💐☘💐💐☘💐💐☘💐💐☘💐
#رهبر_معظم_انقلاب👇
قدر خانوادهی شهدا و پدرها و مادرها و همسرها و فرزندان و برادران و خواهران شهدا و داغداران شهدا را بندگان صالح خدا میدانند؛
علّت هم این است که خدای متعال بر شما سلام و درود فرستاده است
اینکه خدا صلوات بفرستد، خدا درود بفرستد، خیلی رتبهی والا و مهمّی است؛
چون صبر کردید، چون مصیبتِ فقدان فرزند را که برای اغلب مردم دنیا یک عزا است، شما تبدیل کردید به یک عید، به یک تبریک؛ از اینکه خدای متعال جوان شما را در جوار خود قرار داده است، شما تسلّی پیدا کردید؛
این صبر خانوادهی شهدا یک چنین ارزشی دارد...
۹۷/۹/۲۱
🌹 @dosteshahideman
💐☘💐💐☘💐💐☘💐💐☘💐
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۳۶ #نویسنده مریم.ر _مریم جون آقای منتظری به علی آقا گفته
#به_نام_تنها_خالق_هستی
#عشق_پاک_من
#قسمت۳۷
#نویسنده مریم.ر
دوباره زهرا بهم زنگ زد
_مریم جون فردا میشه بجای ساعت۱۰صبح ساعت۵بعدازظهرباشه؟؟؟آخه صبح آقای منتظری سرکاره
_اووو من تا فردا۵ بعدازظهر طاقت نمیارم که😫
_حالا یکاریش بکن☺️
_باش☹️
شب که شد از خوشحالی خوابم نمیبره😊 ساعت۱یا ۲ بود که خوابم برد😴 گوشیمو روی اذان صبح تنظیم کرده بودم نزدیک اذان بلندشدم و یه نماز دلچسب خوندم😋 یکم دیگه بخوابم تا سرحال باشم🙃 امروز یکم به مامانم کمک میکنم😊
_مامان جونمممم😍ناهار امروزومن میپزما
_الهی قربونت برم😊
_جدی گفتم خودم میخوام غذا درست کنم☺️
_آخه دخترم دستپختت خوبه ها اما گاهی یا شور شور میکنی یا بی نمک😅باز بی نمکو میشه یه کاریش کرد
_قول میدم امروز خوشمزه و بی نمک درست کنم😄
لوبیا پلو درست کردم اما خیلی خوشمزه شده بود هم مامانم خوشش اومد هم بابام که از غذا همیشه ایراد میگرفت😉ناهارو که خوردم نمازمو خوندم
دیگه باید آماده میشدم😬 همه لباسامو ریختم بیرون یه مانتو آبی و شال آبی انتخاب میکنم خب لباسم انتخاب شد🤗 حالا آرایشم مونده👄💅💄 نه نباید زیاد آرایش کنم اینجوری آقای منتظری خوشش نمیاد🤔 یکم ریمل میزنم رژ آلبالوییمو برمیدارم وای نه این خیلی رنگش جِلفه😯 یکم از رژ صورتی ملیحم میزنم دیگه کافیه آرایش😶 موهامو داخل شالم میدم😊 و میرم سوار ماشین میشم
بازم ضربان قلبم رفت بالا💗چندتا آیه الکرسی میخونم یکم آروم ترشدم😌 دارم میرسم ای وای ۲۰ دقیقه دیگه تا ساعت۵مونده😐حالا آقای منتظری باخودش میگه چقد این هُوله☹️
ادامه دارد...
