eitaa logo
دوره های آموزشی کاملا رایگان
51.2هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
225 فایل
خیییلی مهمه وجود آگهی های تبلیغی-آموزشی در کانال،تبلیغ دیگران و یا حتی تبلیغ دوره های هزینه دار خود ماست و به معنای رایگان بودن آنها نیست. فقط و فقط دوره هایی که در کانال بارگذاری می شود و در کانال سنجاق شده رایگان هست. @z_m1392
مشاهده در ایتا
دانلود
دوره های آموزشی کاملا رایگان
#قرآن
25 - و پیش‌ ‌از‌ تو هیچ‌ پیامبری‌ نفرستادیم‌ جز ‌این‌ ‌که‌ ‌به‌ ‌او‌ وحی‌ می‌کردیم‌ ‌که‌: خدایی‌ جز ‌من‌ نیست‌، ‌پس‌ مرا بپرستید 26 - و گفتند: خدای‌ رحمان‌ فرزندی‌ گرفته‌ ‌است‌، منزّه‌ ‌است‌ ‌او‌، بلکه‌ [فرشتگان‌ و اولیا] بندگانی‌ ارجمندند 27 - ‌که‌ ‌در‌ سخن‌ ‌بر‌ ‌او‌ پیشی‌ نمی‌گیرند و ‌به‌ فرمان‌ ‌او‌ کار می‌کنند 28 - آنچه‌ پیش‌ رو و پشت‌ سرشان‌ ‌است‌ می‌داند، و جز ‌برای‌ کسی‌ ‌که‌ [‌خدا‌] رضایت‌ دهد شفاعت‌ نمی‌کنند و ‌از‌ مهابت‌ ‌او‌ هراسانند 29 - و ‌هر‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌آنها‌ بگوید: ‌من‌ معبودی‌ ‌غیر‌ ‌از‌ ‌خدا‌ هستم‌، ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ جهنم‌ کیفر می‌دهیم‌ [آری‌] ستمکاران‌ ‌را‌ ‌این‌ گونه‌ سزا می‌دهیم‌🔥 🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوره های آموزشی کاملا رایگان
#شهید
🕊شهید🌹حجت الله رحیمی🌹 روز ۲۴ اسفندماه ۱۳۶۸ در شهر باغملک اهواز بدنیا آمد. درسال ۱۳۷۹ یعنی در سن ۱۱ سالگی به عضویت بسیج درآمد و از همان سال فعالیت‌های فرهنگی و مذهبی خود را آغاز کرد. سال ۱۳۸۶ به‌عنوان خادم الشهدا به عضویت موسسه طلایه داران آفاق قم در آمد و در پایان سال عضو هیئت استقبال کننده از کاروان‌های راهیان نور کشور در مناطق جنوب بود. 🌹شهید حجت دانشجوی رشته کامپیوتر دانشگاه آزاد باغملک بوده و در سال ۱۳۹۰ به‌عنوان مسئول بسیج دانشجوئی دانشگاه آزاد اسلامی این شهر منصوب شد. این شهید عزیز در حالیکه تنها ۷ روز تا تولد ۲۲ سالگی اش باقی مانده بود در ساعت ۷:۴۵ صبح مورخ هجدهم اسفندماه سال ۹۰ در شهرستان خرمشهر منطقه دژ زمانیکه مشغول هدایت اتوبوس کاروان راهیان نور بسیج دانشجوئی استان لرستان به سمت یادمان عملیات والفجر ۸ در منطقه اروند کنار آبادان بود در مقابل پادگان دژ بدلیل برخورد اتوبوس راهیان نور با وی دعوت حق را لبیک گفت و به فیض عظیم شهادت نائل آمد.🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از -خ‌ـنـس³¹³
۳تا"الھےبه‌فاطمه"میگیدبرامون(: حضرت‌مـٰادرپشت‌وپنـٰاهتون‌باشه..🌱
هدایت شده از ‹ طلوع ›
مانمردیم که 'حرم' جای حرامی‌ها شود ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوره های آموزشی کاملا رایگان
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_صدُ_بیستُ_یک منطقه در هجوم مسلحین و نیروهای
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 شرایطِ آن سوی تپه، شرایط خوبی نبود. تیر و ترکش‌ها در میان درختان صلح، زیتون، آتش جنگ را شعله‌ور کرده بودند. نیروهای عراقی، آرام‌آرام در منطقه توزیع می‌شدند. تا من بروم و برگردم، سیدغفار و مصطفی و امیر هم آمده بودند. رحیم و چند نفر از نیروهای عراقی توی روستا در خطر بودند. نگرانشان بودم. وسط نگرانی‌هایم سروکله رحیم پیدا شد. از دور او را می‌دیدم که به نیروهای فاطمیون نزدیک می‌شود. در حال رصد کردن اوضاع بود. من از پشت سر به سمتش می‌رفتم. منطقه را زیرنظر داشتم و شب‌هایی را به یاد می‌آوردم که با علی آمده بودیم برای مین‌گذاری در نزدیکی همین منطقه. بخشی از خاکریزهای از قبل مهیاشده حالا کمک‌کننده بودند. آرام به سمت رحیم حرکت می‌کردم. مشغول صحبت با یکی از نیروهای فاطمیون بود. می‌گفت این نیرویی که روی خاکریز ما ایستاده، خودی است؟ جواب داد آخر روی خاکریز ماست، حتما خودی است! دوباره سوالش را تکرار کرد؛ این‌بار یکی دیگر از نیروها گفت، خودی نیست، تکفیری است! رحیم کفری شد که کدام‌تان درست می‌گویید؟ خوب نگاه کنید؛ دارند توی سنگرهای شما را می‌گردند! تا این صحنه را دید به یکی از نیروها گفت به سمتش تیراندازی کن! تعلل کرد؛ رحیم فریاد زد که بزن! تیراندازی همان و فرار و تیراندازی متقابل آن نیروها همان؛ خودی نبودند! رحیم، سرش را که برگرداند و مرا پشت سرش دید. لابد فکر می‌کرد برگشته‌ام عقب. گفت خدا خیرت بدهد! حالا که مانده‌ای بیا کاری بکن! تو از سمت راست برو به خانه‌ای که چند نفر از نیروهای فاطمیون آن‌جا هستند؛ برایت نیرو می‌فرستم. خودم هم از سمت چپ خانه‌ها می‌روم؛ بیسیمت را هم روشن بگذار. و من بیسیم نداشتم!... .... 📔 💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا