💞💞💞
💛قرارعاشقی💛
🍁صلوات خاصه امام رضا
به نیابت از #شهید_محمود_رضا_بیضایی
🍁اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک.
ساعت هشت
به وقت امام رضا😍😍😍
👇👇
@dosteshahideman
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃
🌹
یک هفته قبل از شهادتش،
خواب حضرت زهرا را می بیند که به او میگوید:
"پسرم…!!!
تو هفته دیگر پیش خودم می آیی. "
و دقیقاً یک هفته بعد از خوابش شهید میشود…🕊
💟فکر کنم حالا ارتباط #پهلوی تیر خورده و جسم مفقود الاثر مجید با خوابش را بهتر درک کرده باشید.
#شهید_جاوید_الاثر
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
🌷| @dosteshahideman
🍃❤
اولادهم مساوی أکبادهم
لذا
دختر نگـو
بگو *جگــــر مرتضـی علی
در شام #ولادت تو ای خواهر عشق💫
جای همهی #مدافعانت خالیست...
میلاد باسعادت بی بی زینب کبری بر همگان مبارڪ باد
#گرامی_میداریم_یادوخاطره_شیرمردان_حرم
🕊| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۱۰ زمان اردو راهیان نور فرا رسید😊 زهرا بهم زنگ زد 📲و گفت
#به_نام_تنها_خالق_هستی
#عشق_پاک_من
#قسمت۱۱
بعد از نماز یکم با زهرا مشغول حرف زدن شدیم زمان از دستمون رفت بدو بدو به سمت اتوبوس رفتیم که یدفه آقای منتظری را دیدیم😶 _خواهرای بزرگوار داشتیم میرفتیم لا اله الا الله
زهرا گفت
_معذرت میخوام تقصیر من بود😔
_وقتی سوار اتوبوس شدم زود آینمو در آوردم وای آرایشام بخاطر وضو پاک شده 😳آقای منتظری منو اینجوری دید😱 عجب شانس بدی دارم😔اما از یطرفم خوب بود چون آقای منتظری منو با چادر دید و دید از مسجد اومدم🙂
وقتی رسیدیم من به صحبت های راوی که در مورد شهدا میگف زیاد گوش نمیدادم فقط چشمم به آقای منتظری بود ببینم کجاس و چیکار میکنه اما دریغ از یکم توجه که به من کنه😔منم رفتم اونطرف قدم میزدم دیدم یکی گفت
_خانوم کمالی شما نمیاین به صحبتهای راوی گوش کنید؟
آقای منتظری بود وای هول کردم
_نه بله سلام😶
_علیکم سلام شما که خیلی مشتاق بودین به هرحال هرجور راحتین
_آخه صحبتهاشون زیاد برام جذاب نیس☹️ شهدا خیلی ساله که مردن
_استغفرالله،خواهر اونا نمردن شهید شدن
_چه فرقی میکنه؟😕
_مردن را همه بلدن اما شهادت لیاقت میخواد باید خیلی خدا عاشق کسی باشه💞 تا توفیق شهادت نصیبش بشه . شهدا نمردن زنده هستن
_خب میخواسن نرن بجنگن مگه کسی مجبورشون کرده بود؟؟؟😒
_اولا اگه نمیرفتن بجنگن الان ما در این راحتی و آرامش نبودیم ایران نابود شده بود و کسای دیگه صاحب ایران میشدن دوما بله مجبورشون کردن غیرت و شرفشون مجبورشون کرده بود مثل شهدای مدافع حرم اگه اونا هم نبودن باز ما الان در ارامش نبودیم اونا از جونشون و عزیزانشون گذشتن بخاطر ناموس کشور؛بخاطر امنیت ما چون عاشق خدا بودن وخدا هم حاجتشون یعنی شهادت را نصیبشون کرد. یاعلی
واقعا دیگه حرفی نداشتم بزنم فقط سکوت کردم😔آخه چطوری یک نفر از خانوادش و بچه هاش و جونش به راحتی میگذره تا امنیت کشور و ناموسشو حفظ کنه🤔
برگشتیم مامان و بابام اومده بودن دنبالم
_سلام مامانی بابایی سلام😍
سلام دختر گلم سلام دختر بابا
_چقد دلم براتون تنگ شده بود😢
_خوش گذشت مامان جون؟؟
_آره خوب بود😊
رسیدیم خونه یه دوش گرفتم و اومدم تو اتاقم و روی تختم درازکشیدم داشتم فکر میکردم به آقای منتظری و حرفایی که زد آره راست میگفت اگه اونا نمیرفتن بجنگن الان ما آرامش نداشتیم اگه اونا نبودن به دخترا و خانوما تجاوز میشد و خیلی چیزای بد اتفاق میوفتاد تو همین افکار بودم که یدفه خوابم برد😴 با زنگ موبایلم از خواب پریدم📱
ادامه دارد...
