اگر در پوششتون مانتو شما رنگی تیره بود روسری رنگ روشن یا بر عکس مانتوی شما رنگ روشن بود روسری رنگ تیره قطعا شما را شیک پوش تر جلوه می دهد😍
#دختر
وقتی بچه بودم زنگ یه خونه رو که میزدم در نمیرفتم،
وامیستادم تا صاحبخونه در رو باز کنه بعد قدم زنان از جلوش رد میشدم😐
اونم محاسبه میکرد با خودش میگفت کسی که زنگ رو زده الان رسیده سر کوچه پس این نیست!
از همون طفولیت علم فیزیکم خوب بود
😁😅😁🤲🤲
☆😍| @darhademarg °😂☆
رفتم بیمه گفتم میخوام خودمو بیمه عمر کنم☺️
گفتن چقدر پول داری؟ گفتم حدود دو هزار و هفتصد🤓
یه کاغذ داد روش نوشت بیمه حضرت ابوالفضل😶
گفت اینو بذار تو جیبت ایشالا عمرت پر برکت باشه😐😂😂
😂@darhademarg💯
خدا نکند که :
حرف زدن و نگاه کردن
به نامحرم برایتان عادی شود.
پناه می برم به خدا از روزی که گناه ،
فرهنگ و عادت مردم شود.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌹
@Shahidane_z🌸🍃
بچه ها یه قسمت از ی رمان رو دیدم خوشم اومد همراه با آدرسش تو گروه قرار می دم هر کی دوست داشت بره دنبالش.
چون حجم مطالب روزانه مون زیاده دیگه رمان نمی گذاریم.
☔️ #من_با_تو
✨ #قسمت_بیستم
✨ رمان زیبا و عاشقانه😍💓
وارد حیاط دانشگاہ🏢🌳 شدم،
بهار رو از دور دیدم،برام دست تڪون داد.
لبخندی زدم🙂و رفتم بہ سمتش،محڪم بغلش ڪردم و گفتم :
ــ سلام مشهدی خانم! زیارت قبول!
گونہام رو بوسید😘و گفت :
ــ سلام شما نباید یہ سر اومدی خونہ دوستت زیارت قبول بگے؟! ☺️
ازش جدا شدم...
لبم رو بہ دندون گرفتم :
ــ ببخشید! 😅
دستم رو گرفت و ڪشید...
ــ حالا وقت برای تنبیہ هست! بدو بریم سخنرانے دارن! 😎
با تعجب گفتم : ــ سخنرانے؟! 😳
با آب و تاب شروع ڪرد بہ توضیح دادن:
ــ اوهوم! سهیلے یڪے از این استاد خفن ها رو آوردہ!😅
همونطور ڪہ راہ میرفتیم گفتم :
ــ چرا من خبر ندارم؟!
ــ اوہ خواهر من
دنیا رو آب ببرہ تو رو خواب میبرہ!
وارد سالن شدیم...
روی صندلےها نشستیم✨
ڪمڪم همہی بچہها اومدن،یڪے شروع ڪرد بہ خوندن قرآن🎤📖و طبق معمول همهمہ بود! سهیلے رفت تو جایگاہ سخنرانے در گوش قاری چیزی گفت، قاری آیہ رو تموم ڪرد و صدقاللهالعلےالعظیم گفت!
میڪروفن🎤 رو
گرفت و شروع ڪرد بہ صحبت :
ــ سلام بدون مقدمہ بچہها یہ سوال؟😊
همہ ساڪت شدن!✋ ادامہ داد :
ــ ما برای چے اینجا جمع شدیم؟!!
