eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
942 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
یک آسمـان بی ستاره شدیم در نبــود تو . . . تا چشم کار می کند ؛ اینجـا شــب است و شـــب . . . 🕊| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📆 امروز ‌دوشنبه ☀️ ۸ بهمن ۱۳۹۷ هجرے شمسے 🌙 ۲۱ جمادی‌الاول ۱۴۴۰ هجرے قمرے 🎄 ۲۸ ژانویه ۲۰۱۹ میلادے 📿 ذکر امروز ۱۰۰ مرتبه: 🎗«یا قاضِیَ الْحاجات»🎗 🎗«ای برآورنده ی حاجت ها»🎗 ☀️ روزتون منور به نگاه 🌤| @dosteshahiddeman
🌻🌱🌱🌻🌱🌱🌻🌱🌱🌻 خواهم که در این میکده آرام بمیرم... گمنام سفر کرده و گمنام بمیرم... عمری است مرا مونس جان نام حسین است... دل خواست که در سایه این نام بمیرم...   @dosteshahideman 🌻🌱🌱🌻🌱🌱🌻🌱🌱🌻
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 ﻗﺒﻞ از درﻣﺤﻞ اﺳﺘﻘﺮار ۵ ﻧﺼﺮ ﮔﻔﺖ: اﮔﺮ ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﻗﻄﻊ ﺷﻮد ﺑﺎ دﺳﺘ ﻬﺎﻳﻢ واﮔﺮ دﺳﺘ ﻬﺎﻳﻢ قطع ﺷﻮد ﺑﺎ بہ ﺧﻮاﻫﻢ رﻓﺖ. 🌷در ۵ شد... 🌷 شهید -محمد_ فرومندی 🌿 @dosteshahideman 💐 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
🌸💫💫💫💫🌸💫💫💫💫🌸 یاد شهید بخیر؛ در عملیات والفجر2، در منطقه عملیاتی حاج عمران، به همراه نیروهایش در محاصره‌ی دشمن جانانه‌ای می‌کند. در حالی که 4 شب و 3 روز در 40 کیلومتری خاک عراق، در محاصره با دشمن درگیر بودند، وقتی فرمانده وقت سپاه به او اجازه عقب نشینی می دهد، او پشت بیسیم می گوید که قصه احد در تاریخ برای بار دیگر تکرار نخواهد شد و ما تنگه را ترک نمی کنیم، به همین علت او را به عنوان هم می شناسند. بعد از عملیات والفجر ۲ فرماندهان جنگ به محضر امام می‌روند. محسن رضایی و صیادشیرازی گزارشی از عملیات می‌دهند و به رشادت‌ و قابلیت مرتضی جاویدی و نیروهایش اشاره می‌کنند. امام با شنیدن سخنان صیاد از جا برمی‌خیزند و تمام قد می‌ایستند و شهید جاویدی را در بغل می‌گیرند. همه‌ی نگاه‌ها به امام بود و لب‌های مبارک‌شان که بر پیشانی مرتضی می‌نشیند و مرتضی در حالی که اشک می‌ریخته است، شروع به بوسیدن دست و بازو و صورت امام می‌کند در کتاب خاطرات این شهید جمع آوری شده است. شادی روحش @dosteshahideman 💫🌸🌸🌸🌸💫🌸🌸🌸🌸💫
دوست شــ❤ـهـید من
💫☀️💫 تــمام لحظه های با تـــو بودنمان "به خیر است" صبح ظهر شب چه فـرقـــی میکند ❗️ نگاه شهید روزیِ امروز وباقی عمرما ♡میزبان کانال👇♡ 💫☀️💫☀️💫☀️💫☀️💫☀️ ☘ @dosteshahideman
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 در ڪـ‌انـ‌ال دوســـت شــ💔ــهـید مــن 🌹| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍁 : از تـبـریـز تـا دمـشـق 🌻 🌻 متولد۱۸آذر سال۱۳۶۰بود،درخانواده ای باریشه های مذهبی ودارای خواستگاه روحانیت در. وقتی دانش آموز دبیرستان بود،به عضویت پایگاه مقاومت ،مسجدچهارده معصوم(ع)شهرک پرواز تبریزدرآمد. حضور مداوم و مستمر در جمع بسیجیان پایگاه،نخستین بارقه های عشق به فرهنگ مقاومت و و رادر او