⚘﷽⚘
#کمی_مثل_شهدا
همیشہ همسرداری اش خاص بود ؛
وقتی می خواستیم با هم بیرون برویم ، لباس هایش را می چید و از من می خواست تا انتخاب ڪنم ؛
از طرف دیگر توجہ خاصی بہ مادرش داشت.
هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمی دید،
تعادل را رعایت می ڪرد ؛
بہ خاطر دل همسرش دل مادرش را نمی شڪست ؛
و یا بہ خاطر مادرش بہ همسرش بی احترامی نمی ڪرد...
✍ بہ روایت همسر شهید مدافع حرم مهدی نوروزی ؛
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
@dosteshahideman
─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
⚘﷽⚘
#فرازی_از_وصیتنامه
◈سعی کنید روضه حضرت زهرا(س)را هر ساله طبق سالهای قبل بگیرید...
نگذارید این چراغ خاموش شود زیرا برکت زندگی و خانه است...
#شهید_علی_امرایی
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
@dosteshahideman
─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘
#مداحی_برای_حضرت_زهرا_س
پائیزسال شصت ویک بود.
باردیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم.
این بارنقل همه مجالس توسل ابراهیم به حضرت زهرا(س)بود.
هرجامیرفتیم حرف ازابراهیم بود.
خیلی ازبچههاداستانها وحماسه آفرینیهای اورادرعملیاتهاتعریف میکردند.
همه آنهاباتوسل به حضرت صدیقه طاهره (س)انجام شده بود.
به منطقه سوماررفتیم.
به هرسنگری سرمیزدیم،ازابراهیم میخواستندکه برای آنها مداحی کندوازحضرت زهرا(س)بخواند.
شب بود،ابراهیم درجمع بچههای یکی ازگردانهاشروع به مداحی کرد.
صدای ابراهیم به خاطرخستگی وطولانی شدن مجالس گرفته بود.
بعدازتمام شدن مراسم،یکی دونفرازرفقابا ابراهیم شوخی کردندوصدایش راتقلیدکردند، آنها چیزهایی گفتندکه اوخیلی ناراحت شد.
ابراهیم عصبانی شدوگفت:
من مهم نیستم،اینهامجلس حضرت راشوخی گرفتند،برای همین دیگرمداحی نمیکنم.
هرچه میگفتم:
حرف بچههاروبه دل نگیر،آقاابراهیم توکارخودت روبکن،امافایدهای نداشت.
آخرشب برگشتیم مقر،دوباره قسم خوردکه "دیگر مداحی نمی کنم.
قبل از اذان صبح حس کردم کسی دستم را تکان میدهد
چشمانم رابه سختی بازکردم.
ابراهیم بالای سرم بود.
من راصدازد وگفت:پاشو،الآن موقع اذانه.
بلند شدم.
باخودم گفتم:
این باباانگارنمیدونه خستگی یعنی چی؟
البته میدانستم که اوهرساعتی بخوابد،قبل ازاذان بیدارمیشودومشغول نماز.
ابراهیم بچههای دیگرراهم صدازد.
بعد هم اذان گفت ونمازجماعت صبح رابرپا کرد.
بعدازنمازابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعدهم مداحی حضرت زهرا(س)
اشعارزیبای ابراهیم اشک چشمان همه بچهها راجاری کرد.
من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم ازهمه بیشترتعجب کردم،ولی چیزی نگفتم.
بعد ازخوردن صبحانه به همراه بچههابه سمت سوماربرگشتیم.
بین راه دائم درفکرکارهای عجیب اوبودم.
ابراهیم نگاه معنی داری به من کردوگفت: میخواهی بپرسی بااینکه قسم خوردم،چراروضه خواندم؟
گفتم:خوب آره،شمادیشب قسم خوردی که... پریدتوحرفم وگفت:چیزی که میگویم تازندهام جایی نقل نکن.
بعدکمی مکث کردوادامه داد:دیشب خواب به چشمم نمیآمد.
امانیمههای شب کمی خوابم برد.
یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره (س)تشریف آوردندوگفتند:
نگو نمیخوانم،
ماتورا دوست داریم؛
هرکس گفت بخوان،تو هم بخوان...
