eitaa logo
دروس استاد محمد هادی جوادی گیلانی
302 دنبال‌کننده
37 عکس
2 ویدیو
2 فایل
این کانال به منظور انتشار فایلهای صوتی درسهای استاد محمدهادی جوادی گیلانی ایجاد شده است. کانال اصلی:https://eitaa.com/zoghokheraad
مشاهده در ایتا
دانلود
سوم «تشکیک منطقی» (این بحث، به عنوان مقدمه ایست بر بحث اشتراک معنوی وجود لکن به جهت اهمیتش، جداگانه بیان میکنیم انشاءالله) مقدمه اول: در هر اسمی با چهار امر مواجه هستیم: ۱-لفظ ۲-مفهوم ۳-معنا ۴-مصداق توضیح اینکه: لفظ دلالت بر معنا دارد به وسیله مفهوم و به عبارت دیگر: معنا همان موضوع له و مستعمل فیهِ لفظ است که به وسیله مفهوم از آن حکایت می‌شود و مصداق-بنابر قول به «وجود کلی طبیعی در خارج»- همان چیزی است که بواسطه تحقق آن در خارج،معنا نیز تحقق میابد (به این نکته توجه شود که تحقق مصداق در خارج، انحاء مختلفی دارد: یا «حقیقی» است مانند مصداق انسان بنابر اصالة الماهیة و مصداق وجود الانسان بنابر اصالة الوجود یا «اعتبار عقلی ونفس الامری» است مانند مصداق عدم و مصداق انسان بنابر اصالة الوجود و مصداق وجود الانسان بنابر اصالة الماهیة یا «اعتبار عقلایی» است مانند مصداق ملکیت و زوجیت و یا «وهمی» است مانند مصداق شانس و یا عدالت عمر لعنه الله بر این اساس، تحقق معنا بواسطه تحقق مصداق نیز انحاء چهارگانه ی فوق را پیدا میکند لذا قول به وجود کلی طبیعی در خارج، هم با اصالة الوجود سازگار است هم با اصالة الماهیة ) مقدمه دوم: معانی یا کلی هستند و یا جزئی معنای کلی آن است که می تواند به واسطه مصادیق متعددی تحقق یابد(اعم از اینکه به واسطه تعدد مصادیق، متعدد نشود- بنابر قول رجل همدانی- و یا این که به واسطه تعدد مصادیق، متعدد شود -بنا بر قول مشهور و ابن سینا-) به عبارت دیگر: هر گاه این قابلیت وجود داشته باشد که مصادیقِ متعددی، در معنای واحدی مشترک باشند، به آن معنا، معنای کلی گفته می‌شود مانند معنای انسان اما در مقابل، معنای جزئی تنها به واسطه یک مصداق تحقق می‌یابد مانند معنای زید مقدمه سوم: با توجه به تقسیم معنا به کلی و جزیی، مفهوم نیز به جهت حکایتی که از معنا دارد یا کلی است یا جزئی بنابراین «مفهوم کلی» مفهومیست که به جهت حکایتی که از معنای کلی دارد، بر مصادیق متعددی قابل انطباق و صدق است ذی المقدمه: حال با توجه به این مقدمات می گوییم: مفاهیم کلی یا متواطی هستند و یا مشکِّک کلی متواطی مفهومی است که به نحو «یکسان» بر مصادیقش صدق میکند و کلی مشکک مفهومی است که به نحو «متفاوت» بر مصادیقش صدق میکند توضیح اینکه: مصادیق انسان که در «معنای انسان» مشترک هستند، در خودِ همین معنا با هم اختلافی ندارند و اگر اختلافی هست در امور خارج از این معناست. و بر همین اساس «مفهوم انسان» نیز بر مصادیقش به نحو «یکسان» صدق می‌کند لکن مصادیق أبیض-که در «معنای أبیض» مشترک هستند- در خود این معنا با هم اختلاف دارند یعنی یک مصداق سفید است و یک مصداق سفیدتر. و بر همین اساس «مفهوم ابیض» نیز بر مصادیقش به نحو «متفاوت» صدق می‌کند نکته‌ای که در اینجا باید برجسته شود این است که اختلاف مصادیق در معنای مشترک، موجب این نمی شود که دیگر در آن معنا با هم اشتراک نداشته باشند بلکه در حقیقت یک معناست که مصادیق متعدد در آن اشتراک دارند و در عین حال،در میزان بهره