😍| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۳۷ #نویسنده مریم.ر دوباره زهرا بهم زنگ زد _مریم جون فرد
#به_نام_تنها_خالق_هستی
#عشق_پاک_من
#قسمت۳۸
#نویسنده مریم.ر
وقتی که رسیدم یجا پیدا کردم و ماشینو پارک کردم هنوز تا ساعت۵ مونده بود یکم داخل ماشین نشستم چشمم به ساعت موبایلم بود هرچی میگذشت قلب من تندتر میزد چندتا نفس عمیق کشیدم دیگه چیزی به۵ نمونده بود پیاده شدم و به سمت گلستان رفتم صدای یه ماشینو شنیدم که پارک کرد و یه آقایی داخلش بود . نکنه آقای منتظریه😶 وقتی پیاده شد دیدم آره خودشه اونم چشمش به من افتاد هردومون یدفه تعجب کردیم😐
_س...سلام خانوم کمالی . روزبخیر ممنون که قبول کردین وقتتونو به من بدین
_سلام خواهش میکنم
بازم چشمای مشکیش روی زمین بود فقط موقع سلام کردن یه نگاه کوچیک بهم کرد بعد زود سرشو آورد پایین از اینکه بهم توجه نمیکرد ناراحت بودم ولی از یه طرفی هم عاشق این شرمو حیا و نجابتش بودم😊❤️ چقدر باوقار این نمونه یه مردواقعیه😌 درعین سادگی و نجابت چقدر جذاب؛ همون جایی که باهم بحثمون شد و من چادرمو جلوش انداختم روی یه نیمکت نشستیم
_راستش من میخواستم باهاتون صحبت کنم ولی نمیدونم از کجا شروع کنم . اول اینکه بازم بابت اون روز و حرفهایی که بهتون زدم معذرت میخوام حلالم کنید😞
_اون روزو من فراموش کردم؛ شما هم فراموش کنید منم حلالتون کردم
_ممنون از بزرگواریتون
_خواهش میکنم
چند دقیقه ایی سکوت بینمون میشه بعد دوباره آقای منتظری شروع میکنه
_خانوم کمالی من اولین بار با یک خانوم میخوام راجب این چیزا صحبت کنم . باز نمیخوام اون روزو یادتون بیارم که ناراحت بشید اما اون روز شما از احساستون به من صحبت کردین و اینکه...به من علاقه دارید . میخواستم بگم...میخواستم بگم این اتوبان دوطرفس یعنی منم به شما علاقه دارم
وقتی آقای منتظری اینو گفت خیره شدم بهش دلم میخواست بگم توراخدا یبار دیگه بگو😃 اما نمیشد از خوشحالی دلم میخواست بپرم بالا😍 اما باید خودمو کنترل میکردم دیگه صبرم لبریز شد بهش گفتم
_آقای منتظری این حرفو راست میگید؟؟
_بله درمورد این جور موضوعها نباید دروغ گفت
_یعنی شما به من علاقه دارید؟؟
سرشو میندازه پایین و میگه
_بله
_پس دلیل این رفتارهاتون چیه؟چرا به من هیچوقت نگفتین😔
_ببینید خواهر من توی یه خانواده مذهبی بزرگ شدم . نمیخوام بگم آدمه خوبیم ولی همیشه سعی میکنم با اعتقاداتم زندگی کنم کاری کنم که رضای خدا توش باشه اگه به خانومها نگاه نمیکنم دلیلش اینه که میخوام چشمام پاک بمونه روزی که شما رو دیدم یدفه دلم ریخت من متوجه تغیرات شما شدم اما نتونستم حسمو بهتون بگم چون من و شما از لحاظ اعتقاداتی هم خودمون هم خانوادمون باهم تفاوت دارند همه اینهارو میدنستم اما بازم دلم پیشه شما گیربود ؛ اما وقتی که اونروز شما رو جلوی ماشین اون پسره دیدم برق از سرم پرید از شدت ناراحتی و عصبانیت نمیدونستم چیکارکنم تو راه چندبار نزدیک بود تصادف کنم فقط تنها جایی که آرومم میکرد گلستان شهدا بود اومدم اینجا دو رکعت نماز خوندم تا یکم به خودم اومدم ؛ برام خیلی سخت بود کسی که بهش علاقه دارم با یه نامحرم...لا اله الا الله
آقای منتظری دیگه حرفشو ادامه نداد معلوم بود هنوز عصبانیه😢؛ من داشتم از خجالت آب میشدم😔 ای خدا کاش اونروز سوار ماشین شهرام نشده بودم من چیکارکردم آخه؟😭 من باید همه چیو به آقای منتظری بگم از بیرون رفتنم با ساناز تا اونجا که شهرام منو رسوند همه چیو براش تعریف کردم
ادامه دارد...
😍| @dosteshahideman
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
#شهدا_و_حضرت_زهرا_س…
💠تا وارد اتاق شدم،از خواب پرید.
رو پیشونیش عرق نشسته بود…!!
