eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
940 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
1_23769888.mp3
7.12M
⏯بسیار زیبا و احساسی 🔺 از زبان شهدای مدافع حرم 🥀گفت دوسه تا میذارم 🌾اینا باید پیش خودت بمونه♥️ 🥀لباس ، چفیم ، ساعتمـ⌚️ 🎤سید رضا 🌹| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوست شــ❤ـهـید من
#شور ⏯بسیار زیبا و احساسی 🔺 از زبان #همسران شهدای مدافع حرم 🥀گفت دوسه تا #امانتی میذارم 🌾اینا بای
⚘﷽⚘ محمود رضا منو ببخش من شرمنده ی همه خانوادتونم مخصوصا همسر بزرگوارتون وکوثرگلتون😭 منو ببخش اگه رفیق نیمه راهم دستمو بگیر راه_نباش_داداش😔 به اندازه دنیا دوستت دارم😭 دلم مزارتو میخواد همین الان😭 میشد بتونم سر بذارم رو شونه خانمتون واز شما بشونم از زبون شون کاش بشه کوثرتونو بغل کنم بشه دوباره دعوتم کنین سر مزارتون😭 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ باباے مـ‌هربونم... خاطره‌اے خواهدشد، آن‌روز ڪہ براے آخرین بار در آغوش گرمت آرام گرفتم.. چشمانم را بستم و آرام درد‌ِ دل ڪردم از دل‌تنگےهاے فرداهایم... 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ چندجزء بیشتر نمونده جانمونی 😍 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ #شهید_نوشت خدایا! عاشق‌ در برابر معشوق‌ آنقدر عشق‌ میورزد تا بمیرد من‌ هم ‌آنقدر عاشق ‌تو هستم که‌ می خواهم ‌در راه ‌تو تکه‌ تکه‌ شوم... #شهید_حجت‌_الله‌_رحیمی... 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ ❣ 💢چه قشنگ میگه 🎙 : تو ❤️قلبی که جای نیست اون نیست ... 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ #قرار‌دم‌غروب‌ 💚 بریم حرم کربلا 💚 به نیابت از شهیدبزرگوار 🌹سیدعباس‌موسوی🌹 🌾کربلا غوغاست😭🌾 🎤 #محمودعیدانیان #رزق‌معنوی 🌾 @dosteshahideman💚 🌷🌾 🌾🌷🌾 🌷🌾🌷🌾
Monajat-hajmahdirasuli-shab21sarallahzanjan.mp3.mp3
13.42M
مـــــــناجـــــات و روضــــــــــــه 😭ببخش آقا بازم بی تو کم اوردم😭 بامداحی : حاج مهدی رسولی 🌷| @dosteshahideman
Roze-hajmahdirasuli-shab30sarallahzanjan (2).mp3
2.87M
روضه‌حضـــرت‌ابوالفضل‌العباس‌ع بامداحی : حاج‌مهدی‌رســـــــــولی پنجشنبه۲۴خــــردادمـــــــــاه١٣٩۷ 🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت سی و سوم داستان دنباله دار نسل سوخته: دلت می آید؟ ... نهار رسیدیم سبزوار ... کنار یه پارک
⚘﷽⚘ قسمت سی و چهارم داستان دنباله دار نسل سوخته: گدای واقعی ... راست می گفت ... من کلا چند دست لباس داشتم ... و 3 تا پیراهن نوتر که توی مهمونی ها می پوشیدم ... و سوئی شرتی که تنم بود ... یه سوئی شرت شیک که از داخل هم لایه های پشمی داشت ... اون زمان تقریبا نظیر نداشت و هر کسی که می دید دهنش باز می موند ... حرف های سعید ... عمیق من رو به فکر فرو برد ... کمی این پا و اون پا کردم ... و اعماق ذهنم ... هنوز داشتم حرفش رو بالا و پایین می کردم که ... صدای پدرم من رو به خودم آورد ... - هنوز مونده کدوم یکی رو بهش بده ... رو کرد سمت من ... - نکرد حداقل بپرسه کدوم یکی رو نمی خوای ... هر چند ... تو مگه لباس به درد بخور هم داری که خوشت بیاد ... و نباشه دلت بسوزه ... تو خودت گدایی ... باید یکی پیدا بشه لباس کهنه اش رو بده بهت ... دلم سوخت ... سکوت کردم و سرم رو انداختم پایین ... خیلی دوست داشتم بهش بگم ... - شما خریدی که من بپوشم؟ ... حتی اگر لباسم پاره بشه... هر دفعه به زور و التماس مامان ... من گدام که ... صداش رو بلند کرد و افکارم دوباره قطع شد ... - خانم ... اینقدر دست دست نداره ... یکیش رو بده بره دیگه... عروسی که نمیری اینقدر مس مس می کنی ... اینقدر هم پر روئه که بیخیال نمیشه ... صورتش سرخ شد ... نیم نگاهی به پدرم انداخت ... یه قدم رفت عقب ... - شرمنده خانم به زحمت افتادید ... تشکر کرد و بدون اینکه یه لحظه دیگه صبر کنه رفت ... از ما دور شد ... اما من دیگه آرامش نداشتم ... طوفان عجیبی وجودم رو بهم ریخت ... 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ خاطری گـر نظـرم هست همه خوبـی توست حسرتی گر به دلم هست همان دوری توست 🌙 🌙 | @dosteshahideman