مندی از آن معنای واحد اختلاف دارند؛ یکی بیشتر سفید است و یکی کمتر پس اشتراک سفیدی برف و سفیدی کاغذ، در یک معناست که عبارت باشد از« سفیدی» و اختلاف این دو نیز در همان معنا است به نحوی که سفیدی در یکجا بیشتر است و در یکجا کمتر پس مابه الاشتراک عین مابه الامتیاز است یعنی اختلاف مصادیق و اشتراکشان در یک معناست. به چنین اختلافی،اختلاف تشکیکی گفته میشود وبه مفهومی که حاکی از چنین معنایی است مفهوم مشکک میگویند ولی باید توجه کرد که اختلاف تشکیکیِ مصادیق،اولاً و بالذات در معنای مشترک است وثانیاً و بالتبع به مفهوم کلی نیز سرایت میکند؛ پس مفهوم مشکک،به یک معنا بر همه مصادیق صدق میکند،لکن صدقش بر مصادیق،مختلف است به نحوی که در یکجا بیشتر صدق میکند و در یکجا کمتر نتیجه بحث: بنابراین در اختلاف تشکیکی،یک مفهوم است که به یک معنا بر مصادیق متعدد‌ صدق میکند لکن چون تحقق این معنا در مصادیق ، مختلف است، صدق این مفهوم نیز بر مصادیق،مختلف است نه اینکه اختلاف تشکیکی موجب شود تا در هر مصداقی،مفهومی صادق باشد غیر از مفهومی که در مصداق دیگر صادق است تتمه: انحاء اختلاف با توجه به مطالبی که بیان شد اختلاف مصادیق، از چهار حالت خارج نیست: ۱-در تمام معنای ذاتشان اختلاف دارند و اگر اشتراکی باشد در معنایی خارج از ذاتشان است ۲-در جزیی از معنای ذاتشان اختلاف دارند و در جزء دیگر اشتراک دارند ۳-در معنایی خارج از ذاتشان اختلاف دارند لکن در معنای ذاتشان اشتراک دارند ۴-در همان معنایی که اشتراک دارند، اختلاف هم دارند که این قسم چهارم اختلاف تشکیکی نام دارد اختلاف تشکیکی خودش ۵ قسم دارد -تقدم و تأخر -اولویت و عدم اولویت -اشدیت و اضعفیت -ازیدیت و انقصیت -اکثریت و اقلیت تقریرات درس اسفار استاد محمد هادی جوادی گیلانی مقرر محسن کرامتی
چهارم فصل دوم: «اشتراک معنوی وجود» مقدمه: «اشتراک معنوی و اشتراک لفظی» لفظ واحد گاهی به یک معنا بر دو مصداق اطلاق میگردد و گاهی به دو معنا بر دو مصداق اطلاق میگردد در صورت اول معنایی داریم که مشترک بین این دو مصداق است(و به تعبیر اصح: این دو مصداق مشترکند در معنای واحد؛ لکن تعبیر اول رایج است ) ولی در صورت دوم چنین معنای مشترکی در کار نیست بلکه فقط لفظ است که مشترک بین این دو مصداق است(و به عبارت اصح: این دو مصداق تنها در لفظ،مشنرک هستند) پس اطلاق لفظ بر مصادیق متعدد گاهی به لحاظ اشتراک معنایی است و گاهی صرفا به لحاظ اشتراک لفظی است مسألة: وقتی وجود بر مصادیق متعدد اطلاق میگردد آیا به لحاظ اشتراک معنوی است یا صرفا به لحاظ اشتراک لفظی است؟و به عبارت دیگر: وجود مشترک معنویست یا لفظی؟ شبهة: عده ای از متکلمین در پاسخ به این سؤال قائل به اشتراک لفظی وجود شدند ایشان گمان کردند اگر بنا باشد وجود به یک معنا بر تمام مصادیقش اطلاق گردد معنایش این است که مصادیقش در این معنا مساوی هستند و این یعنی وجودِ علت، مساوی با وجود معلول است و تفاوتی ندارند در حالی که وجود علت برتر از وجود معلول است نه مثل وجود معلول(لیس کمثله شیء) جواب شبهه: با توجه به مطالبی که در مورد تشکیک منطقی بیان شد معلوم میگردد: اینطور نیست که هرگاه چیزی به اشتراک معنوی بر مصادیق متعدد اطلاق میگردد،اطلاقش بر آنها به نحو متواطی و یکسان باشد، بلکه چه بسا به نحو مشکک و نا یکسان اطلاق