😍| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۱۱ بعد از نماز یکم با زهرا مشغول حرف زدن شدیم زمان از دس
#به_نام_تنها_خالق_هستی
#عشق_پاک_من
#قسمت۱۲
#نویسنده مریم.ر
چشمام گرم خواب بود😴 روی گوشی نگاه کردم عه زهرا بود
_الو سلام خانومی🙂
_سلام مریم جان خوبی؟😊 صدات خوابالو نکنه خواب بودی😐
_نه دیگه باید بیدار میشدم چون شب بدخواب میشدم🙂 . ممنون توخوبی چه خبر؟
_میخواستم بهت بگم چند وقت دیگه میخوایم برای مشهد ثبت نام کنیم گفتم خبردارت کنم اگه خواسی بیای😊
_از بسیج کی میاد همراهمون؟؟😐
_نگران نباش منم هستم😊
_تو را که میدونم😒دیگه کی؟؟؟
_اگه منظورت آقای منتظری بله ایشونم میاد😊
_وا نه من چیکار به اون دارم😏
زهرا درست فهمیده بود☺️ . من دلم میخواست اونم باشه شاید فرصتی پیدابشه که با من حرف بزنه😍 اما بعید میدونم فرصت باشه و اون سرحرفو با من باز کنه😔
_شاید اومدم برای ثبت نام🙃 ببینم مامانم اینا اجازه میدن بهت خبر میدم عزیزم
_باشه منتظرم خداحافظ😊
حالا که اونم قراره بیاد خیلی دلم میخواست برم😍
میرم تو آشپزخونه مامانم مشغوله آشپزیه🍲
_مامی من بیدار شدم😊 دست به ظرفها نزنیاااا خودم میخوام بشورم😋
_قربونت برم خودشیرینم😄
_مامان میگما چیزه اجازه میدی من برم مشهد از طرف دانشگا😐☝️
_مامان جون بزار برگردی از اردو قبلی بعد نقشه بکش😕 بعدشم باید از باباتم اجازه بگیری😒
_تو اجازه بده بابا با من😉
_بله دیگه دختر عشق باباشه😊
_پسرم عشقه مامانشه😔
_وا مریم تو خودتم میدونی من تو و برادرتو اندازه چشمام دوست دارم💞 هیچ فرقی هم ندارین
_وای الهی فداتشم من چقد تو ماهی😘
با صدای ماشین و صدای آسانسور متوجه شدم که پدرم اومد
_سههههلام بابایی😘
سلام دختر بابا😊
_بابا من میخوام شام بکشم بعدم ظرفهاشو بشورم ببین چقد خوبم😋
_برمنکرش لعنت😄
_بابایی جونم میگما اجازه میدی برم از طرف بسج دانشگا مشهد😶☝️
_از کی تا حالا بسیجی شدی؟🤔
_نه یه دوستام تو بسیج بهم گفته برم بابایی لطفا لطفا😊
_آخه دخترم تو تازه از اردو اومدی بعدشم پس کی به درسات میرسی
_حالا همین فردا که نمیریم تازه اون هفته ثبت نام شروع میشه😔
_چیکارت کنم باشه😏
_بابایی جونم😘
فوری به زهرا پیام دادم که اسم منو برای ثبت نام وارد کنه 🙃اونم پیام داد و گفت که در اولین فرصت اسممو وارد لیست میکنه
فردا رفتم دانشگاه امروز هم با ماشین مادرم رفتم وقتی میخواستم پارک کنم دیدم یکی پیچید جلوم آره خودش بود آقای منتظری😟 منم سریع رفتم کنارش پارک کردم همزمان با اون از ماشین پیاده شدم(عجب پارک زشتی کردم آبروم رفت)
_س سلام آقای منتظری صبحتون بخیر
_علیکم سلام عاقبتتون بخیر
_من برای مشهد اسم نوشتم انگار میخواین از طرف بسیج بچه های دانشگاهو ببرین مشهد😊
_بله درسته
_شماهم میاین دیگه؟
همینطور که داشتیم صحبت میکردیم و تا دانشکده قدم میزدیم یدفه امید سر راهمون سبز شد😏
_بَح بَح چه رمانتیک پاییز باشد🍁🍂 یار باشد خوش میگذره مریم خانوم؟؟؟به شما چی آقای برادر به شمام خوش میگذره؟؟😑
آقای منتظری زیر لب گفت
_لا اله الا الله
منم با عصبانیت گفتم
_چی داری میگی تو😠
_تو خفه شو بیا کارت دارم
_برادر درست حرف بزن
_شما دخالت نکن . مریم بیا کارت دارم
_من هیچ کاری با تو ندارم😠
یدفه امید میاد به سمتم خواست دستمو بگیره که یدفه آقای منتظری دستشو گرفت
_چیکار داری میکنی مرتیکه؟😡کسی به خواهرت دست بزنه خوشت میاد؟؟
_بروگمشو بسیجی😏
_مریم جان من قصد اذیت کردنتو ندارم فقط میخوام باهات حرف بزنم
من از ترس داشتم میلرزیدم😥 به امید گفتم
_برو گمشو احمق من با تو کاری ندارم
_آهان پس بگوپای این بسیجیه در میونه که دیگه کسی را نمیبینی دختره...
