشد. خلاصه این‌که، در طی و طول تاریخ، اندیشیدن ما، چه به خود انسانی‌مان و چه به محیط پیرامون‌مان عوض شده و در برخی نقطه‌ها، یک رقم خورده است. مرور این تغییر و تعویض و تحول و تطور را می‌توان در قالب قصه‌ای به‌نام مطالعه کرد. https://www.instagram.com/mh.taheri1980 https://virgool.io/@mhtaheri .
⭕️ «کیهان»، «ذهن» و «روش» ابزاری برای انعکاس نظم کیهانی در ذهن انسان اگرچه نمی‌توانیم زمان و مکان تولد «روش» را در تاریخ به‌درستی تعیین کنیم، اما کهن‌ترین نوشته‌ها و مورداعتناترین تحلیل‌ها نشان‌دهنده‌ی مثلثی است که یک ضلع آن را «روش» به خود اختصاص داده است؛ مثلث: ، و . در این مثلث، ضرورت روش خاصیت ابزاری دارد؛ ابزاری که نظم حاکم بر «کیهان» (kosmos) یا (κόσμος) را در ذهن انسان منعکس می‌کند. صورت ظاهری این مثلث، ساده به‌نظر می‌رسد؛ اما مساله زمانی پیچیده‌تر می‌شود که در معنا و تعریفی که یونانیان از (kosmos) داشتند، تمرکز کرده و لایه‌های فیلولوژیک این واژه را واکاوی کنیم. به‌طور خلاصه، تلقی فرهنگ از عالم به‌مثابه کیهان، یک تلقی عام بود که در سرتاسر جهان آن روزگار سیطره داشت. به‌نظر می‌رسد که ریشه‌ی این تلقی را باید در جست‌وجو کرد؛ جایی‌که و کاهنی بر اداره‌ی امور حاکم بود و کاهن در کنار پادشاه، مرتبت والایی داشت. کاهنان از طریق روشی که کهانت نامیده می‌شد، نظم جهان افلاک و اقمار را بر زمین و انسان‌ها جاری می‌کردند؛ چراکه زندگی زمین و تحولات آن را بازتاب و انعکاس تحولات و تغییرات سماوی می‌دانستند. به‌این‌ترتیب، روش کهانت، ابزاری بود که نظم کیهانی را در ذهن کاهن انعکاس می‌داد و او را قادر به پیش‌بینی و هدایت تغییرات زمینی می‌کرد. این سازوکار «روش»ی در نهایت توسط دستگاه نظری به چالش کشیده شد. https://www.instagram.com/mh.taheri1980 https://virgool.io/@mhtaheri
⭕️ اداره‌ی «کیهان» با «ذهن خدا» فرضیات ششگانه‌ی عقل یونانی در فهم کیهان متاسفانه حجم مطالعه‌ی فربهی که نشان‌دهنده‌ی روش دوران باشد، در دست نیست؛ اما قلیل آثار ارزشمند موجود نشان می‌دهد که این فیلسوفان، شش پیش‌فرض را در نسبت انسان با پذیرفته بودند؛ ما بقی مباحث ایشان تابع این پیش‌فرض‌ها بوده است. یعنی بر روش‌شناسی ایشان سایه انداخته و دستگاه فلسفی هر فیلسوف را شکل داده است. این فروض عبارتند از: 1. جهان یا آن‌چیزی که امروز (universe) می‌خوانیم، یک «kosmos» است. فعلا این واژه را «نظام» ترجمه می‌کنیم ولی قطعا ترجمه کفاف معنای آن را نخواهد کرد. جهان از این‌رو «kosmos» است، چون با یک اداره می‌شود. 2. ذهن انسان، خاصیت آیینه‌گون دارد و ذهن الهی را انعکاس می‌دهد؛ چراکه ذهن آدمی به‌طور بالقوه می‌تواند دانش جهان (universe) را اصطیاد کند. 3. ذهن انسان برای این‌که دانش جهان را اصطیاد و تلقی کند، نیازمند است. 4. «روش» از طریق توسعه‌ی ابزارهای منطقی به این نظم پی برده و به پیاده‌سازی نظم سماوی در ارض دست پیدا می‌زند. بنابراین در فرهنگ یونانی، «منطق صوری» از روش کیهان‌شناختی آن دوره نشأت می‌گیرد. 5. ، ابزاری برای کشف (discovery) است، زیرا با آن کشف می‌شود؛ لذا یک منطق اکتشافی است، نه ربط‌گرا. 6. هم‌چنین این منطق، اگرچه به و استدلالی (discursive thinking) دامن می‌زند، اما به این واقعیت اذعان دارد که ذهن انسان برای کسب دانش جهان، به و بی‌واسطه (intuitive thinking) نیز نیازمند است؛ چراکه تفکر شهودی بالاترین قوه‌ی بشری است. این شهود بعدا از زمان به بعد، معنای تجربه‌ی حسی را به خود گرفت. https://www.instagram.com/mh.taheri1980 https://virgool.io/@mhtaheri .