گردد این عده از متکلمین اصلا توجهی به معانی مشککه نداشند و گویا این معانی، اولین کسانی را که به شک و توهم انداخت، ایشان بودند چون وجه تسمیه این معانی به مشکِّکه همین است که انسان رابه توهم اشتراک لفظی دچار میکند ملاصدرا در مقام پاسخ ابتدا ادله ای را بر اشتراک معنوی وجود اقامه کرده و سپس مشکک بودن آن را اثبات میکند «دلیل بر اشتراک معنوی وجود» اشتراک معنوی وجود،در بداهت شبیه به «اولیات» است اگرچه در درجه بداهت به «اولیات» نمیرسد ازین جهت که «اولیات» اقرب به اذهان هستند و کمتر پیش می آید که غبار غفلت بگیرند علی ای حال ادله ای که بیان میشود تنبیهی است نه تعلیمی دلیل اول: الف: میان موجودات مناسبت و مشابهتی را میفهمیم به نام«وجود» که آن مناسبت را میان یک موجود و یک معدوم نمی‌فهمیم ب: این مشابهتی که میان موجودات فهم میشود مشابهت در اسم «وجود» نیست چون حتی اگر این لفظ را به نحو مشترک بر موجود و معدومی قرار دهیم، آن مناسبتی که بین موجودات فهم میشد در اینجا فهم نمیشود نتیجه: موجودات در معنا و مفهوم وجود مشترک هستند دلیل دوم: این دلیل ناظر به ابطال قول اشاعره است که میگویند: وجود مشترک میان هیچیک از موضوعاتی که بر آنها اطلاق میگردد نیست بلکه در هر موضوعی به معنای همان موضوع است ملاصدرا می‌فرماید: یا مرادتان این است که «مفهوم وجود مشترک بین موضوعاتش نیست» در اینصورت باید معنای واحدی را تصور کرده باشید تا بتوانید حکم کنید بر «عدم اشتراک آن معنای واحد بین موضوعات مختلف» ؛ پس من حیث لا یشعر مفهوم واحدی را برای وجود قائل شدید و یا مرادتان این است که « لفظ وجود به معنای واحدی بر موضوعات متعدد اطلاق نمیگردد بلکه در هر اطلاقی به معنای همان موضوع است» در این اینصورت لازم می آید تمام اطلاقات لفظ وجود را در نظر گرفته باشید و تمامِ معانیِ متباینِ لفظِ وجود را تصور کرده باشید تا بتوانید حکم کنید که «لفظ وجود در هر اطلاقی به معنای همان موضوع است» دلیل سوم: الف: مفهوم حرفی «وجود» که رابط بین موضوع و محمول در قضایای حملیه است در تمامی این قضایا به یک معنا کاربرد دارد که از آن با کلمه «است» تعبیر می شود ب: هر معنای حرفی ای، مبدا اشتقاق یک معنای اسمی است که موازی با آن میباشد در ما نحن فیه هم وقتی می‌گوییم «زید قائم است» ، مفهوم اسمی وجود را از «است» انتزاع می کنیم ؛ مثلا می گوییم «قیام زید وجود دارد» ج: اگر «است» در قضایای حملیه، معانی متفاوتی نداشته باشد، مفهوم اسمی وجود هم نباید معانی تفاوتی داشته باشد. تقریرات درس اسفار استاد محمد هادی جوادی گیلانی مقرر محسن کرامتی @dorosejavadigilani https://what.splus.ir/dorosjavadigilani https://eitaa.com/joinchat/4012834864C73b302cd86
پنجم «تشکیک منطقی وجود» بعد از آنکه اشتراک معنوی وجود اثبات شد حال نوبت اثبات تشکیک منطقی وجود است به این معنا که صدق مفهوم وجود بر مصادیق متعددش یکسان نیست أنحاء اختلاف تشکیکی در نظر مشهور سه تاست که همه اش در «وجود» جریان دارد: ۱-اختلاف به تقدم و تأخر: وجود علت مقدم بر وجود معلول است ۲-اختلاف به شدت و ضعف:وجود مجردات اقوای از وجود مادیات است ۳-اختلاف به اولویت و عدم اولویت:وجود جوهر اولی است به وجود از وجود عرض و وجود واجب تعالی، هر سه نحوه اختلاف را نسبت به ممکنات دارد سپس