دیگرگریه امان صحبت کردن به او نمیداد😭
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷🍃
13.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک سربند یا زهرا(س)
و دو #شهـــــــــــــــید
🌷| @dosteshahideman
دوست من سلام
با توجه به اینکه حتی مزاری از من ندیده و یا آشنایی چندانی با من و خانواده ام ندارید ولی به حرمت ردای سرخ شهادت ،شاید یادم کنید پیشاپیش تشکر می کنم. بدانید که هدیه هایتان به دستم می رسد..
دعایتان می کنم همیشه خدا هم ویژه یادتان باشد تا شما هم هیچ وقت خدا را از یاد نبرید که این درد مزمن روزگاران امروز شماست....
دوستی با شهدا را تجربه کنیم...
@dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
دوست من سلام با توجه به اینکه حتی مزاری از من ندیده و یا آشنایی چندانی با من و خانواده ام ندارید ول
دوستان شهیدت اگر قدردانترین دوستان نباشند نمک نشناس نخواهند بود از اینرو خواستم منم هم پیشاپیش پاسخی به این لطف شما داده باشم.دعایتان می کنم همیشه خدا هم ویژه یادتان باشد تا شما هم هیچ وقت خدا رو از یاد نبرید که این درد مزمن روزگاران شماست.
دوست عزیز من، برایم جای تعجب است وقتی می بینیم چگونه و به چه راحتی برخی از شما دوستان زمینی ما، برای لحظه ای خنکای دل خود، به از بین رفتن آبروی دیگری و بد خواهی دیگران رضایت می دهند؟
اگر معتقدیم که اعتقاد هم داریم
" الساعه قریب قریب"
چرا باید به از بین رفتن آبروی دیگران راضی باشیم؟ آری قیامت امدنیست و بزودی خواهد رسید. اگر ارزش و احترام آبروی دوست و رفیق و همسایه و ... از کعبه هم بالاتر است چرا زمانی که می توانی به حقانیت و صداقت او گواهی دهی سکوت را اختیار می کنی و با سکوت خود به رفتن آبروی برادر و خواهر ایمانی خود رضایت می دهی؟
اگر قایل باشیم که قایلیم به اینکه
" الناقد بصیر و بصیر"
چرا صرفا بخاطر اینکه برادر و خواهر ایمانی ات جهت اثبات ادعای حق خود، سند و کاغذی ندارد، حال انکه خوب می دانید او در ادعایش صادق است در زمانی که او در مظان اتهام است راحت ترین راه را انتخاب می کنید و سکوت اختیار می کنید؟
اگر قیامتی باشد که هست ، بی تفاوتی به ریزش آبروی برادر و خواهر مسلمان و سکوت در برابر چنین واقعه ای جای بسی تاسف و نگرانیست وای بحال ما اگر با دست خود به آبرو ریزی او کمکی کنیم چرا که کسی قرار است کارمان را به بوته نقد بگذارد بینای بیناست
دوست عزیزم اگر بدانیم و یقین داشته باشیم که در دادگاه الهی خود قاضی ،شاهد نیز هست دیگر از فرو بستن زبان در هنگام و زبان بستن نابهنگام خود ،خودداری خواهیم کرد که "القاضی هو الشاهد"
از اینکه این هفته دوستان زیادتری پیدا کردم خوشحالم و امیدوارم دوستی مان مستدام و برقرار باشد
دعاگوی همه دوستان :دوست شهیدتان محمد سلطانی
دوستی با شهدا را تجربه کنیم...
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
دوست شــ❤ـهـید من
🍃
وصیت نامه شهید •| احمد مشلب |•
مواظب حجاب خود باشيد كه اين مهمترين چيز است☝️
در اجتماع ما كسى به فكر رعايت_حجاب و اخلاق نيست!
ولی شما به فكر باشيد و زينبى برخورد كنيد
سه چهارم دختران حال حاضر حجابشان حجاب نيسـت! و چيزهايى كه می پوشند واقعا حجاب نيست❌
ممكن است چادر بپوشند ولی چادرشان داراى مد و زرق و بـرق است!! داریم به سراغ بدعتها میرویم...💥
حجاب مىپوشند ولـی #بدن_نما! حجاب بر سر دارند ولی با مدلهای جدید و صورت آرایش کرده!!
اینها از کجا میآید⁉️
احترام چادری را كه بر سر دارید نگه دارید☝️
👈ما بايد از فاطمه زهرا "سلام الله علیها" الگو بگيريم✨
🌹| @dosteshahideman
🕊🌹
🌹🕊🌹
🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹🕊🌹
⚘﷽⚘
🌸🌸🌸🍁🌸🌸🌸🍁🌸🌸🌸
برای خدا که باشی
#لبخند ،
همیشه گلِ لب هایَت میشود
مثلِ #دوست_شهیدت ...
با #خدا بودن شیرین است☺️
کمی بیشتر
شبیه #شهدا رفتار کنیمـ...👌
#یادشهدا_باصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
🕊 @dosteshahideman
─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
💞💞💞
💛قرارعاشقی💛
🍁صلوات خاصه امام رضا
به نیابت از #شهید_محمود_رضا_بیضایی
🍁اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک.
ساعت هشت
به وقت امام رضا😍😍😍
👇👇
@dosteshahideman
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#به_نام_تنها_خالق_هستی
#عشق_پاک_من
#قسمت۳۹
#نویسنده مریم.ر
وقتی که جریانو براش تعریف کردم در ادامش گفتم
_آقای منتظری میدونم حجابم کامل نیست اما باورکنید هیچوقت کاره خطایی نکردم اونروزم فقط یه اشتباه بود😔 که این اشتباهو دیگه ادامش ندادم😢 حاضرم قسم بخورم
_خانوم کمالی ببینید میخوام باهاتون روراست باشم . من همیشه همسری میخواستم که نجیب و پاکدامن باشه والبته باحجاب . یه موقع جسارت نشده باشه بهتون از من ناراحت نشید . من میدونم شما خانوم پاکدامنی هستید اگه کاریم کردین بعدش پشیمون شدید اما حجابتون...با این همه نمیدونم چرا من به شما علاقمندشدم . من قصد ازدواج با شما رو دارم اما همش از این میترسم که انتخابم از روی عقل نباشه و عشق شما جلوی چشمامو گرفته
داشت قند توی دلم آب میشد دلم میخواست فقط اون حرف بزنه و من گوش بدم با کلمه خواستگاری مات مونده بودم زود به خودم اومدم و گفتم
_آقای منتظری حالا که متوجه علاقه من به خودتون شدین . پس اینو بگم که من از وقتی شما رو شناختم بیشتر به سمت خدا رفتم نمازهامو سرموقع میخونم حجابمو بیشتر از قبل رعایت میکنم این عشق شما بود که منو به خدا نزدیک کرد ؛ مگه نه اینکه عاشق مثله معشوقش میشه؟؟
_بله من متوجه تغیراتتون شدم و از این بابت خیلی خوشحالم . خانوم کمالی...
_بله؟
_با من ازدواج میکنید؟؟
من مات و مبهوت مونده بودم اصلا زبونم بند اومده بود الانه که همین وسط غش کنم😥
_آ...آقای منتظری شما میخواین با من ازدواج کنید؟؟😧
_بله اما قبلش میخوام یه قولی بهم بدین
_چه قولی؟؟
_اینکه همیشه پاک و نجیب بمونید
_قول میدم حاضرم قسم بخورم
هول شده بودم نمیدونستم دارم چی میگم آقای منتظری خندش گرفت صدای اذان اومد چند دقیقه سکوت کردیم
_خانوم کمالی هوا داره تاریک میشه بهتره شما برین منزل . من به علی آقا میگم با زهرا خانوم صحبت کنند و ایشون به مادرتون بگن
_چشم خیلی خوبه عالیه 😍 یعنی منظورم اینه که خوبه😶 با اجازتون خدانگهدار
چقد خداحافظی باهاش سخته😔 اما چاره ایی نیست😢 چند قدمی بیشتر نرفته بودم که دوباره با اون صدای مردونه و متینش صدام زد
_خانوم کمالی
_بله
_صبرکنید منم تا خونه دنبالتون میام هواتاریک شده
_نه خودم میرم ممنون
_من با ماشین پشت سرتون میام
منم قبول کردم سوار ماشین شدم اونم سوار ماشین خودش شد تو آینه نگاهش میکردم تا خونه پشت سرم بود😊 غیرتش خیلی جذاب ترش میکنه🙂 الان که میدونم اونم منو دوست داره از آشوبی نجات پیدا کردم حس خوبی دارم😌
چه شد در من ، نمیدانم ...💟
فقط دیدم پریشانم ،💟
فقط یک لحظه فهمیدم 💟
که خیلی دوستت دارم ...💟
ادامه دارد..
😍 @dosteshahideman
#به_نام_تنها_خالق_هستی
#عشق_پاک_من
#قسمت۴۰
#نویسنده مریم.ر
صبح که از خواب بیدارشدم با خودم گفتم نکنه اتفاقهای دیشبو تو خواب دیدم😱وای خدایا دیشب واقعیت بود یا خواب دیدم😥 نه خواب نبود شال آبیم روی صندلی میزم گذاشته بودم خدایا شکرت😌 رفتم آماده شدم با یه آرایش خیلی ملیح رفتم دانشگاه😊 وای چه هوایی چه بهار قشنگی😍 همه چیز برام قشنگ ؛ این قشنگی فقط بخاطر اینه که متوجه علاقه آقای منتظری شدم به من علاقه داره و ازم خواستگاری کرده خدایل شکرت که به آرزوم رسیدم خدایا هزاربارشکر😍خدایا عاشقتم❤️
وقتی که به دانشگاه رسیدم فروغو دیدم فعلا چیزی بهش نگفتم😶 رفتم سرکلاس سانازم اونجا بود😕
_مریم مریم یه خبر خیلی خوب😊
_چی شده ساناز؟😏
_امید ازم خواستگاری کرده😌
_امید سلطانی؟
_آره😊
_توهم حتما جواب مثبت دادی
_پس چی☺️ عروسیمونو تو باغ میگیرین🤗 زن و مرد تا صبح بزنیم و برقصیم و خوش باشیم💃
_ساناز تو انتخابت دقت کردی؟خوب فکراتو کردی؟؟؟
_چیه نکنه حسودیت میشه که امید ازمن خواستگاری کرده؟😜
_وا دیوونه😒 آخه اون عتیقه حسادت کردنم مگه داره؟🙁 من ازش بدمم میاد
_وای نگو دلت میاد😌 تازه موهاشم فر کرده اینقد بهش میاد😊
_فِر کرده😖 تو خوشت میاد مرد این تیپی؟😕
_آره خیلی نازه😋 تازه من بهش گفتم موهاشو برای عروسیمون رنگ کنه🙃
_رنگ؟؟؟؟؟😐 چی بگم خوشبخت بشی. اما من اگه جای تو بودم بیشتر فکر میکردم
_راستی دیروز با ایمان بیرون بودم شهرامم بود بهم گفت چرا مریمو نمیاری با خودت؟هنوز تو فکرته☺️
_حالم ازش بهم میخوره لطفا دیگه ازش نگو😏 راستی ساناز تو مگه با امید نامزد نکردی؟
_چرا اینم انگشتر نامزدیم میدونی چقدر قیمتش شد؟😌
_حالا انگشترو ول کن . توکه نامزد داری پس چرا هنوز با ایمان هستی و باهاش میری بیرون؟؟؟😳 ساناز خیانت؟😟 داری با خودت چیکار میکنی دختر؟😔
_حالا هنوز که عروسی نکردم بزار خوش باشیم😋تازه ایمان خیلی بهم وابسته شده بیچاره کارش به خودکشی میرسه
نمیدونستم دیگه چی بگم کارای ساناز منو متعجب کرده بود کاش میدونست داره چقدر گناه میکنه😞
خدایا کاش ساناز و امثال ساناز به خودشون میومدن😔 خدایا شکرت که من زود به خودم اومدم خدایا خیلی ممنونم که نزاشتی من غرق گناه بشم❤️
استاد اومد و ما سکوت کردیم یدفه ساناز بهم گفت
_مریم عروسیم باید بیایا؟😉
_من عروسی که زن و مرد قاطی باشه نمیام😊
_دوباره اُمُل شدی😏بیا دیگه
_نمیتونم . دیگم حرف نزن استاد داره نگاه میکنه
از خودم خوشم اومد که قاطعانه گفتم نه😊 بعد از کلاس دوتا تماس از زهرا داشتم زودی بهش زنگ زدم و اونم اومد پیشم همه چیو براش تعریف کردم😋 از ذوقم بغلش کردم🤗