گفتم چی شده داداش؟!
گفت:
"یه ساعت داشتم با #حضرت_زهرا_س حرف میزدم…"
و ادامه داد…
فقط از خدا میخوام روز #شهادت #بیبی #شهید بشم …!
💟روز #شهادت_حضرت_زهرا_س بود،
توی قنوت #نماز صبح بود که ترکش خورد به #پهلوش و
#شهید شد…🕊🕊
#شهید_علیرضا_هاشمی_نژاد
🌱 @dosteshahideman
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🍃🌹🕊🌹🕊🌹🍃
#شهدای_مدافع_حرم_و_حضرت_زهرا_(س)…
#شهید_سعید_سامانلو🌷
💠احترام زیادی برای سادات قائل بود و به من خیلی احترام میگذاشت؛
میگفت:
"سارا جان،من تو را با هدف از خدا گرفتم.تو ساداتی و میخواستم به واسطه ی ازدواج با تو با حضرت زهرا(س) محرم بشوم…!!
سعید عاشق حضرت زهرا(س) بود.
حتی در دست نوشته هایش می دیدم که وقتی با خدا گفت و گو می کند، اینگونه ابراز کرده بود که
:خدایا…!!!!
دوست دارم نحوه شهادت حضرت زهرا(س) را درک کنم…یاریم بده "
#شادی_روح_شهدا_صلوات🌷
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
🕊| @dosteshahideman
🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊
⚘﷽⚘
#کمی_مثل_شهدا
همیشہ همسرداری اش خاص بود ؛
وقتی می خواستیم با هم بیرون برویم ، لباس هایش را می چید و از من می خواست تا انتخاب ڪنم ؛
از طرف دیگر توجہ خاصی بہ مادرش داشت.
هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمی دید،
تعادل را رعایت می ڪرد ؛
بہ خاطر دل همسرش دل مادرش را نمی شڪست ؛
و یا بہ خاطر مادرش بہ همسرش بی احترامی نمی ڪرد...
✍ بہ روایت همسر شهید مدافع حرم مهدی نوروزی ؛
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
@dosteshahideman
─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
⚘﷽⚘
#فرازی_از_وصیتنامه
◈سعی کنید روضه حضرت زهرا(س)را هر ساله طبق سالهای قبل بگیرید...
نگذارید این چراغ خاموش شود زیرا برکت زندگی و خانه است...
#شهید_علی_امرایی
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
@dosteshahideman
─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘
#مداحی_برای_حضرت_زهرا_س
پائیزسال شصت ویک بود.
باردیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم.
این بارنقل همه مجالس توسل ابراهیم به حضرت زهرا(س)بود.
هرجامیرفتیم حرف ازابراهیم بود.
خیلی ازبچههاداستانها وحماسه آفرینیهای اورادرعملیاتهاتعریف میکردند.
همه آنهاباتوسل به حضرت صدیقه طاهره (س)انجام شده بود.
به منطقه سوماررفتیم.
به هرسنگری سرمیزدیم،ازابراهیم میخواستندکه برای آنها مداحی کندوازحضرت زهرا(س)بخواند.
شب بود،ابراهیم درجمع بچههای یکی ازگردانهاشروع به مداحی کرد.
صدای ابراهیم به خاطرخستگی وطولانی شدن مجالس گرفته بود.
بعدازتمام شدن مراسم،یکی دونفرازرفقابا ابراهیم شوخی کردندوصدایش راتقلیدکردند، آنها چیزهایی گفتندکه اوخیلی ناراحت شد.
ابراهیم عصبانی شدوگفت:
من مهم نیستم،اینهامجلس حضرت راشوخی گرفتند،برای همین دیگرمداحی نمیکنم.
هرچه میگفتم:
حرف بچههاروبه دل نگیر،آقاابراهیم توکارخودت روبکن،امافایدهای نداشت.
آخرشب برگشتیم مقر،دوباره قسم خوردکه "دیگر مداحی نمی کنم.
قبل از اذان صبح حس کردم کسی دستم را تکان میدهد
چشمانم رابه سختی بازکردم.
ابراهیم بالای سرم بود.
من راصدازد وگفت:پاشو،الآن موقع اذانه.
بلند شدم.