شعله ور کرد. درهمین ایام بود که بارزمنده هنرمند، آشناشد. آن روزها در تبریز هرکس که می خواست به و و وصل شود حتما گزارش به دفترکوچک و جمع و جور می افتاد. کافی بود کمی شامه اش تیز باشد تا بوی خوش را ازآن حوالی احساس کند،و شامه اش تیز بود،این آشنایی بعدها زمینه ساز آشنایی مبسوط با میراث مکتوب و تصویری دفاع مقدس و انس با فرهنگ جبهه و جنگ شد. و با خانواده شهدا،گردآوری خاطرات شهدا و جمع آوری کتابها و نشریات حوزه ادبیات دفاع مقدس،از ثمرات هم نشینی با بود. ورزشکار بود. به علاقه داشت و از ده سالگی رفته بود دنبال این ورزش. سال 1372به تیم ورزشکاران استان آذربایجان شرقی رفت و در مسابقات چهارجانبه ی بین الملی در تبریزقهرمان شد. به هم علاقه داشت و به صورت حرفه ای آن را دنبال میکرد. تا اینکه بخاطر درس و مدرسه عطایش را به لقایش بخشید. درسال 1378دیپلم گرفت در رشته ، رفت خدمت . دوره آموزش را در اردکان یزد گذراند و پس از آموزش،خدمتش را در پادگان الزهرا در تبریز ادامه داد. نقطه عطف زندگی محمودرضا آشنایی با نهادمقدس محسوب می شود. بعد از اتمام خدمت سربازی علی رغم تشویق خانواده به ادامه تحصیل در دانشگاه ،با انتخاب خود و با یقین کامل عضویت در نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را انتخاب کرد. او در بهمن سال 1382وارد دانشگاه (ع) شد. ورود دانشکده افسری،عملاً به معنی هجرتش از به بود. با این هجرت ادامه زندگی را در فی سبیل الله رقم زد. او درسپاه نام مستعار را برای خود انتخاب کرد. نامی که به گفته خودش برگرفته از ندای مولایش و کنایه از لبیک به این ندا بود. ... شـادے روح شــ‌هـیـد 🕊| @dosteshahideman 🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊🌹🕊
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 در شهریور 1385دوره افسری را به اتمام رساند و از دانشکده فارغ التحصیل شد و قدم در مسیری گذاشت که تا آخرین لحظه حیات ظاهری اش هیچ تزلزلی درپیمودن آن مسیردراو مشاهده نشد. و ویژگی اصلیش بود. آن چنان که کار در روز راهم دریکی ازجلسات اداری به تصویب رسانده بود. به این ترتیب عملا کارش نداشت. معتقد بود در راه خدا مزد کسانیست که درراه خدا پرکارند و را شاهداین حرف خودمعرفی میکرد. به دلیل علاقه فراوان به کارش برای تشکیل خانواده حاظر به رجعت به تبریز نبود. در۲۵ اسفند سال۱۳۸۷ مقارن با سالروزمیلاد (ع)و(ع) باهمسری فاضل ازخانواده ای ولایت مدار درتهران ازدواج کردوساکن تهران شد. ثمره این ازدواج ()است متولد ۲۵ اسفند ۱۳۹۱. عشق وعلاقه وصف ناشدنی به آرمان جهانی (ع)یعنی تشکیل نهضت جهانی اسلام روحیه خاصی رادر او به وجود آورده بود. آنچنان که تا آغازجنگ درجهت تحقق آن شبانه روز تلاش ومجاهدت میکرد. مطالعات دینی، سیاسی اش تعطیل نمی شد به داخلی وخارجی به ویژه تحولات اشراف داشت واین وقایع راتحلیل می کرد. تعصب آگاهانه و وافری به ‌، و داشت. درایام فتنه ۸۸شب وروز آرام وقرارنداشت، تمام اخبار و