فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
#بسیارعالی
🌾مداحی دختر خردسال در خودرو 😍
@dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت سوم داستان دنباله دار نسل سوخته: پدر مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم ... خوب و بد
⚘﷽⚘
قسمت چهارم داستان دنباله دار نسل سوخته: حسادت
دویدم داخل اتاق و در رو بستم ... تپش قلبم شدید تر شده بود ... دلم می خواست گریه کنم اما بدجور ترسیده بودم ...
الهام و سعید ... زیاد از بابا کتک می خوردن اما من، نه ... این، اولین بار بود ...
دست بزن داشت ... زود عصبی می شدو از کوره در می رفت ... ولی دستش روی من بلند نشده بود... مادرم همیشه می گفت ...
- خیالم از تو راحته ...
و همیشه دل نگران ... دنبال سعید و الهام بود ... منم کمکش می کردم ... مخصوصا وقتی بابا از سر کار برمی گشت ... سر بچه ها رو گرم می کردم سراغش نرن ... حوصله شون رو نداشت ...
مدیریت شون می کردم تا یه شر و دعوا درست نشه ... سخت بود هم خودم درس بخونم ... هم ساعت ها اونها رو توی یه اتاق سرگرم کنم ... و آخر شب هم بریز و بپاش ها رو جمع کنم ...
سخت بود ... اما کاری که می کردم برام مهمتر بود ... هر چند ... هیچ وقت، کسی نمی دید ...
این کمترین کاری بود که می تونستم برای پدر و مادرم انجام بدم ... و محیط خونه رو در آرامش نگهدارم ...
اما هرگز فکرش رو هم نمی کردم ... از اون شب ... باید با وجهه و تصویر جدیدی از زندگی آشنا بشم ... حسادت پدرم نسبت به خودم ... حسادتی که نقطه آغازش بود ... و کم کم شعله هاش زبانه می کشید ...
فردا صبح ... هنوز چهره اش گرفته بود ... عبوس و غضب کرده ...
الهام، 5 سالش بود و شیرین زبون ... سعید هم عین همیشه ... بیخیال و توی عالم بچگی ... و من ... دل نگران...
زیرچشمی به پدر و مادرم نگاه می کردم ... می ترسیدم بچه ها کاری بکنن ... بابا از اینی که هست عصبانی تر بشه... و مثل آتشفشان یهو فوران کنه ... از طرفی هم ... نگران مادرم بودم ...
بالاخره هر طور بود ... اون لحظات تمام شد ...
من و سعید راهی مدرسه شدیم ... دوید سمت در و سوار ماشین شد ... منم پشت سرش ... به در ماشین که نزدیک شدم ... پدرم در رو بست ...
- تو دیگه بچه نیستی که برسونمت ... خودت برو مدرسه ...
سوار ماشین شد و رفت ... و من مات و مبهوت جلوی در ایستاده بودم ...
من و سعید ... هر دو به یک مدرسه می رفتیم ... مسیر هر دومون یکی بود ...
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
#سخن_بزرگان 🌱
معیار محبت خود را به خداوند
در سجده تان مشخص میشود!
وقتی #سجده رفتی خودت بسنج ببین چقدر محبت داری...
#آیت_الله_فاطمی_نیا |
🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
🌷 دوستان عزیزم 🌷 متنی برای ما بنویسید 🌷 که با جمله "حفظ حجاب یعنی" ، آغاز شود 🌷 تا به اسم شما ، در
⚘﷽⚘
💞حفظ حجاب یعنی؛
👈 به همه ثابت کنی،مدافع💪چادر مادری...♡
✍بنتالهدی
@shahidhojat
⚘﷽⚘
اگر از دولٺ وصل شما🌹
مـ✋🏻ـرا
نیسٺ نصیب😔 ؛
گاهگاهے بہ نگاهے🍃
، دل❤️ ما را
دریـ😭ـابین ...!
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#شب_بخیر_علمدار 🌙
@dosteshahideman
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - 27 آبان ۱۳۹۸
میلادی: Monday - 18 November 2019
قمری: الإثنين، 20 ربيع أول 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه)
- سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه)
- یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال
#روزتون_منور_به_یاد_شهید_محمود_رضا_بیضایی
☀️ | @dosteshahideman
⚘﷽⚘
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🔹صوت زیبای #تو آرامشِ جانَست بیا
🔸وَجه پُرنور تو💫از دیده نهانَست بیا
🔹دل عُشاق بِسوزد💔 زغمِ دوریِ تو
🔸قَدعالم ز #فراقِ_تو کمان است بیا😔
#اللهـم_عجل_لولیک_الفـرج 🌸🍃
❤️| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
#صبحی دیگر رسید
و من در انتظار تو چشـ👁ـم میگشایم
و دلمـ♥️ لبریز است از
دیدن خورشید #جانم
تا جان ببخشد😍 و ذوب کند یخهای کسالت و اندوه را
تو با #چشمانت زندگی و شادی را برایم به ارمغان می اوری، ساده می ایی
و پر شکوه✨ و چه میدانی از #غوغا و بلوایی که بپا میکنی دردرونم💖
چشمانم سخت #تورا میجویند👀
↵ای جاری زلال
↵ای تابیده بر دلت مهر💖
من باز هم از دستانت شکوفه🌸 مهربانی میچینم
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#سلام_صبحت_بخیر_علمدار
🌷 | @dosteshahideman
⚘﷽⚘
امیرالمؤمنین عليه السلام
🔺مَن لَم يَصحَبْكَ مُعِينا على نفسِكَ فَصُحبَتُهُ وَبالٌ علَيكَ إن عَلِمتَ .
🔰هر كه همنشينى اش با تو به مبارزه با نفست كمكى نكند، آن همنشينى وبال توست، اگر بدانى .
📙غرر الحكم،ح9041
🌷| @dosteshahideman