همہ با هم گفتن سخنرانے دیگہ!😕 سهیلے بہ بنر معرفے سخنرانے اشارہ ڪرد و گفت :
ــ روش نوشتہ موضوع سخنرانی: من و خدا☝️ شما بہ ڪلام خدا گوش نمیدید اونوقت میخواید بہ حرف های بندہی خدا گوش بدید؟! بہ استاد میگم تشریف ببرن منو شرمندہ ڪردید!😐 فقط یاد بگیریم اسم مسلمون رومونہ بہ ڪتابے ڪہ برامون مقدسہ احترام بذاریم! ڪسے هم عقیدہ ندارہ حداقل بہ احترام قاری ڪہ دارہ انگار دارہ صحبت میڪنہ ساڪت باشہ! ✋حالا بفرمایید سر ڪلاس هاتون!
دوبارہ صدای همهمہ بلند شد!😟
چندنفر رفتن بہ سمت سهیلے و مشغول صحبت ڪردن شدن! بےحوصلہ دستم رو گذاشتم زیر چونہم و زل زدم بہ سڪوی سخنرانے! چند دقیقہ بعد سهیلے رفت و با آقای مسنے برگشت! 😊
همہ شروع ڪردن بہ ڪف زدن! 👏
مرد شروع ڪرد بہ سلام و معرفے ڪردن خودش، بعداز چند دقیقہ صحبت گفت :
ــ قرارہ سہ روز در خدمتتون باشم،با موضوع من و خدا😊 خب اول میخواستم ڪلے صحبت ڪنم وجود خدا و اونایے ڪہ بہ خدا اعتقاد ندارن، اما دیدم باید پارتے بازی ڪنم! اول چندتا جملہ بگم بہ اونایے ڪہ خدا رو دوست دارن،خدا دوستشون دارہ😍 اما شدن یار بے گوفا،معشوق رو فراموش ڪردن! چقدر شدہ باهاش حرف بزنید؟!
دستش رو برد بالا،با تاڪید ادامہ داد :
ــ نہ شب امتحان و وقتے ڪہ فلانے مریضہ نہ! ... نہ وقتے میخواید ببختتون باز بشہ!
همہ زدن زیر خندہ😁😄😃😀
با لبخند گفت :
ــ وقت هایے ڪہ حالتون خوبہ،هیچ مشڪلے نیست، شدہ سرتون رو بگیرید سمت آسمون بگید خدایا شڪرت ڪہ خوبم!☺️ خدایا شڪرت ڪہ دارمت! باهاش عشق بازی ڪنید ببینید حال و هواتون چطور میشہ! میخواید نماز بخونید عزا نگیرید با ڪلہ بدویید، موقعے ڪہ دارید نیت مےڪنید تو دلتون بگید برای عاشقے با تو اومدم ڪمڪم ڪن!😌وقتے ذڪرهای نماز رو میگید هم زمان معنیش رو تو ذهن تون بگید! مثلا میگے اللهاڪبر اینطوری معنے ڪن: تو بزرگے!👌خدا بزرگ است رو بذار برای امید و تعریف پیش بقیہ الان داری با خودش حرف میزنے!
اصلا اینا بہ ڪنار شدہ تا حالا بےدلیل سجادہ تو باز ڪنے بری سجدہ آی بزنے زیر گریہ!📿بگے دلم گرفتہ اومدم فقط با تو درد و دل ڪنم! هیچڪس مَحرم تر از تو نیست! تو حال و صلاحمو میدونے! برید امتحان ڪنید ببینید تو روحیہتون تاثیر دارہ یانہ؟!😊اینا برای اونایے ڪہ خدا رو دارن اما بےوفا شدن ولے هنوز پاڪن! 😍✌️
با شنیدن حرف هاش حال خاصے بهم دست داد،😊بهار هم ساڪت زل زدہ بود بہ استاد!
دوبارہ گفت :
ــ برید امتحان ڪنید ضرر ندارہ اما خواهش میڪنم امتحان ڪنید مفت و مجانیہ!😊
نفس عمیقے ڪشیدم...
تو وجودم چیزی ڪم داشتم! امتحانش ضرر داشت؟! 😇
ادامه دارد...
📚 نویسنده : لیلی سلطانی