هنوز حرفش تموم نشده بود که آقای منتظری زد تو گوشش👋 امید هم یه مشت زد 👊و لبش یکم خون اومد آقای منتظری بهش لگد زد و امید هم فرار کرد🏃 همه جمع شده بودن حسابی آبروم رفت 😔اما از همه مهمتر جلوی آقای منتظری آبروم رفت 😥حالا فکر میکنه من با امید دوست بودم😔 ای وای لبش داره یکم خون میاد 😨بهش دستمال میدم اما نمیگیره و از من دور میشه و میره😔 همون یکم امیدواری که داشتم هم تموم شد
روز رفتن به مشهد رسید خدایا کاش این سفر بتونه شروعی برای رسیدن بهش باشه آرایشمو میکنم چادرمو میزارم تو ساک و با همراهی پدر و مادرم میرم بعد از خداحافظی زهرا را میبینم
_سلام مریم جون دوباره باهم همسفر شدیم😍
_سلام عزیزم بله ازبس تو خوش شانسی
_لوس
همه جا را خوب نگاه میکنم اما خبری از آقای منتظری نیس باخودم میگم شاید توی اتوبوس آقایونه
_زهرا
_جونم
_پس اتوبوس برادرا کجاست
_نکنه میخوای سوار اتوبوس برادرا بشی😂
_نه دیوونه همینجوری پرسیدم
_راستی آقای منتظری عجب گردوخاکی به پاکرد بهش نمیومد آخه خیلی آروم بود
_وای توهم شنیدی
_خودتو ناراحت نکن عزیزم اصلا ولش کن
گوشیم زنگ خورد دوستم فروغ بود.
_سلام بیمعرفت
_سلام بامعرفت
_تو کجایی چرا هیچ خبری ازت نیس
راست میگفت
😍| @dosteshahideman
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
⏰ به رسم هر #صبح...
💫اولین #سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، #حضرت_صاحب الزمان(عج)💫
💎بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ💎
«السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اَباصالحَ المَهدی یا خَلیفة َالرَّحمنُ و یا شَریکَ الْقُرآن اَیُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان الامان»
🍃اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ🍃
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم🌹
#دعای_سلامتے_آقا😍
❤️| @dosteshahideman
🍃🎈🎉
❤️السلام اے دختر شاه نجف❤️
زینت خانه ے مهتاب ہه دنيا آمد
زينب "حضرت ارباب" بہ دنيا آمد
بهتريڹ خوبتريڹ "خواهر" دنيا آمد
حضرت فاطمه ے ديگر دنيا آمد
ولادت حضرت زینب مبااااارڪ☺️
🍃❤️ @dosteshahideman
آه از دل خواهر غم دیده ...
💠خواهر بزرگوار شهید محمودرضا بیضائی :
🌷دی ماه خیلی غم انگیزه ...
هفتم دی ماه سال ۱۳۹۲ یعنی ۲۲ روز قبل از شهادت محمودرضا برای مراسم فوت عمه مان آمده بود تبریز و همان دیدار شد آخرین دیدارش با خانواده و فامیل.
🌷خیلی خوشحال بود !