باخودم گفتم:
این باباانگارنمیدونه خستگی یعنی چی؟
البته میدانستم که اوهرساعتی بخوابد،قبل ازاذان بیدارمیشودومشغول نماز.
ابراهیم بچههای دیگرراهم صدازد.
بعد هم اذان گفت ونمازجماعت صبح رابرپا کرد.
بعدازنمازابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعدهم مداحی حضرت زهرا(س)
اشعارزیبای ابراهیم اشک چشمان همه بچهها راجاری کرد.
من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم ازهمه بیشترتعجب کردم،ولی چیزی نگفتم.
بعد ازخوردن صبحانه به همراه بچههابه سمت سوماربرگشتیم.
بین راه دائم درفکرکارهای عجیب اوبودم.
ابراهیم نگاه معنی داری به من کردوگفت: میخواهی بپرسی بااینکه قسم خوردم،چراروضه خواندم؟
گفتم:خوب آره،شمادیشب قسم خوردی که... پریدتوحرفم وگفت:چیزی که میگویم تازندهام جایی نقل نکن.
بعدکمی مکث کردوادامه داد:دیشب خواب به چشمم نمیآمد.
امانیمههای شب کمی خوابم برد.
یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره (س)تشریف آوردندوگفتند:
نگو نمیخوانم،
ماتورا دوست داریم؛
هرکس گفت بخوان،تو هم بخوان...
دیگرگریه امان صحبت کردن به او نمیداد😭
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷🍃
13.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک سربند یا زهرا(س)
و دو #شهـــــــــــــــید
🌷| @dosteshahideman
دوست من سلام
با توجه به اینکه حتی مزاری از من ندیده و یا آشنایی چندانی با من و خانواده ام ندارید ولی به حرمت ردای سرخ شهادت ،شاید یادم کنید پیشاپیش تشکر می کنم. بدانید که هدیه هایتان به دستم می رسد..
دعایتان می کنم همیشه خدا هم ویژه یادتان باشد تا شما هم هیچ وقت خدا را از یاد نبرید که این درد مزمن روزگاران امروز شماست....
دوستی با شهدا را تجربه کنیم...
@dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
دوست من سلام با توجه به اینکه حتی مزاری از من ندیده و یا آشنایی چندانی با من و خانواده ام ندارید ول
دوستان شهیدت اگر قدردانترین دوستان نباشند نمک نشناس نخواهند بود از اینرو خواستم منم هم پیشاپیش پاسخی به این لطف شما داده باشم.دعایتان می کنم همیشه خدا هم ویژه یادتان باشد تا شما هم هیچ وقت خدا رو از یاد نبرید که این درد مزمن روزگاران شماست.
دوست عزیز من، برایم جای تعجب است وقتی می بینیم چگونه و به چه راحتی برخی از شما دوستان زمینی ما، برای لحظه ای خنکای دل خود، به از بین رفتن آبروی دیگری و بد خواهی دیگران رضایت می دهند؟
اگر معتقدیم که اعتقاد هم داریم
" الساعه قریب قریب"
چرا باید به از بین رفتن آبروی دیگران راضی باشیم؟ آری قیامت امدنیست و بزودی خواهد رسید. اگر ارزش و احترام آبروی دوست و رفیق و همسایه و ... از کعبه هم بالاتر است چرا زمانی که می توانی به حقانیت و صداقت او گواهی دهی سکوت را اختیار می کنی و با سکوت خود به رفتن آبروی برادر و خواهر ایمانی خود رضایت می دهی؟
اگر قایل باشیم که قایلیم به اینکه
" الناقد بصیر و بصیر"
چرا صرفا بخاطر اینکه برادر و خواهر ایمانی ات جهت اثبات ادعای حق خود، سند و کاغذی ندارد، حال انکه خوب می دانید او در ادعایش صادق است در زمانی که او در مظان اتهام است راحت ترین راه را انتخاب می کنید و سکوت اختیار می کنید؟
اگر قیامتی باشد که هست ، بی تفاوتی به ریزش آبروی برادر و خواهر مسلمان و سکوت در برابر چنین واقعه ای جای بسی تاسف و نگرانیست وای بحال ما اگر با دست خود به آبرو ریزی او کمکی کنیم چرا که کسی قرار است کارمان را به بوته نقد بگذارد بینای بیناست
دوست عزیزم اگر بدانیم و یقین داشته باشیم که در دادگاه الهی خود قاضی ،شاهد نیز هست دیگر از فرو بستن زبان در هنگام و زبان بستن نابهنگام خود ،خودداری خواهیم کرد که "القاضی هو الشاهد"
از اینکه این هفته دوستان زیادتری پیدا کردم خوشحالم و امیدوارم دوستی مان مستدام و برقرار باشد
دعاگوی همه دوستان :دوست شهیدتان محمد سلطانی
دوستی با شهدا را تجربه کنیم...