⭕️ آمیختگی اسطوره و عقل جایگاه پزشکی و ریاضی در تفکیک اسطوره از عقل تعیین نقطه‌ی آغاز تفکر مبتنی بر در دشوار است. مسیر این تفکر از میان حماسه‌ی هومری می‌گذرد. ولی در آن‌جا آمیختگی عناصر عقلی با تفکر اسطوره‌ای به نحوی است که جداکردن این دو تقریبا امکان‌پذیر نیست. فلسفه‌ی طبیعی ایونیایی دنباله‌ی بی‌گسست حماسه است. درواقع نمی‌توان گفت که اندیشه‌ی هومری که «اکئانوس» (اقیانوس) را مبدا همه‌چیز می‌داند، چه فرقی با نظریه‌ی دارد که آب را مبدا اصلی جهان تلقی می‌کند. مهر و کین در فلسفه امپدوکلس که دو نیروی طبیعی پیونددهنده و جداکننده هستند، با «اروس» هزیود در نظریه‌ی پیدایش از یک تبارند. بنابراین، نه با آغاز تفکر مبتنی بر «عقل» شروع می‌شود و نه با پایان . جمله‌ای از با اندکی تغییر می‌گوید: اندیشه‌ی مبتنی بر اسطوره، بدون عنصر عقلی، کور است؛ و نظریه‌ی منطقی بدون هسته‌ی زنده‌ی بینش ابتدایی مبتنی بر ، تهی است. از این دیدگاه، تاریخ نشو و نمای فلسفه یونانی را باید همچون فرآیندی بفهمیم که از طریق آن، تصور دینی ابتدایی درباره‌ی جهان -به‌عبارت‌دیگر تصور اسطوره‌ای- روز به روز به‌سوی عقلانیت پیش رفته است. بارها این سوال پیش آمده است که چرا فلسفه‌ی یونانی با پژوهش در باب طبیعت آغاز شد، نه با تحقیق درباره‌ی آدمی؟ برای تحلیل این واقعیت مهم و پرپیامد، پژوهش‌گران کوشیده‌اند تاریخ را تصحیح کنند و ریشه‌ی نظریات فیلسوفان طبیعی باستانی را در روح دینی بجویند. یونانیان طبیعت انسانی را نخستین‌بار هنگامی مساله‌ای نظری تلقی کردند که از طریق پژوهش دنیای بیرونی و مخصوصا دانش و ، نمونه‌ی فن دقیقی را به وجود آوردند که همچون سرمشقی برای پژوهش درون آدمی به کار می‌توانست رفت. ... ر.ک: ورنر یگر، پایدیا، ج1، ص. 224 https://www.instagram.com/mh.taheri1980 https://virgool.io/@mhtaheri .
⭕️ از «روش» تا «فلسفه‌ی روش» تطورات تاریخی در ساخت روش و تکامل صورت‌های پارادایمی آن اگر روش یا method را حاصل گذار از «اصالت استراتژی قیاسی» به «استراتژی استقرایی» در تحقیق و پژوهش بدانیم، سیطره‌ی روش به این معناست که هیچ فهمی بر بنیان «ذات» (essence) استوار نیست. طبیعتا این سیطره به خواهد انجامید و فلسفه‌های را به حاشیه خواهد راند. در این گذار، زوجیت «فلسفه-منطق» به زوجیت «علم-روش» تبدیل خواهد شد. اصالت «استقرا» و «روش» در فضای علم، به‌معنای کثرت‌گرایی روشی در «دیسیپلین»‌های مختلف علم است. این دیسیپلین‌ها در قالب پارادایم‌های روش طبقه‌بندی شده‌اند. معروف‌ترین طبقه‌بندی روش‌های مختلف را در سه پارادایم: ، و قرار داده است. برخی طبقه‌بندی‌ها از پارادایم و نیز صحبت می‌کنند. مطرح‌شدن روش‌های مختلف و متکثر در یک دیسیپلین باعث شده است که محققان در پی فهم تفاوت‌های هر کدام از روش‌ها برآیند. یا methodology این وظیفه و رسالت را دنبال می‌کند. ازاین‌رو روش‌شناسی عبارت است از نگاه درجه دو به روش‌های مختلفی که در یک حوزه‌ از علم به کار گرفته می‌شوند. روش‌شناسی به بحث و فحص درباره‌ی این مساله‌ها می‌پردازد که: کاربست روش در یک علم چگونه به تولید علم جهت می‌دهد و به منتهی می‌شود؟ این روش از چه تبار و دیرینه‌ای گذار کرده و چگونه در یک موقعیت خاص تاریخی پدیدار شده است؟ روش‌های مختلف چه ارتباطی با یک‌دیگر دارند؟ این روش‌ها چرا و چگونه از یک‌دیگر منشعب شده‌اند؟ کاربست یک روش چه توانایی‌ها و امکان‌هایی را در اختیار محقق قرار می‌دهد؟ کاربست یک روش چه محدودیت‌هایی را برای محقق ایجاد می‌کند؟ به‌این‌ترتیب، بهره‌مندی از دانش باعث می‌شود که یک محقق بتواند یک موضوع علمی را از زوایای مختلف نگاه کند. هم‌چنین برخورداری از دانش روش‌شناسی این توان را به یک محقق می‌بخشد که از آکسیوم‌ها و پیش‌فرض‌هایی که دانشمندان در پژوهش‌های خود به کار گرفته‌اند، آگاه شود و درباره‌ی نتایجی که به‌دست آورده‌اند، قضاوت و داوری عالمانه‌ای داشته باشد. ساماندهی به حوزه‌ی معرفت، علاوه‌بر «روش» و «روش‌شناسی»، به دانش درجه دو دیگری نیاز دارد که می‌توان آن را نامید. وظیفه‌ی فلسفه‌ی روش، توجه به تطورات و تحولات روش در بستر تاریخ است. این‌که روش در متن تحولات تاریخی چگونه ساخته شده و چگونه تحول و تکامل پیدا کرده است، از جمله‌ی پرسش‌هایی است که می‌توان به فلسفه‌ی روش عرضه کرد. بنابراین، تامل در به حوزه‌ی فلسفه‌ی روش ارتباط دارد. . https://www.instagram.com/mh.taheri1980 https://virgool.io/@mhtaheri .