لباس رنگ روشن پوشیده بود ، بلوز سفید با شلوار کتان کِرم رنگ شش جیب، چقدر صورتش نورانی بود ...
گفتم : محمود ، چه خوب کاری کردی اومدی بابا این روزها بخاطر فوت عمه خیلی غمگینِ
یهو نگاهشو از زمین برداشت
به چشمای من خیره شد ...
همینطور خیره با لبخند ...
هرگز لب باز نکرد که بگه آخرِ همین ماه خودش آسمونی میشه ...
▪️با روضه های کرببلا قد کشیده ایم
این افتخار را همه مدیون زینبیم
@dosteshahideman
🍃🌺🍃
هر وقت حاجی از منطقه به منزل می آمد، بعد از اینکه با من احوال پرسی می کرد، با همان لباس خاکی بسیجی به نماز می ایستاد.
یک روز به قصد شوخی گفتم😄 :تو مگر چقدر پیش ما هستی که به محض آمدن،نماز میخوانی؟❗️
نگاهی کرد و گفت:هر وقت تو را می بینم ،احساس میکنم باید دو رکعت نماز شکر بخوانم☺️🍃
همسر #شهید_محمد_ابراهیم_همت
@dosteshahideman
🌹 بارزترین ویژگی حضرت زینب سلاماللهعلیها:
#زینب_کبری دارای شخصیت چند بُعدی است؛ دانا و خبیر و دارای معرفت والا و یک انسان برجسته است که هر کس با آن بزرگوار مواجه میشود، در مقابل عظمتِ دانایی و روحی و معرفت او احساس خضوع میکند.
شاید مهمترین بُعدی که شخصیت #زن_مسلمان میتواند آن را در مقابل چشم همه قرار دهد - تأثیری که از اسلام پذیرفته - این بُعد است.
شخصیت زن اسلامی به برکت #ایمان و دل سپردن به رحمت و عظمت الهی، آنچنان سعه و عظمتی پیدا میکند که حوادث بزرگ در مقابل او، حقیر و ناچیز میشود.
👌در زندگی زینب کبری، این بُعد از همه #بارزتر و برجستهتر است. حادثهای مثل روز عاشورا نمیتواند زینب کبری را خرد کند.
#بیانات_امام_خامنه_ای
#شخصیت_حضرت_زینب
🌹| @dosteshahideman
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#کمی_مثل_شهدا
همیشہ همسرداری اش خاص بود ؛
وقتی می خواستیم با هم بیرون برویم ، لباس هایش را می چید و از من می خواست تا انتخاب ڪنم ؛
از طرف دیگر توجہ خاصی بہ مادرش داشت .
هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمی دید ،
تعادل را رعایت می ڪرد ؛
بہ خاطر دل همسرش دل مادرش را نمی شڪست ؛
و یا بہ خاطر مادرش بہ همسرش بی احترامی نمی ڪرد...
✍ بہ روایت همسر شهید مدافع حرم مهدی نوروزی
🌷|@dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
#گـــــــــ💔ــویه
#شهيد_نشوی_ميميری!
ميدانی حکايت من چيست؟
حکايت من آن گمشده ای است که می دود در بيابان دنيـــا مى گردد دنبال نشانی از #شهادت ....
🍁ميدانی #دردم را؟
🍁ميفهمی اشکم را؟
🍁ميبينی قلبمـرا؟
🍁من اينم😭
ميدانی که #شهيد_نشوی آخرش ميميری ... تمـــــام يک کاغذ، پايان من و توست که رويش با خط تايپی می نويسند #فوت_شد!
ميداني؟
❌سخت است
❌درد است
❌بغض است
آخر اين قصه اين طور تمام شود
بگويند: #مُــــرد
خيلى سنگين است، مُرد...مُرد؟ مرد و #تمام_شد؟
يعنى آخر نشد، #شهادت قسمتش
يعني ديدار..
✓ابراهيم هادی
✓حاج همت
✓حاج مهدی
✓محمدرضا دهقان
✓محمودرضا بيضايی را به گور ببرد
اصلا انصاف نيست ها
ما مدعيان صف اول بوديم از آخر مجلس #شهدا را چيدند🌷
بيا برويم، آخر صف شايد به ما #بی_لياقت ها هم رسيد دلشکسته ها مرگ را نمی پذيرند #طاقت ندارند بگويند، آخر اين قصه #بامرگ ختم يافت.
🙏خداوندا...
