✨امام زمان(علیه السلام)کسی که
دیگران را اذیت کند،دوست ندارد🌺
#نکته_ادبى
@dordanee_ir
انتظار ظهور...💖
🌻سلام آقای خوبم
امید و سرور ما
🌻خورشید عصر غیبت
امام آخر ما
🌻درسته چشمای ما
نمی بینن شما را
🌻تو سرمای زمستون
نمی بینن بهارو
🌻هر صبح و شب همیشه
رو به خدا می کنیم
🌻واسه سلامتی تون
هر شب دعا می کنیم
🌻الهی توی دنیا
بتابه نور شما
🌻الهی زودتر بشه
وقت ظهور شما
#سلام_امام_زمانم
@dordanee_ir
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یاران کوچک امام زمان!
امام حسین در حادثه کربلا کودکان خود را از دست دادند و برای شهادت علی اصغر بسیار ناراحت شدند.🥺
ما بچه شیعه ها هر سال برای کودکان کربلا عزاداری می کنیم چون می دانیم امام زمان با این کار از ما راضی می شوند.🥀
#محرم
@dordanee_ir
« ارزش پدر بودن»
🍃استاد پناهیان:
هر چه پایگاه و جایگاه پدر در خانوادهها و جامعه ما تقویت شود، در واقع پایگاه ولایت مستحکم خواهد شد و مردم از نظر روانی و ذهنی، آمادگی پذیرش ولایتشان، بالاتر میرود.
#سبک_زندگی_مهدوی
#تربیت_فرزند
@dordanee_ir
﴿یاد دادن وضو﴾🪴
پیر مردی لب ایوان خانه اش نشسته بود و وضو میگرفت
امام حسن ع و امام حسین ع که آن زمان دو کودک بودند متوجه شدند که پیرمرد
وضویش را صحیح نمی گیرد!
دو برادر جلو رفتند و سلام کردند. پیرمرد به دو برادر نوجوان نگاه کرد و جواب سلامشان را داد
دو برادر وانمود کردند با هم در وضو گرفتن اختلاف دارند. این گفت: «وضوی من بهتر و درستتر است.»
آن گفت: «نه ... وضوی من بهتر و کاملتر است.»
سرانجام تصمیم گرفتند در حضور پیرمرد وضو بگیرند و او داوری کند.
اول برادر بزرگتر وضو گرفت و بعد برادر كوچکتر.
پیرمرد هر چه دقّت کرد، اشتباهی در وضوی آنها ندید. تازه فهمید وضوی خودش اشکال دارد. منظور بچّه ها را فهمید.😊
نگاهی به چهرهی هر دو نوجوان انداخت. سرش را با شرم و افسوس تکان داد. آه بلندی کشید و گفت: «وضوی هر دوی شما درست است. این من بودم که اشتباه وضو میگرفتم. شما با این کارتان، مرا به اشتباهم آگاه کردید.»
همسر پیرمرد از خانه بیرون آمد و نگاهی به دو نوجوان کرد. آنها را شناخت. خندید و رو به شوهرش گفت: «چطور این دو تا گل را نمیشناسی؟ اینها فرزندان علی (علیه السّلام) و فاطمه (سلام اللّه علیها) هستند، نوههای پیامبر(صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم)!»
پیرمرد از جا بلند شد:
- راست میگویی! این دو نوجوان با ادب، فرزندان علی (علیه السّلام) هستند.😍
اشک در چشمان پیرمرد حلقه زد. جلو رفت و دست حسن و حسین را گرفت. آنها را بوسید و گفت: «فدایتان شوم! از شما ممنونم که وضوی صحیح را به من آموختید!»
#داستان
@dordanee_ir