وقایع فتنه را رصد می کرد و در معرکه دفاع سخت از درایام فتنه چندین بارجانش رابه خطرانداخت. صاحب موضع بود ودربحث ها به خوبی استدلال می کرد، میگفت این تنها نقطه امید است وهرگونه تهدیدی که متوجه موجودیت انقلاب اسلامی باشدمیتواند جبهه مستضغفان و علاقمندان انقلاب اسلامی در جهان را سست کند و نگرانی عمیقی از این بابت داشت. با عربی و لهجه های عراقی و سوری آشنا بود و به همین خاطر با رزمندگان نهضت جهانی اسلام آشنایی نزدیک و ارتباط تنگاتنگ داشت. به مقاومت اسلامی لبنان و رزمندگان حزب الله و همین طور به شیعیان مستضعف و مجاهد عراقی تعلق خاطر داشت و آنها را می ستود. با آغاز جنگ از سال ۱۳۹۰در سوریه برای یاری جبهه مقاومت و دفاع از آگاهانه عازم سوریه شد. اعزام های داوطلبانه مکرر و حضور مداوم در جبهه سوریه،روحیه زندگی را در وجودش تثبیت کرده بود. در دوسال اخر حیاط ظاهری خود،به معنی واقعی کلمه زندگی را داشت. به خاطر تعلقی که از نوجوانی به جمع اوری و ثبت اسناد و مواریث داشت،در جبهه سوریه نیز به گردآوری اسناد جنگ همت گماشته بود. هر بار که به ایران می آمد،آثاری از جنگ را همراه داشت،از جمله تصاویری که با دوربین خود ثبت کرده بود و آثاری که از تکفیری ها در صحنه های درگیری به جا مانده بود. اوج خود در این جبهه را حضور در عملیاتی می دانست که در تاسوعای ۱۳۹۲در منطقه برای آزادی سازی کامل اطراف حرم مطهر (س) انجام گرفت و منجر به پاک سازی حرم تا شعاع چند کیلومتری از لوث وجود تکفیری ها شد. در اخرین اعزام خود در دی ماه ۱۳۹۲به یکی از یاران نزدیکش اعلام کرد که این سفر او بی بازگشت است. از دو ماه پیش از اعزام به دنبال هماهنگی برای محل تدفین خود بود. سرانجام بعد از دو سال حضور در جبهه ،در بعد از ظهر ۲۹دی ۱۳۹۲هم زمان با سالروز میلاد (ص) و (ع)در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری استکبار، درحالی که فرمانده محوری عملیاتی در منطقه <<>> در جنوب شرقی دمشق را به عهده داشت،در اثر اصابت ترکش های یک به ناحیه سر و سینه به فیض شهادت نائل آمد. شـادے روح شـ‌‌‌هـیـد 🕊| @dosteshahideman 🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊🌹🕊
سلام دوستان عزیزم🌹 ان شالله از امشب داستان زندگی شهیدمدافع حرم 💚💚 کتاب( ) رو تقدیم شما سروران عزیزم خواهیم کرد...🌸 امیدوارم که مورد رضایت شما و قرار بگیرد.... 🌻🌻
👈 که زندیگیش با (ع) پیوند داشت/ که بعد از نوزده سال تعبیر شد 🕊❤️ 🌹| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
👈 #شهیدی که زندیگیش با #امام_رضا(ع) پیوند داشت/ #خوابی که بعد از نوزده سال تعبیر شد #سردار_شهید_محم