ملاصدرا بر این نکته تأکید می‌کند که: این تقدم و تأخرها و این شدت و ضعفها، انحاء اختلاف در وجود هستند نه ماهیت(زیرا اگر در ماهیت باشند دیگر اختلاف تشکیک منطقی وجود، اثبات نمیگردد) و وقتی در کلمات مشاء گفته میشود که: «عقل مقدم بر هیولا و صورت است و هر یک از هیولا و صورت،مقدم بر جسم هستند»، اگرچه به حسب ظاهر این تقدم و تأخرها به ماهیت اسناد داده شده ولی مرادشان تقدم و تأخر وجود این ماهیات است(چنانچه خواجه در فصل هفدهم از نمط چهارم اشارات تصریح میکنند) پس اگر تقدم و تأخر را به ماهیت نسبت دادیم، اسنادمان به غیر ماهو له است که قهرا مجاز بوده و واسطه در عروض دارد لذا تقدم ماهیات بر یکدیگر «تقدم بالعرض» است ولی اگر تقدم و تأخر را به خود وجود نسبت دادیم،اسنادمان به ما هو له است که قهرا اسناد حقیقی بوده لذا تقدم وجودات بر یکدیگر «تقدم بالذات»است (نکته:اگر ماهیت اصیل باشد تقدم و تأخرهایی که بالذات برای وجود است،تقدم و تاخرهای اعتباری میشوند و اگر وجود اصیل باشد،این تقدم و تأخرها نیز اصالت دارند) تقریرات درس اسفار استاد محمد هادی جوادی گیلانی مقرر محسن کرامتی @dorosejavadigilani https://what.splus.ir/dorosjavadigilani https://eitaa.com/joinchat/4012834864C73b302cd86
ششم فصل سوم: «فی ان الوجود العام البدیهی اعتبار عقلی غیر مقوم لافراده» ۱- أمر خارجی أمریست که آثار بر آن مترتب است و امر ذهنی امریست که حکایت از خارج داشته بدون اینکه آثار خارجی بر آن مترتب باشد. ۲- بنابر آنچه که در بحث وجود ذهنی بیان می شود، آن چیزی که از خارج به ذهن می‌آید «ماهیت» است که بعینه هم در خارج موجود است و هم در ذهن ۳- بنابراین رابطه مفاهیم ماهوی با موجودات خارجی اینگونه است که: مفاهیم ماهوی از آن جهت که حکایت از موجود خارجی می‌کنند، ماهیتشان عین ماهیت «موجود خارجی» است با این تفاوت که: اولاً: آثار ماهیت بر مفاهیم ماهوی مترتب نیست ولی بر موجودات خارجی مترتب است ثانیاً: ماهیت موجود در ذهن، کلی است ولی ماهیت موجود در خارج محفوف به عوارض مشخصه بوده و جزئی است لذا موجودات خارجی، افراد «ماهیت موجود در ذهن» محسوب می‌شوند زیرا اصطلاحاً، فردِ ماهیتِ کلی عبارت است از: همان ماهیت به علاوه عوارض مشخصه ۴- آن چیزی که از خارج به ذهن می‌آید حقیقتش عین خارجیت و عین ذهنیت نیست زیرا در غیر اینصورت لازم می آید که یک چیز در عین حال که عین ترتب آثار است، عین ترتب آثار نباشد ۵- پس ماهیت که هم می‌تواند در خارج موجود شود و هم در ذهن، نه عین خارجیت است و نه عین ذهنیت؛ بلکه حقیقتش فی حد نفسه، لابشرط از ذهنیت و خارجیت بوده و به همین جهت با هر دو(=خارجیت و ذهنیت) سازگار است ۶- بنابراین با توجه به اصالت وجود، ماهیت اگر در خارج موجود است به واسطه وجود خارجی موجود است و اگر در ذهن موجود است به واسطه وجود ذهنی موجود است؛ پس آنچه فی حد نفسه متصف به ذهنیت و خارجیت می شود، وجود است نه ماهیت؛ لذا وجود خارجی محال است به ذهن آید و وجود ذهنی گردد چنانچه وجود ذهنی نیز محال است به خارج آید و وجود خارجی گردد ۷-اگرچه در یک نگاه، وجود تقسیم میشود به وجود خارجی و ذهنی لکن در نگاهی دیگر، حقیقت وجود مساوق با خارجیت است چنانچه مساوق با تشخص است بنابراین خارجیت تقسیم میشود به خارجیت نسبی-که در مقابل ذهنیت قرار دارد- و خارجیت مطلق -که تمام اقسام وجود را شامل میشود- لذا وجود ذهنی در مقایسه با وجود خارجی،فاقد آثار آن است ولی فی حد نفسه، بدون آثار نیست نتیجه اینکه: وجود عین ترتب آثار(=خارجیت) است چنانچه عین جزئیت(=تشخص) است و هر آنچه عین خارجیت و تشخص باشد به ذهن نمی آید ۹-حالا اگر گفتیم وجود به ذهن نمی آید، پس چگونه در ذهنمان با آن ارتباط برقرار می کنیم؟ به عبارت دیگر: رابطه مفهوم وجود با وجودات خارجی متشخص چیست؟ جواب: رابطه مفهوم وجود با وجودات خارجی متشخص، مانند رابطه مفاهیم ماهوی با ماهیات خارجی متشخص نیست یعنی وجودات خارجی، افراد مفهوم وجود نیستند آنطور که ماهیات خارجی،افراد مفاهیم ماهوی هستند توضیح اینکه: مفهوم انسان از آن جهت که حکایت از انسان خارجی میکند،با آن اتحاد ماهوی دارد به نحوی که صحیح است گفته شود: ماهیت انسان گاهی در ذهن موجود است-که در اینصورت کلی و بدون آثار خارجی است- و گاهی در خارج موجود است-که در اینصورت متشخص و دارای آثار است- اما اینگونه نیست که مفهوم وجود، همان وجود خارجی باشد که از خارج به ذهن آمده است لذا وجودات خارجی مصادیق مفهوم وجود هستند ولی افراد آن نیستند بنابراین مفهوم وجود، مستقیما حکایت از حقیقت خارجی وجود ندارد بلکه حکایت از معنایی دارد که خارج از حقیقت خارجی وجود است(=عرضی عام) که با این معنا میتوانیم به آن حقیقت خارجی اشاره کنیم لذا مفهوم وجود حکایت از معنایی دارد که آن معنا، نائب مناب «حقیقت خارجی وجود» است به نحوی که همیشه مرادمان از وجود، مشار الیه معنای وجود است نه خود معنای وجود نظیر اینکه گاهی از «انسان» تعبیر میکنیم به «آنچه در جواب ماهو گفته میشود» پس بدون اینکه این تعبیر، حکایت از خود معنای انسان داشته باشد، بواسطه اش به آن اشاره میکنیم به نحوی که تمام مرادمان، مشار الیه این معناست نه خود این معنا مثلا وقتی میگوییم «الماهیة من حیث هی لیست الا هی»،مرادمان خود معنای «ما یقال فی جواب ماهو»نیست بلکه مرادمان انسان و بقر و ... است. ادامه در نویسه بعدی👇👇 تقریرات درس اسفار استاد محمد هادی جوادی گیلانی مقرر محسن کرامتی @dorosejavadigilani https://what.splus.ir/dorosjavadigilani https://eitaa.com/joinchat/4012834864C73b302cd86
ادامه تقریر ششم بنابراین «وجود» : یک «مفهوم» دارد یک «معنا و محکی بالذات» دارد یک «حقیقت اصیل خارجی» دارد که محکی بالعرض مفهوم وجود است محکیِ بالذاتِ مفهومِ وجود، عرضیِ «حقیقت وجود» بوده و مشیر به آن است و چون حقیقت وجود، غیر ندارد لذا محکی بالذات وجود،اعتبار عقلی محسوب میشود که ریشه در حقیقت وجود دارد همانطور که در عرفان،وجود لا بشرط مقسمی(=ذات غیب الغیوب) بعینه در مراتب وجودی تحقق ندارد بلکه وجهی از وجوه آن در مراتب،ظهور پیدا میکند، کذلک «حقیقت وجود» نیز بعینه در ذهن تحقق پیدا نمیکند بلکه وجهی از وجوه آن در ذهن تحقق میابد که عبارت باشد از: «مفهوم وجود» و مفاهیمی که بیانگر اوصاف وجود هستند نکته:اینکه حقیقت وجود به ذهن نمی آید به این معناست که به علم حصولی قابل ادراک نیست اما به علم حضوری قابل ادراک است. تقریرات درس اسفار استاد محمد هادی جوادی گیلانی مقرر محسن کرامتی @dorosejavadigilani https://what.splus.ir/dorosjavadigilani https://eitaa.com/joinchat/4012834864C73b302cd86