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
دوست شــ❤ـهـید من
🍃
وصیت نامه شهید •| احمد مشلب |•
مواظب حجاب خود باشيد كه اين مهمترين چيز است☝️
در اجتماع ما كسى به فكر رعايت_حجاب و اخلاق نيست!
ولی شما به فكر باشيد و زينبى برخورد كنيد
سه چهارم دختران حال حاضر حجابشان حجاب نيسـت! و چيزهايى كه می پوشند واقعا حجاب نيست❌
ممكن است چادر بپوشند ولی چادرشان داراى مد و زرق و بـرق است!! داریم به سراغ بدعتها میرویم...💥
حجاب مىپوشند ولـی #بدن_نما! حجاب بر سر دارند ولی با مدلهای جدید و صورت آرایش کرده!!
اینها از کجا میآید⁉️
احترام چادری را كه بر سر دارید نگه دارید☝️
👈ما بايد از فاطمه زهرا "سلام الله علیها" الگو بگيريم✨
🌹| @dosteshahideman
🕊🌹
🌹🕊🌹
🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹🕊🌹
⚘﷽⚘
🌸🌸🌸🍁🌸🌸🌸🍁🌸🌸🌸
برای خدا که باشی
#لبخند ،
همیشه گلِ لب هایَت میشود
مثلِ #دوست_شهیدت ...
با #خدا بودن شیرین است☺️
کمی بیشتر
شبیه #شهدا رفتار کنیمـ...👌
#یادشهدا_باصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
🕊 @dosteshahideman
─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
💞💞💞
💛قرارعاشقی💛
🍁صلوات خاصه امام رضا
به نیابت از #شهید_محمود_رضا_بیضایی
🍁اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک.
ساعت هشت
به وقت امام رضا😍😍😍
👇👇
@dosteshahideman
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#به_نام_تنها_خالق_هستی
#عشق_پاک_من
#قسمت۳۹
#نویسنده مریم.ر
وقتی که جریانو براش تعریف کردم در ادامش گفتم
_آقای منتظری میدونم حجابم کامل نیست اما باورکنید هیچوقت کاره خطایی نکردم اونروزم فقط یه اشتباه بود😔 که این اشتباهو دیگه ادامش ندادم😢 حاضرم قسم بخورم
_خانوم کمالی ببینید میخوام باهاتون روراست باشم . من همیشه همسری میخواستم که نجیب و پاکدامن باشه والبته باحجاب . یه موقع جسارت نشده باشه بهتون از من ناراحت نشید . من میدونم شما خانوم پاکدامنی هستید اگه کاریم کردین بعدش پشیمون شدید اما حجابتون...با این همه نمیدونم چرا من به شما علاقمندشدم . من قصد ازدواج با شما رو دارم اما همش از این میترسم که انتخابم از روی عقل نباشه و عشق شما جلوی چشمامو گرفته
داشت قند توی دلم آب میشد دلم میخواست فقط اون حرف بزنه و من گوش بدم با کلمه خواستگاری مات مونده بودم زود به خودم اومدم و گفتم
_آقای منتظری حالا که متوجه علاقه من به خودتون شدین . پس اینو بگم که من از وقتی شما رو شناختم بیشتر به سمت خدا رفتم نمازهامو سرموقع میخونم حجابمو بیشتر از قبل رعایت میکنم این عشق شما بود که منو به خدا نزدیک کرد ؛ مگه نه اینکه عاشق مثله معشوقش میشه؟؟
_بله من متوجه تغیراتتون شدم و از این بابت خیلی خوشحالم . خانوم کمالی...
