eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
935 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍂 🍁: از مایکل جردن تا شکیل اونیل یکی از علایق در ایام نوجوانی تعقیب مسابقات لیگ حرفه ای آمریکا 'ان بی ای'بود. یادم هست که جمعه ها صبح،مسابقات لیگ حرفه ای آمریکا از شبکه یک پخش می شد. همیشه قید خواب صبح جمعه را می زد و می نشست پای تماشای بستکبال. اطلاعاتش هم درباره لیگ آمریکا خوب بود و اخبار آن را علاوه بره تلویزیون گاهی از طریق نشریه های ورزشی هم دنبال می کرد. عکس این مسابقه ها را از مجله های ورزشی می برید و نگه می داشت. مدتی هم پوستری از با دیوار اتاقش بود. از اسامی بازیکنان و مربیان بگیر تا جدول لیگ و ....را خوب می دانست و مرتب درباره شان حرف می زد. یک صبح جمعه با هم نشسته بودیم و اگر اشتباه نکنم داشتیم مسابقه تیم را که محبوب محمودرضا بود تماشا می کردیم. محمودرضا به بازیکن سیاه پوست و این تیم علاقه داشت و طبق معمول شروع کرد به تعریف و تمجید از او و تکنیک بازی کردنش و از این حرف ها. من وسط حرفش همین جوری گفتم: به مایکل جردن نمی رسد،گفت نه شکیل اونیل فرق دارد گفتم چه فرقی ؟گفت شکیل اونیل هرهفته می رود. بعد گفت یک بار روز جمعه مسابقه داشته و هرچه مربیان تیم به او اصرار می کنند که آن روز نماز جمعه نرود نمی پذیرد . دست اخر مجبور می شوندچند نفر همراه او بفرستند که به محض تمام شدن نماز، را سوار ماشین کنند و سریع برگردانند تا به مسابقه برسد. آن روز به من ثابت کرد که شکیل اونیل از مایکل جردن سرتر است .چون اش ترک نمی شود. روح شـ‌هـیـد 🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷 🍂 🍁: رزمـنـده جـبهـه فـرهـنـگی یادم هست کلاس دوم دبیرستان بود که یک روز دفترچه مخصوص ثبت را که از بنیاد شهید گرفته بود باخودش به خانه آورد. دونفراز جنگ تحمیلی را برای جمع آوری خاطراتشان انتخاب کرده بود یکی شان دانش آموز بود و دیگری ،بی سیمچی شهید باکری که در کربلا ۵شهید شد. خیلی جدی برای جمع آوری خاطرات این دو شهید وقت گذاشت وهردو دفترچه را پرکرد . با معزز شهید شریف زاده مصاحبه ای انجام داده و یک کاست پر کرده بود. درباره هم به بهزاد_پروین_قدس مراجعاتی کرده بود. با حاج بهزاد ارتباط نزدیکی برقرارکرده بود آن چنان که سبب آشنایی من با ایشان هم شد. اینها همه به خاطر تعلقی بود که از زمان نوجوانی به فرهنگ و داشت. همکاری اش با مستندی که در سوریه ساخت هم ادامه همین مسیر بود . براساس همین علایق فرهنگی ،درسوریه خیلی زود با سهیل کریمی و محمد تاجیک جوش خورده بود و حسابی باهم رفیق شده بودند . چند بار راش هایی را که سهیل کریمی در آنجا از او گرفته بودبه من نشان داد. عکسی هم ازاو در کنار سهیل کریمی هست که نشسته اند پای لب تاپ و راش هایی را که گرفته اند ،بازبینی می کنند. روح شـ‌هـیـد 🕊| @dosteshahideman 🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊🌹🕊
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 در ڪـ‌انـ‌ال دوســـت شــ💔ــهـید مــن 🌹| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍂 🍁: ازساچمه تا ترکش سال آخر دبیرستان بود یک روز کلاس راپیچانده وبا بچه های پایگاه رفته بود اردو. عصری که برگشت انگشت شستش باند پیچی شده بود. اول میخواست پنهان کند ونگویدچه بلایی سر انگشتش آورده اما بعدا معلوم شد که توی اردو چیزی را هدف تیراندازی گذاشته اندتا باتفنگ بادی بزنندیکی ازبچه ها گفته هدف راجابه جاکنید هم هدف را گرفته روی دستش وگفته بزنید ساچمه را