🌷 👈 که زندیگیش با (ع) پیوند داشت/ که بعد از نوزده سال تعبیر شد 🕊❤️ (2/1) 🌷هر چه بیشتر از میشنیدم اشتیاقم برای خواندن پرونده ی این شهید بیشتر میشد. وقتی ورق به ورق 📑پرونده را میخواندم بوی خوش و سرای حرم و را حس میکردم.😌 🌷با خودم را مرور میکنم «خواب دیدم (ع) نوزادی را که در پارچه ی سرخ رنگی پیچیده شده به سوی من میفرستد. و چندی بعد خوابی دیگر، دوباره خواب میبینم کنار ی آبی ایستاده ام و سنگ از دستم به داخل آب💦 میافتد، با خودم میگویم این سنگ چقدر برایم بود...» 🌷 شاید آن روز حتی به ذهنش هم خطور نمیکرد 🗯که تعبیر این دو رؤیا « و » باشد. 🌷همان کودکی که در یک سالگی وقتی که چشمان ناامید پدر و مادرش به های طلایی✨ رنگ حرم آقا امام رضا(ع)دوخته شده بود، با یک نگاه آقا . 🌷گویا قرار است آقا لحظه به لحظه شامل حالش شود👌. روزها می گذرد، محمد در مادری سیده بزرگ می شود و قد می کشد👱. او  در کنار خود پدری دارد مهربان و صمیمی، که پابه پای او به مکتب می رود🚶، قرآن یاد می گیرد، در مجالس شرکت می کند. 🌷با تشکیل به فرمان حضرت امام خمینی (ره) محمد دراین نهاد مقدس ثبت نام 📝و فعالیت هایش را آغاز می کند و با شروع جنگ عازم میشود. 🌷محمد بعد از هر به پابوس آقا (ع) می رفت و بعد از آن که روح و جان در فضای معنوی حرم صیقل می داد 😇برای دیدار با خانواده به می رفت. 🌷💥راستی کسی نمی داند بین و امام رضا چه گذشته بود! شاید محمد می رفت برای عهدی که از کودکی با آقا بسته بود.🎗 ... ✍ تهیه و تنظیم: خبرگزاری دفاع مقدس 🌹| @dosteshahideman 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹
دوست شــ❤ـهـید من
👈 #شهیدی که زندیگیش با #امام_رضا(ع) پیوند داشت/ #خوابی که بعد از نوزده سال تعبیر شد #سردار_شهید_محم
🌷 👈 که زندیگیش با (ع) پیوند داشت/ که بعد از نوزده سال تعبیر شد 🕊❤️ (2/2) 🌷او در یکی از عملیات ها که می شود برای درمان به مقدس منتقل و بعد از سه روز به بر می گردد. شاید این آخرین باری بود که به آقا می رفت. ♨️ اما نه! او یک بار دیگر نیز به می رود☺️ آن هم از شهادتش🌷! شهادتی که در تاریخ 23/12/1363 قسمت اش می شود و روح عرشی و ملکوتی اش در آسمان ها به 🕊 در می آید. 🌷پیکر پاک محمد را⚰ که با شهدای لشکر 5نصر به مشهد می برند. آری! قسمت محمد بود که برای آخرین بار با مشهد دور حرم آقا داده شود😍 و این گونه به «آخرین زیارت » مشرف می شود👌 و بعد از سه هفته به برمی گردد تا  روی دست های مردم انقلابی و مؤمن آمل و در جوار امام زاده ابراهیم (ع) این شهر آرام بگیرد. 🌷نحوه ی سردار شهید محمد تیموریان آن چنان بود که خود گفته بود و حتی در نوشته هایش📝 نیز آمده است که:  «صدام لعنتی هنوز تیر و ترکشی نساخته که با آن مرا بکشد...»✊ 🌷با کمی دقت در نحوه ی شهادتش می بینم شهید سالم به خانواه اش می رسد. شهید تیموریان در در هور الهویزه در حالی که شهدا و مجروحان عملیات را از آب بیرون می آورد بر اثر انفجار💥 یک گلوله در داخل آب به 🕊 رسید و این چنین بود که بعد از 19 سال تعبیر می شود.🙂 ✍ تهیه و تنظیم: خبرگزاری دفاع مقدس 🌹| @dosteshahideman 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹
#سـید_مرتـضے_آویـنے ♡یاران شتاب کنید، ♡گویندقافله‌اے در راه است ♡کہ‌گنهکاران رادرآن راهے نیست، ♡آرےگنهکاران راراهے نیست، ♡اما پشیمانان را میپذیرند... 💟 @dosteshahideman کانال دوست شهید من🍃👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌ ❤️ بوسه امام بر پیشانی سردار تنگه اُحد 💠 با چند تا از فرمانده های سپاه رفته بودیم خدمت حضرت امام (ره) مرتضی از همان اوّل که امام را دید بغضش ترکید و زد زیر گریه ، جلوی امام (ره) که رسید به آرامی و با لکنت سلام کرد ، امّا دیگر نمیتوانست حرف بزند . آقای رضایی او را به امام (ره) معرفی کرد و از ایستادگی بی نظیر مرتضی گزارشی به امام (ره ) ارائه داد. امام (ره)با آن قامت نورانی خم شد و پیشانی مرتضی را بوسید و مرتضی هم فرصت را از دست نداد ، دست و صورت امام (ره) را بوسید و فقط چند جمله گفت :  " آقا شفاعت مرا نزد خدا بکنید ، برایم دعا کنید تا در جبهه شهید شوم ... ." صدای حاج احمد آقای خمینی را شنیدم که می‌گفت: تا به الآن ندیده بودم، امام پیشانی کسی رو ببوسند.. آن روز (و برای همیشه) از بین تمام فرماندهانی که حاضر بودند ، امام تنها (ره) پیشانی مرتضی را بوسیده بود... 🌷سردار شهید معروف به اِشلو فرمانده گردان فجر تیپ ۳۳ المهدی 🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
‌‌ ❤️ بوسه امام بر پیشانی سردار تنگه اُحد 💠 با چند تا از فرمانده های سپاه رفته بودیم خدمت حضرت امام
🌷 «اشلو» کیست؟ ▪️ مرتضی جاویدی بین عراقی‌ها معروف شده بود به اشلو! از بس که خودش را به سنگرهایشان می‌رسانده و به عربی باهاشان صحبت می‌کرده و می‌گفته: «اشلونک؟» یعنی حالت چطوره؟! بعد که می‌رفته، می‌فهمیده‌اند از نیروهای ایرانی بوده و خودش را عراقی جا زده که از آنها اطلاعات منطقه را بگیرد. از طرف ستاد فرماندهی جنگ عراق برای سرش جایزه گذاشته بودند. دو سه بار هم به دروغ از رادیوشان اعلام کرده بودند مرتضی جاویدی، مشهور به اشلو، از فرماندهان مهم ارتش دشمن و از مزدوران خمینی امروز توسط دلاورمردان عرب به درک واصل شد! برای همین چیزها بود که هر فرمانده لشکری آرزو داشت فرمانده گردانی چون او داشته باشد. 💠 خاطره‌ای از شهید جاویدی، معروف به "اشلو" 🔹در عملیات کربلای ۵، «قاسم سلیمانی» فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله در محاصره‌ی دشمن گیر می‌کند. با بی‌سیم همراه با داد و فریاد به قرارگاه می‌گوید: «عراقی‌ها ما رو محاصره کردن. تو چند متری‌مون هستن... بعید می‌دونم کسی از ما زنده بمونه... دیدار به قیامت!». محمد جعفر اسدی فرمانده لشکر المهدی در محور کناری لشکر ثارالله بی سیم را برمی‌دارد و می‌گوید: «قاسم! قاسم! جعفر!» جواب می‌دهد: «جعفر به گوشم!» می‌گوید: «اشلو رو برات می‌فرستم.» جواب می‌دهد:«هر کاری می‌کنی زودتر جعفر جان!» 🔸اسدی هم مرتضی جاویدی فرمانده گردان فجر لشکر المهدی (معروف به اشلو) را به همراه نیروهایش به کمک قاسم سلیمانی می‌فرستد. او نیز به سرعت خود و افرادش را به پشت نهر جاسم در محدوده‌ی پنج ضلعی می‌رساند. با نیروهای عراقی درگیر می‌شود و می‌تواند محاصره‌ی آن‌ها را بشکند و دشمن را به عقب براند و بچه‌های لشکر ثارالله از محاصره‌ دشمن بیرون بیایند. 