به حرمت شهدايت آخر قصه ی ما را #شهادت قرار بده
🌹| @dosteshahideman
🌹🕊
🌹🕊🕊
🌹🕊🕊🕊
🌹🕊🕊🕊🕊
#عاشقانه_هاے_شهدایے
حمید شبهای جمعہ هیئت میرفت . چندین بار بہ من گفت ڪه باهاش برم ؛ ولی چون خجالت میڪشیدم نمیرفتم ؛ این بار حرفش را رد نڪردم ♥️.
فردای آن روز بعد از ڪلاس حمید طبق معمول با موتور دنبالم اومده بود ولی این بار با دستہ گل قشنگ🌹🌺
پرسیدم بہ چہ مناسبت گرفتی ؟😍 گفت : این گلها قابلتو نداره ، ولی از اونجا ڪه قبول ڪردی بیای هیئت این دستہ گل رو برای تشڪر برات گرفتم ... ☺️
✍ همسر شهید ...
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#مذهبیها_عاشقترند 💞
🌹| @dosteshahideman
💞💞💞
💛قرارعاشقی💛
🍁صلوات خاصه امام رضا
به نیابت از #شهید_محمود_رضا_بیضایی
🍁اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک.
ساعت هشت
به وقت امام رضا😍😍😍
👇👇
@dosteshahideman
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
💫☘💫☘💫☘💫☘💫☘💫☘
حاج حسین یکتا میگفتن؛
اون دنیا معلوم نیست برای ما #حضرت_زهرا سلام الله علیها و #امیرالمومنین رو بیارن برای حساب رسی!
🌹یکی از #شهدای_گمنام رو میارن میشه #میزان و اعمال مون رو بر اساس اعمال #شهید خواهند سنجید...
🌹ان شا الله اون دنیا مجلسی تشکیل خواهد شد!
به ریاست شهید #عبدالحمید_دیالمه...
نمایندگانی از جنس چمران، باکری، آوینی، زین الدین، همت، کاظمی، خرازی، بابایی و ...
و سخنگوی هیات رییسه!
جاویدالاثر حاج #احمد_متوسلیان
🌹و #استیضاح خواهند کرد مسئولان خائنی که #درد و #رنج مردم را ندیدند و جیب و #منافع را ترجیح دادند...
ندیدند #آه پسر و دختر جوان کشور را و اسیرِ حزب بازی #کثیف خودشان شدند...
🌹و مُهر #عدم_کفایت را بر پیشانی مسئولانی میزنند که #ذلت به بار آوردند...
🌹مسئولین #کاخ_نشین بی درد...
و آن روز #شهید_بهشتی مصادره خواهد کرد اموال با #رانت تصاحب کردهی نجومی بگیران را به نفع #کوخ_نشینان...
🌹دلمان #شهید_رجایی میخواهد...
که پای شکنجه شدهی خود را در جلسه سازمان ملل به همگان نشان داد و شد سند جنایت #آمریکا...
🌹شهید حسین علم الهدی:
نه چپ، نه راست، صراط مستقیم...
#سه_نقطه
🌹بی تفاوت نباشیم...
به قول شهید آوینی آن که #ادعای شیعه بودن دارد!