_بله؟
_با من ازدواج میکنید؟؟
من مات و مبهوت مونده بودم اصلا زبونم بند اومده بود الانه که همین وسط غش کنم😥
_آ...آقای منتظری شما میخواین با من ازدواج کنید؟؟😧
_بله اما قبلش میخوام یه قولی بهم بدین
_چه قولی؟؟
_اینکه همیشه پاک و نجیب بمونید
_قول میدم حاضرم قسم بخورم
هول شده بودم نمیدونستم دارم چی میگم آقای منتظری خندش گرفت صدای اذان اومد چند دقیقه سکوت کردیم
_خانوم کمالی هوا داره تاریک میشه بهتره شما برین منزل . من به علی آقا میگم با زهرا خانوم صحبت کنند و ایشون به مادرتون بگن
_چشم خیلی خوبه عالیه 😍 یعنی منظورم اینه که خوبه😶 با اجازتون خدانگهدار
چقد خداحافظی باهاش سخته😔 اما چاره ایی نیست😢 چند قدمی بیشتر نرفته بودم که دوباره با اون صدای مردونه و متینش صدام زد
_خانوم کمالی
_بله
_صبرکنید منم تا خونه دنبالتون میام هواتاریک شده
_نه خودم میرم ممنون
_من با ماشین پشت سرتون میام
منم قبول کردم سوار ماشین شدم اونم سوار ماشین خودش شد تو آینه نگاهش میکردم تا خونه پشت سرم بود😊 غیرتش خیلی جذاب ترش میکنه🙂 الان که میدونم اونم منو دوست داره از آشوبی نجات پیدا کردم حس خوبی دارم😌
چه شد در من ، نمیدانم ...💟
فقط دیدم پریشانم ،💟
فقط یک لحظه فهمیدم 💟
که خیلی دوستت دارم ...💟
ادامه دارد..
😍 @dosteshahideman
#به_نام_تنها_خالق_هستی
#عشق_پاک_من
#قسمت۴۰
#نویسنده مریم.ر
صبح که از خواب بیدارشدم با خودم گفتم نکنه اتفاقهای دیشبو تو خواب دیدم😱وای خدایا دیشب واقعیت بود یا خواب دیدم😥 نه خواب نبود شال آبیم روی صندلی میزم گذاشته بودم خدایا شکرت😌 رفتم آماده شدم با یه آرایش خیلی ملیح رفتم دانشگاه😊 وای چه هوایی چه بهار قشنگی😍 همه چیز برام قشنگ ؛ این قشنگی فقط بخاطر اینه که متوجه علاقه آقای منتظری شدم به من علاقه داره و ازم خواستگاری کرده خدایل شکرت که به آرزوم رسیدم خدایا هزاربارشکر😍خدایا عاشقتم❤️
وقتی که به دانشگاه رسیدم فروغو دیدم فعلا چیزی بهش نگفتم😶 رفتم سرکلاس سانازم اونجا بود😕
_مریم مریم یه خبر خیلی خوب😊
_چی شده ساناز؟😏
_امید ازم خواستگاری کرده😌
_امید سلطانی؟
_آره😊
_توهم حتما جواب مثبت دادی
_پس چی☺️ عروسیمونو تو باغ میگیرین🤗 زن و مرد تا صبح بزنیم و برقصیم و خوش باشیم💃
_ساناز تو انتخابت دقت کردی؟خوب فکراتو کردی؟؟؟
_چیه نکنه حسودیت میشه که امید ازمن خواستگاری کرده؟😜
_وا دیوونه😒 آخه اون عتیقه حسادت کردنم مگه داره؟🙁 من ازش بدمم میاد
_وای نگو دلت میاد😌 تازه موهاشم فر کرده اینقد بهش میاد😊
_فِر کرده😖 تو خوشت میاد مرد این تیپی؟😕
_آره خیلی نازه😋 تازه من بهش گفتم موهاشو برای عروسیمون رنگ کنه🙃
_رنگ؟؟؟؟؟😐 چی بگم خوشبخت بشی. اما من اگه جای تو بودم بیشتر فکر میکردم
_راستی دیروز با ایمان بیرون بودم شهرامم بود بهم گفت چرا مریمو نمیاری با خودت؟هنوز تو فکرته☺️
_حالم ازش بهم میخوره لطفا دیگه ازش نگو😏 راستی ساناز تو مگه با امید نامزد نکردی؟