زده بودند روی ناخن شستش. درعکس رادیوگرافی ساچمه کنار بنداول انگشت پیدابود رضاآن روز عمل شد، راازانگشتش درآوردندوبه خیر گذشت اما ماتحمل همان اندازه جراحت اورا هم نداشتیم . دی ماه همان سال ۹۲وقتی در تهران رفتم بالای سرش هنوزلباس رزمش تنش بود. از زخم هایش فقط جای یک زخم زیر چانه وترکشی که به سرش اصابت کرده بوددیده می شد. در مراسم تشییع زخم های تنش راکه دیدم یاد ان افتادم وتلخی زخم انگشت شستش اما آن زخم کوچک کجا وجراحت ناشی ازاصابت ۳۵ ترکش به و کجا... یکی ازترکش ها از زیر کتف چپش بیرون زده بودوشاید باهمان ترکش پریده بود روح شـ‌هـیـد 🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷 🍂 🍁: پشت پا به فوتبال و همه چیز در ایام نوجوانی،یک‌ روز توی حیاط خانه یک توپ پلاستیکی‌کاشت جلوی من و گفت: وایسا،می خوام دریبل بزنم ، گفتم:بزن ببینم! و به راحتی دریبلم زد. گفت:دوباره و دوباره ایستادم جلوش و دریبل خوردم. توپ را برداشت زد زیر بغلش و گفت: این دریبل مال بود! بعد گفت دو سه تا حرکت دیگر هم دارد و گفت بایستم تا نشانم بدهد. سه تا تکنیک عجیب و غریب زد که من واقعا نتوانستم کاری بکنم و فقط ایستادم و تماشا کردم. آن موقع ها عشقش بود. با بچه های پایگاه می رفت زمین چمن بیمارستان شهدا تمرین می کرد. معلوماتش درباره دنیای فوتبال خوب بود. همه اخبار فوتبالیست های داخلی و خارجی را دنبال می کرد. بارها شده بود که از درس و مدرسه بزند و برود دیدن بازیکن و مربی تیم هایی که به آمده بودند. خاطرم هست از امضا گرفته بود و با بعضی بازیکن های محبوبش عکس یادگاری داشت. یادم هست روزی که یکی از بازیکن های تیم محبوبش از ایران رفت،گریه کرد. حتی پیراهن مشکی پوشید. نامه اعتراضی و پر احساسی هم برای آن بازیکن نوشته بود که بعدا پاره اش کرد. آن روزها آن قدر غرق بود که درسش به طور کامل به حاشیه رفته بود. جوری که حتی در خرداد لطمه ی جدی خورد. اما وقتی رفت ،فوتبال به یک باره چنان از زندگی اش محوشد که انگارقبل از آن هیچ علاقه ای به این ورزش نداشت. بعد از آن من یک بار ندیدم و نشنیدم که فوتبال تماشاکند یا اسمی از یک بازیکن یا تیمی بیاورد. از روزی که رفت ،همه جوره دگرگون شد. به جرأت می گویم که همه ی تعلقات محو شد. برای نقطه ی عطف بود. قبل از سپاه با محمودرضای بعد از سپاه متفاوت است. خیلی چیزها حتی مباح را هم به راحتی بوسید و گذاشت کنار. روح شـ‌ـ‌هیـد 🕊| @dosteshahideman 🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊🌹🕊
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 در ڪـ‌انـ‌ال دوســـت شــ💔ــهـید مــن 🌹| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍂 🍁: مقاومت به اعتبار یازهرا(س) تعریف میکرد در دوره ،یک بار یکی از مقامات مهم به جمع آنها آمده بود. می گفت آمد سخنرانی کرد وقتی صحبت از پیروزی حزب الله لبنان در جنگ۳۳روزه شد گفت:<<ماهم سالها در برابر اسرائیل مقاومت کرده ایم ،اما ما این پیروزی راکه حزب الله در جنگ۳۳روزه به دست آورد هیچوقت نتوانسته ایم به دست بیاوریم. اگر دنبال رمز پیروزی حزب الله و علت موفق نشدن ما هستید،رمزش این است که آنها (س)دارند و ما نداریم.