قطعا امتحان #کربلا را پس خواهد داد...👌👌👌😔😔❤️🇮🇷🇮🇷🌺🌺🌺
🌿 @dosteshahideman
💫☘💫☘💫☘💫☘💫☘💫☘
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۱۲ #نویسنده مریم.ر چشمام گرم خواب بود😴 روی گوشی نگاه کرد
#به_نام_تنها_خالق_هستی
#عشق_پاک_من
#قسمت۱۳
#نویسنده مریم.ر
_نه؟؟؟؟؟؟😳پس کجاس؟؟؟؟؟😧
_راستش آقای منتظری نیومدن و به جای خودش دوستشونو فرستادن😕
_نیومدن؟؟؟😧تو که گفتی میاد!!!پس چی شد چرا نیومد؟؟؟نکنه با ماشین خودش میاد؟؟؟؟😥
_مریم جان نفس بکش😶 . ایشون قرار بود بیاد اما دم آخر گفت نمیام😕
_چرا آخه؟؟😭
_باورکن نمیدونم😐
دیگه سکوت کردم و هیچی نگفتم😔 انگار دنیا رو زدن توی سرم من هرکاری میکنم بخاطر اونه هم راهیان نور هم مشهد را من فقط بخاطر اون اومدم تا شاید سرصحبتو باز کنه 😞و اگه بهم علاقه داره بگه اما به هر دری میزنم بسته هست😢زهرا متوجه ناراحتیم شد
_مریم تو به آقای منتظری علاقه داری؟🙄
با این سوال زهرا بغض میکنم😔 اما جلوی خودمومیگیرم تا گریه نکنم یه نگاه تو چشمای زهرا میکنم و سرمو میندازم پایین😔
_ببین مریم جون عشق چیزه خیلی خوبیه 😊طبق هیچ آیه و روایتی عشق پاک و حلال گناه نیست با من راحت باش اگه دوست داشتی درد و دل کن
منم که داشتم از درون منفجر میشدم با زهرا صحبت کردم و گفتم که بهش علاقه مندم 😢و اون اولین پسری هست که عاشقش شدم❤️
بعدش خوابیدم 😴توراه برای نماز توقف کردن اما من نرفتم تازه یادمم رفته بود لاک ناخنمو پاک کنم💅
بلاخره رسیدیم مشهد آخرین باری که رفته بودم دوران دبیرستانم بود زهرا با دیدن گنبدطلا گریش افتاد😭 و سلام داد✋ منم بی اختیار گفتم سلام امام رضا مثل زهرا بلد نبودم عربی سلام بدم چند لحظه بیشتر نگذشته بود که اشک تو چشمای منم حلقه زد😢
ادامه دارد....
😍| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۱۳ #نویسنده مریم.ر _نه؟؟؟؟؟؟😳پس کجاس؟؟؟؟؟😧 _راستش آقای
#به_نام_خالق_هستی
#عشق_پاک_من
#قسمت۱۴
#نویسنده مریم.ر
رفتیم هتل منو زهرا و دو سه نفر دیگه تو یک اتاق بودیم
_مریم یکم استراحت کن تا برای نماز بریم حرم😊
_باش پس من رفتم بخوابم😴
_وای مریم تو چطوری با این لاکها میخوای نماز بخونی دختر خوب😐💅
تازه یادم افتاد که لاک دارم😐
_وای حالا چیکار کنم😔 خب تو برو من نمیام نماز😞
_حیفه مریم جون بزار حالا یکاریش میکنم برات تو بخواب😊
زهرا رفت و با یک پدلاک پاک کن برگشت من با اومدن زهرا از خواب پریدم
_سلام اکتیو😉
_سلام خوابالو بیا بگیر😊
_چیکارش کنم😕
_بخورش😐 خب لاکتو پاک کن دیگه☺️
_آهان وای ممنون😘
_خواهش میکنم😘
لاکمو پاک کردم تو مسیر که داشتیم میرفتیم یاده اون روزا افتادم که دلم میخواست آقای منتظری منو در حال رفتن به نمازخونه ببینه و اینجوری جلب توجه کنم اما حالا چی؟😔الان اون نیس که ببینه😢 حوصله آرایشم نداشتم صورتمو شستم وضو گرفتم دیگه آرایش نکردم تو راه بودیم که زهرا گفت
_مریم یچیزی را میدونسی؟؟🤔
_نه نمیدونستم☺️چی؟
_اینکه بدون آرایش خیلی نازتر و معصومتری😍
_راستی؟؟😋
_باورکن راست میگم😊
وقتی رسیدیم به حرم دوباره یچیزی تو دلم ریخت عجب آرامشی داشت اینجا اگه آقای منتظری اینجا بود حواسم همش بهش بود و این آرامشو نمیفهمیدم زهرا گفت هر حاجتی که داری از خدابخواه و به امام رضا بگو کمکت کنه چون خیلی مهربونه💚
با خودم گفتم این دفه فقط برای رضایت خدا نماز میخونم فقط میخوام خدا منو ببینه این سه روز که اونجا بودم همه نمازهامو خوندم فقط برای خوده خوده خدا وقتی که خواستیم برگردیم ناراحت بودم به امام رضا گفتم امام مهربونم بازم یکاری کن خیلی زود بیام زیارتت😔
برگشتیم با دیدن مامان و بابام خیلی خوشحال شدم😃 پریدم بغلشون چقد دلم براشون تنگ شده بود اما دلم برای یک نفر دیگم تنگ شده بود...😔❤️
فردا رفتم دانشگاه امروز هرجور شده باید ببینمش رفتم طبقه پایین با یک صحنه ایی روبه رو شدم که سرجام خشک شدم😳
ادامه دارد...
😍| @dosteshahideman