_چرا اینم انگشتر نامزدیم میدونی چقدر قیمتش شد؟😌
_حالا انگشترو ول کن . توکه نامزد داری پس چرا هنوز با ایمان هستی و باهاش میری بیرون؟؟؟😳 ساناز خیانت؟😟 داری با خودت چیکار میکنی دختر؟😔
_حالا هنوز که عروسی نکردم بزار خوش باشیم😋تازه ایمان خیلی بهم وابسته شده بیچاره کارش به خودکشی میرسه
نمیدونستم دیگه چی بگم کارای ساناز منو متعجب کرده بود کاش میدونست داره چقدر گناه میکنه😞
خدایا کاش ساناز و امثال ساناز به خودشون میومدن😔 خدایا شکرت که من زود به خودم اومدم خدایا خیلی ممنونم که نزاشتی من غرق گناه بشم❤️
استاد اومد و ما سکوت کردیم یدفه ساناز بهم گفت
_مریم عروسیم باید بیایا؟😉
_من عروسی که زن و مرد قاطی باشه نمیام😊
_دوباره اُمُل شدی😏بیا دیگه
_نمیتونم . دیگم حرف نزن استاد داره نگاه میکنه
از خودم خوشم اومد که قاطعانه گفتم نه😊 بعد از کلاس دوتا تماس از زهرا داشتم زودی بهش زنگ زدم و اونم اومد پیشم همه چیو براش تعریف کردم😋 از ذوقم بغلش کردم🤗
_وای مریم خفه شدم 😶
_زهرا نمیدونم چیکار کنم دلم میخواد بپرم بالا😝 آقای منتظری ازم خواستگاری کرده🙃
_خودتو کنترل کن تو میتونی☺️ حالا عروسی من و آقامونم دعوتیم یا نه؟😉
_معلومه که دعوتین عزیزم
دوباره از خوشحالی زهرا رو بغل میکنم از دور آقای منتظری رو میبینم خودمو جمع و جور میکنم و میشینم😐
_زهرا آقای منتظری داره میاد به سمت ما؟یا من اشتبا میکنم؟!😯
_نمیدونم ولی انگار داره میاد به طرف ما😕
ادامه دارد...
😍 @dosteshahideman
📆 امروز جمعه
☀️ ۵ بهمن ۱۳۹۷ هجرے شمسے
🌙 ۱۸ جمادیالاول ۱۴۴۰ هجرے قمرے
🎄 ۲۵ ژانویه ۲۰۱۹ میلادے
ذکر امروز ۱۰۰ مرتبه:
🎗«اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم»🎗
🎗«خداوندا درود فرست بر محمدو ال محمد وفرج مولا را تعجیل بفرما»🎗
☀️ روزتون منور به نگاه #شهید_محمود_رضا_بیضایی
🌤| @dosteshahideman
🍃🌷🍃🌷🍃
#خاطرات_شهدا🌷
#اشک_برای_مادر
#توشه_سفر…!!!
.: السلام علیک یا فاطمه الزهراء (س) :.
هنوز چند روزی مانده بود به ایام فاطمیه.
بی قرار بودم و پریشان.…
با خود گفتم کاش کسی پیدا میشد و آرامم میکرد.
کاش کسی بود و راه نشانم میداد. و کاش ...
متوسل شدم و فاتحه ای برای #شهید_محمد_خانی
خواندم.
خیلی زود صدایم را شنید.…
خوابش را دیدم.
عازم سفر بود
و من به همراه چند نفر رفته بودیم بدرقه اش.
انگار میدانستم این بار که برود دیگر به آرزویش که شهادت است خواهد رسید.
کنار کشیدمش. ازش پرسیدم؛
"چه توشه ای دارد با خودش میبرد؟!!! "
چه دارد برای گذر از این مسیر سخت.…؟؟
دست کرد داخل جیبش
و بطری کوچکی در آورد.
گفتم:
این دیگر چیست؟
گفت: " این #اشکی است که در #روضه های مادرم #حضرت_زهرا (س) ریخته ام "
این را دارم با خودم میبرم ...
😭😭😭
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷
#حاج_عمار
#اشک #روضه_مادر…😭😭
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