🍃| @dosteshahideman 🌷🍃 🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃 🍃🌷🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💞💞💞 💛قرارعاشقی💛 🍁صلوات خاصه امام رضا به نیابت از 🍁اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک. ساعت هشت به وقت امام رضا😍😍😍 👇👇 @dosteshahideman 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 در ڪـ‌انـ‌ال دوســـت شــ💔ــهـید مــن 🌹| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍂 🍁: پتـوهـایـی ڪه بُـرد وقتی در خرداد سال۱۳۶۹زلزله رودبار و منجیل اتفاق افتاد، نه یال بیشتر نداشت. با یکی از دوستانش تصمیم گرفته بودندبه زلزله زده ها کمک کنند. قرار گذاشته بودند هر کدام چیزی از خانه بردارند و ببرندبه محل جمع اوری کمک ها. آن روز آمد خانه و قضیه را گفت. دوتا پتوی آبی نو و استفاده نشده در خانه داشتیم که خواست آنها را ببرد. قرار شد تا عصر و آمدن پدر صبر کند،اما بعد از آمدن پدر تا شب حرفی از کمک به زلزله زده ها نزد. مدتی گذشت،یک روز خیلی اتفاقی متوجه شدیم که آن دو پتویی که برای زلزله زده ها نشان کرده بود،در خانه نیست! وقتی سراغ پتوها را گرفتیم، اعتراف کرد که چون زلزله زده ها به کمک احتیاج داشتندو نباید این کمک به تاخیر می افتاد،نتوانستن صبر کنم و پتوها را بی خبر بردم و تحویل دادم. شـادے روح شـ‌هـیـد 🕊 @dosteshahideman 🕊 🍂 🍁: ڪمـیـل را بـایـد فـهـمـیـد اوایل دهه 70وقتی تازه به محل آمده بودیم، پنجشنبه شبها یک دستگاه اتوبوس می آمد جلوی مسجد،نمازگزارها را بعداز نماز مغرب و عشا می برد مسجد جامع برای . راه دوری بود،از این سر شهرتا آن سرشهر. من بیشتر وقت ها بعد از نماز به دلیل اشتغالات درسی به خانه برمی گشتم و کمتر توفیق شرکت پیدا می کردم. اما هر هفته می رفت. یادم هست بار اولی که رفت و بعد از دعا به خانه برگشت،حسابی اشک ریخته بود .گفتم خوب بود؟ گفت ★حیف است آدم این را بخواند بدون اینکه نداند دارد چه می گوید.★ توقع این جواب را نداشتم .سنی نداشت آن موقع. این حرفش از همان شب توی گوشم مانده. هروقت نوای را می شنوم،همیشه به یاد # و این جمله اش می افتم. شـادے روح شـ‌هـیـد 🕊| @dosteshahideman 🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊🌹🕊
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۴۸ #نویسنده مریم.ر امشب از فکر آقای منتظری و مخالفتهای خ
۴۹ مریم.ر شب پدرم که اومد خونه بهش سلام کردم و دیگه هیچی نگفتم😔 خودش متوجه شد که خیلی ناراحتم اومدم تو اتاقم و درو بستم رفتم ازپنجره اتاقم بیرونو نگاه کردم بعدم خوابیدم اصلا فردا حوصله دانشگاهو نداشتم . صبح که بیدارشدم حتی حوصله آرایشم نداشتم فقط یه کِرِم زدم و یه رژ💄 و رفتم . حوصله رانندگی هم نداشتم میخواستم با سرویس دانشگاه برم برای همین با پدرم رفتم در پارکینگ رو باز کردم تا پدرم ماشینو بیاره بیرون که یدفه دیدم آقای منتظری اونجاست😳 رفتم جلو _آقای منتظری سلام لطفا از اینجا برین میترسم پدرم عصبانی بشه😔 _علیکم سلام خانوم باید با پدرتون بازم صحبت کنم باید ایشونو قانع کنم که شما با من خوشبخت میشید گفته بودم من کم نمیارم یدفه پدرم صدام کرد _مریم بابا پس چرا درو باز نمیکنی؟ _الان میام بابا _آقای منتظری لطفا برین دوباره هم شما ناراحت میشید هم پدرم😢 _نه نمیرم _مریم با کی صحبت میکنی؟ _سلام آقای کمالی صبحتون بخیر . ببخشید بازم میخواستم مزاحمتون بشم _مگه من دیروز به شما نگفتم دیگه نیاین اینجا؟؟؟آقا من دختر ندارم که به شما بدم _آقای کمالی چرا من نمیتونم شما رو قانع کنم که دخترتونو خوشبخت میکنم؟! _قانع نمیشم چون نمیخوام قانع بشم _بابا توروخدا دیگه موافقت کن اگه واقعا خوشبختی منو میخوای خواهش میکنم مخالف نباش😭 وقتی پدرم اشکمو میبینه ناراحت میشه آقای منتظری هم سرشو میندازه پایین بعد از یه سکوت چند لحظه ایی پدرم به آقای منتظری میگه _امروز تماس بگیرید تا یه قرار خواستگاری بزاریم تشریف بیارین خونمون . من از ته دل با این ازدواج موافق نیستم ببین مریم تو هم بعداز ازدواجت با این آقا هرمشکلی برات پیش اومد حق نداری بیای به ما بگی فهمیدی چی گفتم؟ _بله بابا😔 _حالاهم بیا برسونمت الان سرویس دانشگاهت میره خیلی خوشحال شده بودم یه نگاه به آقای منتظری میکنم و لبخند میزنم😊 اونم یه نیم نگاه بهم میکنه خدایا شکرت که پدرم موافقت کرد😌❤️وقتی میرم دانشگاه زهرا رو پیدا میکنم و همه چیزو با جزییتات بهش میگم😆 _وای زهرا حالا فردا چی بپوشم؟🙃 _دوباره تو نگران لباسی☺️ _زهراباورم نمیشه بابام موافقت کرده😆اما گفت از ته دل راضی نیستم😢 _پدره دیگه نگرانه _واایییی خیییلی خوشحالم😃 _شاید برای فردا قرار بزارن😬 من باید بعد از کلاس زودی برم خونه کارهامو بکنم _اووو حالا تا فردا😶 _زهرا تو میگی خانواده آقای منتظری هم ازمن خوششون اومده یا نه؟☹️ _حتما خوششون اومده دختر به این خوشگلی و نجیبی😊 _زهرا بیا بغلت کنم😘 من الان خیلی خوشحالم _الهی☺️ کلاس شروع شد خانوم خوشحال _بریم😊 😍| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۴۹ #نویسنده مریم.ر شب پدرم که اومد خونه بهش سلام کردم و
۵۰ مریم.ر توی کلاس همه حواسم به قرار خواستگاریم بود😊 امروز بازم همه چیز برام قشنگه احساس میکنم بهار دوباره اومده😍درسته معلومه آخه بهار زندگی من با آقای منتظری شروع میشه وقتی رفتم خونه مامانم چهره شادمو دید و لبخند زد _سلام مامانی😘چه خبر😊 _سلام. فردا ساعت۷ آقای منتظری با خانوادش میان دوباره خواستگاری همینو میخواستی؟