>> محمود رضا از قول این شخص در آن جلسه حرف جالب دیگری هم نقل کرد. گفته بود اگر رزمندگان مقاومت، علیه صهیونیست ها عملیات استشهادی انجام می دهند،این روش را از عملیات شهادت طلبانه در ایران الگو برداری کردند. شـادے روح شـ‌هـیـد 🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷 🍂 🍁: تـوشـهـیـد نمـیـشـوے بعدازاینکه درسال 1382به عضویت سپاه درآمد از تبریز رفت. یکی از بهانه هایی که آن موقع برای برگشتن محمودرضابه تبریز وجودداشت وصلتش با خانواده های تبریزی و به تبع آن انتقال کارش به تبریز بود. علی رغم اصرارهای پا هیچ گاه به این کار تن نداد. درصحبت های مفصلی که آن اوایل باهم می کردیم معتقدبود برگشتنش به تبریز مساوی با کوچک شدن ماموریتش است. چون از اول در فکر پیوستن به نهضت جهانی بود. بعداز اینکه این فرصت را به دست آورد به کار با بسیجی های جهان اسلام افتخار می کرد. اصلا این ترکیب را من از یادگرفتم وآن را اولین باراز زبان او شنیدم. حاضرنبود آمدن به تبریز راباچنین فرصتی عوض کند. ماندن درتهران برایش به معنی ماندن در میانه میدان و برگشتن به تبریز به معنی پشت میزنشینی و از دست دادن فرصت خدمتی بود که برای آن نیروی را انتخاب کرده بود. یادم هست یکبار که خیلی سخت گرفتم و تا صبح با او بحث کردم ،قاطع به من گفت:من پشت میز بروم می میرم. بعد از اینکه در تهران تشکیل داد، در جواب برادری که به او پیشنهاد کرده بود خانواده اش را بردارد و برود زندگی کند،گفته بود . شـادے روح شـ‌هـیـد 🕊| @dosteshahideman 🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊🌹🕊
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 در ڪـ‌انـ‌ال دوســـت شــ💔ــهـید مــن 🌹| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍂 🍁: پاسداری برای پاسداری مثل بچه ها زندگی می کرد؛خیلی ساده و به دور از تجملات. نمی پذیرفت در خانه حتی داشته باشد. روحیه اش این طور بود. این طور نبود که از روی تصنع باشد و بخواهد تظاهر به کند. این اواخر یک بار که با هم در حاشیه میدان آرژانتین روی چمن ها نشسته بودیم و داشتیم ساندویچ می خوردیم،پرسیدم با زندگی چطور می گذرد؟گفت من راضی به گرفتن همین حقوقی که می گیرم نیستم،دنبال کاری هستم که زندگی را بچرخاند و برای تامین زندگی نباشد. شـادے روح شـ‌هـیـد 🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷 🍂 🍁: مـشـتـی بـود مشتی بود، سنگ تمام میگذاشت. بارها مهمانش شده بودم معمولا هم دیر وقت ونابهنگام یک بارقرارگذاشتیم وبعدازتمام شدن کارش آمددنبالم . رفتیم خانه شان دربین راه چندجا نگه داشت و و خرید . به محل که رسیدیم نگه داشت، پیاده شد برود بخرد. گفتم ول کن آخرشبی گوشت برای چه می خری یک چیز میخوریم حالا. گفت نمی شود من بخور هستم باید بخورم می دانستم که شوخی میکندخودش بی تعلق بود به این جور چیزها . می گفت اگرمجرد بودم زندگی ام روی ترک موتورم بود. اهل نبود وبامن هم که برادرش بودم تعارف نداشت اما وقتی مهمانش بودم می گذاشت و مفصلی می کرد. شـادے روح شـ‌هیـد 🕊| @dosteshahideman 🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊🌹🕊
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 در ڪـ‌انـ‌ال دوســـت شــ💔ــهـید مــن 🌹| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍂 🍁: خـودشکنـے مثل آب خوردن شکسته بود خودش را به راحتی شکست،در این خصوصیت اخلاقی در اوج بود. بدون اغراق می گویم که به جز مقابل وآدمهای_زورگو،مقابل همه بندگان خدا این جور بود، و و ادعا. آن قدر تمرین کرده بود که برایش آسان شده بود. وقتی اولین بار بعد از حدود بیست سال مربی اش،استاد علی برپور را که سال۱۳۷۰با هم پیش ایشان تعلیم می دیدیم ملاقات کرد، شد و دست ایشان را ،کاری که من هیچوقت برای مربـیانم نکرده بودم. حتی در برخورد با مردم عادی که شاید بسیجی اش را قبول نداشتند هم همین طور بود. اولیل دوره