_وای مریم خفه شدم 😶
_زهرا نمیدونم چیکار کنم دلم میخواد بپرم بالا😝 آقای منتظری ازم خواستگاری کرده🙃
_خودتو کنترل کن تو میتونی☺️ حالا عروسی من و آقامونم دعوتیم یا نه؟😉
_معلومه که دعوتین عزیزم
دوباره از خوشحالی زهرا رو بغل میکنم از دور آقای منتظری رو میبینم خودمو جمع و جور میکنم و میشینم😐
_زهرا آقای منتظری داره میاد به سمت ما؟یا من اشتبا میکنم؟!😯
_نمیدونم ولی انگار داره میاد به طرف ما😕
ادامه دارد...
😍 @dosteshahideman
📆 امروز جمعه
☀️ ۵ بهمن ۱۳۹۷ هجرے شمسے
🌙 ۱۸ جمادیالاول ۱۴۴۰ هجرے قمرے
🎄 ۲۵ ژانویه ۲۰۱۹ میلادے
ذکر امروز ۱۰۰ مرتبه:
🎗«اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم»🎗
🎗«خداوندا درود فرست بر محمدو ال محمد وفرج مولا را تعجیل بفرما»🎗
☀️ روزتون منور به نگاه #شهید_محمود_رضا_بیضایی
🌤| @dosteshahideman
🍃🌷🍃🌷🍃
#خاطرات_شهدا🌷
#اشک_برای_مادر
#توشه_سفر…!!!
.: السلام علیک یا فاطمه الزهراء (س) :.
هنوز چند روزی مانده بود به ایام فاطمیه.
بی قرار بودم و پریشان.…
با خود گفتم کاش کسی پیدا میشد و آرامم میکرد.
کاش کسی بود و راه نشانم میداد. و کاش ...
متوسل شدم و فاتحه ای برای #شهید_محمد_خانی
خواندم.
خیلی زود صدایم را شنید.…
خوابش را دیدم.
عازم سفر بود
و من به همراه چند نفر رفته بودیم بدرقه اش.
انگار میدانستم این بار که برود دیگر به آرزویش که شهادت است خواهد رسید.
کنار کشیدمش. ازش پرسیدم؛
"چه توشه ای دارد با خودش میبرد؟!!! "
چه دارد برای گذر از این مسیر سخت.…؟؟
دست کرد داخل جیبش
و بطری کوچکی در آورد.
گفتم:
این دیگر چیست؟
گفت: " این #اشکی است که در #روضه های مادرم #حضرت_زهرا (س) ریخته ام "
این را دارم با خودم میبرم ...
😭😭😭
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷
#حاج_عمار
#اشک #روضه_مادر…😭😭
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
#خاطرات_شهدا📩
بهش گفتم #رفیق،دانشگاه یک پرسنل جای خالی داره نیرو هم احتیاج داره
تو هم که نیروی ارزشی و ولایی هستی
ماشاءالله دور و برت پر از رجال سیاسیه،دستت بازه
بیا از بند پارتی استفاده کن برو سرکار
#تبسمی😌 زد و گفت:
رفیق! اگر آزمون برگزار میکنند
همه میتونند شرکت کنند
مسئله ای نیست اسم من هم بده
ولی اگر مردم عادی نمیتوانند بیایند شرکت کنند،از موقیعت_شغلی و #بسیجی_ام سوءاستفاده نمیکنم
#شهید_مدافع_حرم_علی_جمشیدی
🕊| @dosteshahideman
💠شهادت طلبی چیزی نبود که یک شبه در محمودرضا شکل گرفته باشد
خودِ محمودرضا یک وجهه فرهنگی پررنگی داشت.