😏 _دقیقا🙈 _میدونستم😒 _مامان من فردا چی بپوشم😶 _دوباره میگه من چی بپوشم😡 کمدت از لباس بسته نمیشه _باشه باشه عصبی نشو فداتشم😘 دوباره هرچی لباس و روسری داشتم ریختم بیرون☺️ باید یه لباس سرسنگین بپوشم🤔 فردا... وای امروز چه صبح قشنگیه😌 _سلام برمادر گرامی صبحتون قشنگ و زیباتون بخیر😘 _سلام صبح بخیر . چه سرحال🙁 _آخه داری داماد دار میشی مگه میشه سرحال نباشم🙈 _خب بسه😒 بیا زیرچایی رو خاموش کن بشین صبحونه بخور _مامان امروز ناهار من میپزما😋 _تو هروقت خوشحالی یادت میوفته به من کمک کنی😕 حالا چی میخوای بپزی _اسنک با مرغ😊 _خسته نباشی😕 _اگه دوست نداری بگو☹️ _نه خوبه خیلی وقته نخوردیم🙂 _اطاعت قربان🙃 ناهارو که خوردم یکم رفتم خوابیدم تا برای ساعت۷ سرحال باشم🤗 از خواب که بیدارشدم چه حس خوبی داشتم😋 مثل قبل یکم کِرِم و ریمل زدم و یه رژ خیلی ملیح💄موهامو کامل دادم داخل روسریم نزدیک ساعت۷ بود وای استرس دارم😣 صدای زنگ اومد عه خودشونن چه سروقت🙂 با یه دسته گل خیلی خوشگل اومدن😊 همه چی خوب پیش رفت البته به جز اخم بابا😔مادر آقای منتظری گفت _اگه اجازه میدین این دوتا جوون یکم تنها باهم صحبت کنند😊 مادرم گفت _بله مریم جان راهنماییشون کن بلندشدم و رفتیم داخل اتاقم من هول شده بودم دستام داشت میلرزید😶معلوم بود آقای منتظری هم هول شده سکوتو شکست و گفت _خداراشکر انگار همه چیز داره درست میشه _بله واقعا خداراشکر 😊 _البته اخمهای پدرتونو که نتونستیم باز کنیم _چی بگم😔 _شما خودتونوناراحت نکنید . فقط یموقع خدایی نکرده با پدرتون بد صحبت نکنید هرچی باشه پدرتونه حق گردنتون داره اون بنده خداهم دلواپسه دخترشه _چقدرشما خوبین😢 _اختیار دارین. راستی قولمون که سرجاشه؟من از شما فقط نجابت وصداقت میخوام _بله من سرقولم هستم شمام یه قولی بهم بدین اینکه خوشبختم کنید _من همه تلاشمو میکنم قول میدم یه لبخند ملیح میزنم و سرمو میارم پایین یدفه آقای منتظری گفت _البته یچیزه دیگم مهمه _چی؟ _دستپختتون☺️ یدفه هردومون خندمون گرفت☺️ ادامه دارد... 😍| @dosteshahideman
😍محمودرضا عاشق امام زمان (عج) 😍 🌷آری محمودرضا عاشق امام زمان(عج) و منتظر وقعی و زمینه‌ساز حقیقی ظهور بود. 🔴امید غلامی، استاد دانشگاه و دوست و همراه شهید بیضائی انتظار را در سبک زندگی شهید در گفت وگو با شبستان چنین شرح می‌دهد: «... کوچک‌ترین و ساده‌ترین مسائل برای محمودرضا با امام زمان(عج) گره می‌خورد، خاطرم هست زمانی که بحث رعایت بعضی نکات در مجالس عزاداری و هیئات پیش آمد، مثل برهنه نشدن برای سینه زنی و مقام معظم رهبری در این باره نکاتی را فرمودند و توصیه‌هایی داشتند، شهید برای متقاعد کردن دوستان به آنها گفت: «فرض کنید امام زمان(عج) اینجا حضور داشته باشند آیا شما مقابل ایشان هم همینطور عزاداری می‌کنید؟» و به همین بسنده کرد (اصلا بحث نمی‌کرد). این یعنی، جزئی‌ترین مسائل زندگیِ شهید بیضایی با انتظار و توجه به نظارت امام عصر(عج) عجین بود؛ ولی هیچ وقت (تاکید می‌کنم) هیچ وقت به کسی نشان نمی‌داد که مثلا من منتظر امام زمان(عج) هستم و فلان و بهمان... دنبال نشان دادن نبود بلکه رفتارش این انتظار را فریاد می‌کشید. 🆔 @dosteshahideman
شــب که آرام تـر از پلک تــو را می بندم .. با دلم طاقت دیدار تــو تا فـردا نیست!! #شبتون_شهدایی 🌷| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا