🔸شده تا حالا دلتان سوز بزند. قُلقُل بجوشد و داشته باشید کتاب بخوانید. وسط یک دنیا کار که هوار، روی سرتان ریخته! بعد هی این دنده آن دنده شوید و کتاب مثل کنه چسبیده باشد به تنتان. این جوری بود حالم وقتی کتابخواری میخواندم. آقای احسان رضایی طوری نوشته انگار خودش هم همین سوزن افتاده بوده به جانش. باید هر چیزی از ذهنش میتروایده تندی مشق میکرده تا از دست و دیده نرود. آدم وقتی این 50 گرم کتاب 167 صفحهای را دست میگیرد یک نفس میخواند. متن روان است و خنک. نشر جامجم و روایتهایی از کاغذ و کلمه؛ از قر و فر کتابخوانی مبتدیان تا عزّ و جزّ حرفهایترهای در سوگ متن خوب نشسته! بخوانیدش به نظرم. قد دو تا خاطره عصرانه خوردن وقت و بختتان را سبز میکند تا جوانه بزنید...🌱
#آداب_کتابخواری
#احسان_رضایی
🆔 @dorje_del
نور زرد بیحال از چپم از پنجرهای گرد و غبار گرفته پاشیده روی صفحه کلیدم. عین خودم دمغ! کجاست آن یوسف فاطمه! کجاست آن باقی نور! مگر نگفتید چپ و راست عالم را سیر کنیم؟! خب که چی!؟ چیزی ندارد این عالم. منظورتان این بود که دنیا پوک است؟! ما گرفتیم قصه را. از غرب و شرق که بیاییم میرسیم به خاورمیانه. به مسجدالاقصی! دنیا اندازه گرسنههای غزه غذا ندارد. اندازه یتیمهایش گرمای محبت. اندازه مریضهایش دوا و درمان. ای درمان دردهای دنیا و عقبی! ای صاحب عصای موسی! ببین که موسویان بیدین با سرزمین مقدس چه خونبازی راهانداختهاند. بیاور آن کسای محمد (ص) را که از بس حدیثش را خواندهایم دلمان آب شده. آن تکه از خِمار مادرت فاطمه(س) را بیاور ببندیم سربند علمها! که حبیب خدا هر جا کم میآورد دست به دامن عفاف دخترش میشد. ببخشید آقا! سنگینیِ این بار، دست خودتان را میبوسد...
🆔 @dorje_del
"ستاد مردم ایران" طرح نو درانداخته بود. "لبیک مادران ایران". مادرهای شهدا با انبان تجربیات چند ده ساله چادر به کمر بسته بودند برای حمایت از انقلاب. رسالت تبیین حق آنها را واداشته بود بروند هر جا که میشود حرف بزنند و سلام امام را برسانند. بگویند یازده اسفند چشم شهدایشان به دستان شماست. یک حرکت مردمی انتخاباتی.
#لبیک_مادران_ایران
🆔 @dorje_del
ساعت نه، شال و کلاه میکنیم سمت منزلی که صاحبخانه، مادر و خواهر و همسر شهید است.
#لبیک_مادران_ایران
🆔 @dorje_del
خانم دهقان یعنی همان صاحبخانه! به حالت طبیعی نمیشود یک فریم عکس ازش بگیرم. سرکیف است و خوش سر و زبان! روپای خودش بند نیست و تمام مدت در حال رفت و آمد و خوشوبش با مهمانها! هر چه زاغکش را چوب میزنم نمیتوانم توی کادر دوربین جایش کنم. بیخیال!
حتی نگذاشت سیر ببوسمش. میگوید: "بهم دست نزن. سیمانکاریام." یحتمل کمرش را عمل جراحی کرده. ستون فقراتش کمانی شده. قامتش با اغماض تا زیر شانهام میرسد.