یادم هست در کلاس دوم دبیرستان؛ یک روز دفترچهای را که برای ثبت خاطرات شهدا بود و از بنیاد شهید گرفته بود، به خانه آورد. #دو شهید را انتخاب کرده بود برای کار جمع آوری خاطرات؛ یکی شهید «عبدالمجید شریف زاده» که دانش آموز و هم محلهای بود و دیگری
#شهید «احد مقیمی» بیسیم چی شهید باکری که در کربلای پنج شهید شد.
خیلی جدی برای اینکار وقت گذاشت. این دو دفترچه را پر کرد.با مادر شهید شریف زاده یک نوار کاست کامل مصاحبه کرد و با برادر شهید مقیمی و همینطور با حاج بهزاد پروینقدس که عکاس جنگ و مستند ساز هستند کار کرده بود در این مورد. با حاج بهزاد رابطهای نزدیک برقرار کرده بود و این بخاطر تعلقاتی بود که بود که از زمان نوجوانی به فرهنگ جبهه داشت.
🌷کار فرهنگی و کار او در مورد شهدا ریشهدار بود، همکاریش با مستند آقای سهیل کریمی هم ادامه همین مسیر بود.
🌹| @dosteshahideman
🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱
‼️|وصیتی تکاندهنده |‼️
اگر به واسطه خونم حقی بر گردن
دیگران داشته باشم به خدای کعبه
قسم ؛از مردان بیغیرت و زنان بیحیا
نمیگذرم...!
شهید امیر حاج امینی❣
#شـھـداء
🌿 @dosteshahideman
🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱
🌷🌷❤️🌷🌷🌷
🌷🌷❤️🌷🌷
🌷❤️🌷
🌷
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
دفترچه خاطرات
چند خاطره از سردار بی سر خیبر
شهید محمد ابراهیم همت
«همت» به محض شنیدن خبر تولد فرزندش، خون شادی رگ های صورتش را سرخ کرد. او همان لحظه دست هایش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! سپاس که تولد فرزندم به اراده ی تو بود او از این پس از آن تو خواهد بود. او را از بندگان صالح درگاهت قرار بده.»
پدر «همت» می گوید: «یک بار که «ابراهیم» به مرخصی آمده بود، مادرش برای او کباب آورد. اندکی خورد و دست کشید. اشک دور مردمک چشمانش گل انداخت و گفت: «من چطور می توانم اینجا نان و کباب بخورم، در حالی که بسیجی ها الان در سنگر و خط مقدم در زیر آتش هستند.»
وقتی شهید حاج «محمد ابراهیم همت» برای اولین بار می خواست فرزندش را ببیند، همسرش دست دراز کرد تا فرزند را به «حاجی» بسپارد، اما «محمد ابراهیم» دست همسر را پس زد. و از اتاق بیرون رفت. وضو گرفت و به نماز ایستاد و پس از سجده ی شکر، فرزندش را با مهربانی در آغوش گرفت و اذان و اقامه در گوش او گفت. «همت» در پاسخ همسرش که از او پرسید: «چرا اول پسرمان را بغل نکردی.» گفت: «اول باید شکر نعمت خدا را می کردم.»
حسینیه ی لشکر 27 «محمد رسول الله (ص)» فراموش نمی کند این سخن شهید «حاج همت» را که در جمع نیروها فریاد می زد:
«ما پاسدار و بسیجیِ خشک و خالی نمی خواهیم. پاسدار و بسیجی ها، اول باید پاسدار و بسیجی مکتبی، ایدئولوژی و عقیدتی باشد و بعد نظامی.
وای بر ما! وای بر پاسدار ما! وای بر بسیج ما! اگر روزی برسد که فقط نظامی صرف باشد.
کجایند مردان بی ادعا
کجایند مردان خوب خدا
کاش ما هم بشویم رهرو راه شهدا
🕊 @dosteshahideman
🌷
🌷❤️🌷
🌷🌷❤️