در تهران،از این جور برخوردهایش با مردم زیاد تعریف می کرد،برخورد هایی که موجب مردم به می شد. شـادے روح شـ‌هـیـد 🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷 🍂 🍁: صاف صاف ازهم قرض میگرفتیم، هروقت پول لازم داشتیم اگرهیچ طوری جورنمی شد،به زنگ میزدیم جور میشد. این طور نبودالبته که همیشه پول داشته باشد، اما با این همه نمی گفت . همیشه میگفت ،یه بده وبعدازیک ساعت پیامک می دادکه واریز شد. می دانستم که اینجور وقتها ازکسی برایم گرفته است. این ازخصوصیاتش بود به دفعات پیش آمده بود،هیچ وقت هم نشد که را بخواهد .یکی دوهفته قبل ازآخرین سفرش به پیامک داده بود که مبلغی پول لازم داردوآخرش هم نوشته بود زود برمی گرداند. چند ماه قبلش من کمی بیشترازاین مبلغ ازاو قرض گرفته بودم وقراربودتا آخر خرداد۱۳۹۳برگردانم. برایش نوشتم نمی خواهد برگردانی بگذارمن باتو کنم، بعدا درجوابم نوشت درحالی که نبودیم. واقعا از دنیای خودش صرف نظر کرده بود. شـادے روح شـ‌هیـد 🕊| @dosteshahideman 🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊🌹🕊
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 در ڪـ‌انـ‌ال دوســـت شــ💔ــهـید مــن 🌹| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍂 🍁 :مـرد کـار زیاد درباره از او سوال نمی کردم.اما می دانستم که پرکاراست. به قول خودمان توی کار اهل دو درکردن نبود. کارش را واقعا دوست داشت.وقتی تهران باهم بودیم از تماس های تلفنی زیاد،از که اغلب خواب و بود از اکتفا کردنش گاه به دوسه ساعت خواب در شبانه روز،ازصبح خیلی زود سرکار رفتن هایش یا گاهی دو سه روز خانه نرفتنش می دیدم که چطور برای کارش مایه می گذارد. دریکی از جلسات اداری در محل کارش به مستقیمش اصرار کرده بود که روزهای کارش تعطیل نشود.در آن جلسه این موضوع را به رسانده بود. در سفری که قبل از سفر آخربه داشت به خاطر تخلیه شدیدی پیدا کرده بود طوری که وقتی برگشت نمی توانست پشت بنشیند. می گفت:آنجا برای این کمردرد رفتم دکتر،مسکنی بهم زد که گفت این مسکن فیل را از پا می اندازد ولی فرقی به حال کمردرد من نکرد. سفر آخر راهم باهمین کمردرد رفت و در که به رسید را به خاطر وزن آن به تن نکرده بود. درحد خودش و کار برای را ادا کرد و رفت من اعتقاد دارم شهادتش اش بود. بعد از دوبار به پادگان محل کارش در تهران رفتم.با یکی از همکارانش به اتاقی که کمدوسایل شخصی در آن بود رفتیم.روی کمدش این ای را با فونت درشت تایپ کرده و چسبانده بود: اسلامی_هرجاکه_قرار گرفته اید همان جا را دنیا بدانید و آگاه باشید که همه ی کارها به شما است. شـادے روح شـ‌هـیـد 🌷🍃 @dosteshahideman🍃🌷 🍂 🍁:هـمه مـان را رنـگ کـرد و رفت هیچ وقت دعا نمی گفت:یادم نمی آید این لفظ را از او شنیده باشم. هیچ وقت باشه هم از او نشنیدم.می دانستم است. برای همین یکی دو باری از او کردم.اما سکوت کردو هیچوقت حتی از سرشکسته نفسی نگفت مثلا ما نیستیم .یا ما را چه به این حرف ها. هیچ وقت از حرف نمی زد.تا جایی که می توانست آدم را می پیچاند که حرفی از زبانش راجع به نکشی. معنوی اش بسیار مکتوم بود و از هرحرف یا هرحرکتی که کوچک ترین حکایتی از او داشته باشد.همیشه پرهیز می کرد. ای را که با خدا کرده بود تا آخر برای همه کرد و به کسی نفروخت و بالاخره اینکه و رفت. شـادے روح شـ‌هیـد 🕊| @dosteshahideman 🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊🌹🕊
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 در ڪـ‌انـ‌ال دوســـت شــ💔ــهـید مــن 🌹| @dosteshahideman