#لبیک_مادران_ایران
🆔 @dorje_del
خانه ساده ویلایی شهید دهقان میزبان برنامه "لبیک مادران ایران" است. چه بزم شیرینی! همه با یک حس مشترک! حس داغدار عزیزی بودن! داغ پدر، برادر، پسر! از قدیم گفتهاند غم داغ برادر را برادر مرده میداند. بلاتشبیه داغ شهادت کجا داغدار مرگ کسی بودن کجا! چیزی که توی آن جمع، من راوی، فقط میدانستم و آنها چشیده بودند...
#لبیک_مادران_ایران
🆔 @dorje_del
همه مادرها که نبودند؛ حتی همه خواهرها و همسرها! تعدادشان خیلی خیلی بیشتر از اینها هست و بود. عمر خیلیها قد نداده و در قید حیات نیستند. خیلیهایشان جاافتاده شدند. یحتمل خیلیها هم از قلم افتادهاند. خانه شهید هم اینقدری گنجایش ندارد ولی هر چه هست جای سوزن انداختن توی پذیرایی نیست. جمع شدهاند پیگیر یک قصه!
#لبیک_مادران_ایران
🆔 @dorje_del
دور تا دور اتاق دیگر جا نداشت که خیلیها وسط نشستند. بیپشتی و تکیهگاه. کجای کارم؟! اینها عمری همینطوری به قوت قلب و دل خودشان تکیه کردهاند و قربانی دادهاند. پذیرایی کردن از این جمع خودش شد بساطی!
تا مینشینم توی حلقهشان میروم دهه شصت! همه زنها یک دست به عکس شهیدشان و یکی به پر چادر. هر دو را قرص چسبیدهاند! عین روزهایی که رادیو مارش عملیات میزد.
بعضی دستشان پُرتر است. چند تا تصویر توی دستشان دارند؛ لمینت، تختهشاسی، قاب عکس، نقاشی شهید و حتی لوح تقدیر ادارهای... بیتشریفات!
#لبیک_مادران_ایران
🆔 @dorje_del
مدیر برنامه پشت بلندگو حرفهای خودش را میزند. زُل میزنم به دسته کمپشت گلهای نرگس روی میز جلویش. شعبان، انتظار و چشم مادرهایی که مثل این نرگسها به در خشک شد تا دستگلشان را دوباره ببینند. چه سالم و رشید چه مجروح یا شهید! خدایا ما چه امتحانی در پیش داریم؟!
#لبیک_مادران_ایران
🆔 @dorje_del
نوبت معرفیست. من مادر شهید... خواهر شهید...حتی اگر دقت هم میکردی نمیتوانستی اسم و رسمشان را به ذهن بسپاری. چهطوری در محشر کبری، چهره به چهره جواب بدهم برایشان چه کردهام! سینهام سنگین میشود و دلم آب و آتش.
#لبیک_مادران_ایران
🆔 @dorje_del
اینجا زنها همغم و یکدلند. دلشان میتپد برای چند روز دیگر! برای یازده اسفند. خودشان را هنوز کامل معرفی نکردهاند که میگویند باید همه بیایند پای صندوقها. اینجای کلام مرغ دلم مینشیند سر درختان بیبرگ و بار! همانها که هزاران دفعه توی فیلم تظاهرات روزهای انقلاب دیدهای. همانجا که با بلندگوهای شیپوری کرور کرور آدم شعار تا خون در رگ ماست میدادند. میکروفن را سفت گرفتهاند و دست دیگرشان مشت شده! باید دهان یاوهگویان را ببندیم. ما پشت این انقلابیم...
میکروفن توی دستشان میلرزد و چانههایشان هم. حکایت یک بغض کهنه! ما جوان ندادهایم و جوانی که این روزها بهانه بدهیم دست دشمن!
#لبیک_مادران_ایران
🆔 @dorje_del
بغضهای چسبیده ته گلو نمنم سرریز میشود پای چشمها و جلسه دم میکشد. مادر شهید احمدی روشن بلند قامت و سرافراز مینشیند روی صندلی. "من مادر شهید احمدیروشنم." کمتر زیارتش کردهایم. مشتاقیم و گوش تیز میکنیم به حرفهاش!
#لبیک_مادران_ایران
🆔 @dorje_del