eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
944 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۱۹ مهر ۱۴۰۰ میلادی: Monday - 11 October 2021 قمری: الإثنين، 4 ربيع أول 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام ▪️4 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️5 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج ▪️13 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیهما السلام ▪️30 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ تا که نامتـ❤️ـ می برم ... این عقده ها وا می شود ای ولـ❤️ـی الله اعظم ... قلبم احیا می شود تا که نامتـ❤️ـ می برم در این هیاهوی زمان قسمتم آرامشی ... در موج دریا می شود مولایم مهـ❤️ـدی سلام ؛ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ در فراق دوستان آخر ز ما چیزے نمانـد ... هر ڪہ رفت از هستے ما پاره اے با خویش برد ... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ ⭕️ 🔸امام حسن مجتبی (ع): 🔹هر که احسان هاى خود را بر شمرد، بخشندگى خویش را از بین برده است. (بحار الأنوار: ۷۸/۱۱۳/۷) •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ 🌸🍃 ۲۵۶ ڪلام حق امروز هدیہ به روح: •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #ترک_گناه سلام چه خبر؟ خوبین؟ 😊 بچه ها یک چیزی بهتون بگم سعی کنین با خودتون رو راست باشین او
⚘﷽⚘ 📢طولانی هست ولی بخون👏👏 اگر فکر کنی میتونی بدون سختی کشیدن به جایی برسی قطعا اشتباه میکنی 😊 انسان های راحت طلب هستن که دوست دارن بدون سختی کاراشون حل بشه یک مثال براتون بزنم البته نمیخوام این مثالو تعمیم بدم به زمان الآن که فکر کنین منظورم اینه شما باید الآن اینجور باشین ولی در کل میخوام مثالی بزنم واسه روشن شدن مطلب ✅👌 در زمان قدیم خب وقتی میخواستن نون درست کنن توی تنور نون درست میکردن تنورم شاید دیده باشین دیگه بیشتر توی روستاها الآنم هست شبیه استوانه ای هست به ارتفاع یک متر تقریبا که وقتی میخوان توش نون درست کنن از قبل میان توش آتیش روشن می کنن با چوب و قبلش میان آرد رو خمیر میکنن و اون خمیرها رو به شکل نون در میارن بعد که دیواره های تنور گرم شد باید خمیر رو روی دست بگیرن و تقریبا سر و دست رو کامل ببرن توی تنور آتشی و خمیر رو بچسبونن به دیواره داخلی تنور تا پخته بشه 🔥🔥🔥 حالا شما ببین یک خانم با اون جسم ظریف و لطیف اینطوری سر و دستشو ببره توی تنور داغ چقدر باید سختی بکشه واسه درست کردن یک نون و گاهی دستش بخوره به آتیش یا دیواره داغ تنور بسوزه 💠💠 حالا این خانمی که این داغی و گرمی رو حس کرده وقتی توی خیابون با حجاب داره راه میره حالا گرمشم شد بخاطر آفتاب دیگه سریع نمیاد چادرشو بندازه کنار بگه واای پختم از گرما 😶 چرا؟ چون یک سختی قبلا کشیده که حالا دیگه این آفتاب واسش چیزی نیست 😏 حالا کسیم که بیاد این روحشو سختی بده یا به جسمش سختی بده مثلا همین ماه رمضون جسمت احساس تشنگی میکنه یا گشنگی اما بهش آب و غذا نمیدی و سختی میکشه چقدر بدنت مقاوم میشه 💪 دو روز دیگه اگه بگن قحطی تو کل جهان اومده مسلمونا بیشتر از کافرا تحمل دارن چرا؟ چون قبلا تجربه کردن سختی کشیدن پس دستورات خدا واسه همینه که تحملت بره بالا تا به لذت های بهتری برسی 😋😋 یعنی اگه توی آفتاب با حجابت سختی کشیدی وقتی بیای توی سایه می بینی چقدر سایه لذت میده 😌 وقتی گشنگی و تشنگی کشیدی بعد افطار کردی می بینی چقدر غذا لذت میده 😌 وگرنه آیا قبل ماه رمضون به قدری که الآن هنگام افطار از آب و غذا لذت می بری لذت می بردی؟ 🌸🌹 پس شما سعی کن سختی رو تحمل کنی تا بفهمی لذاتی هست که باید با همین سختی کشیدن اونارو درک کنی صدر •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
28.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘ بازم نقل تواین لحظه ها آسون شده 😔😭 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
❣﷽❣ #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 33 🔹➖✅✅ استاد پناهیان: آیا ما لازم داریم خداوند در دل ما عظمت داش
❣﷽❣ 34 چرا قسمت واجبات نماز تکراری قرار داده شده؟ اگر ما در ماه رجب شیرین محور عبادتها ، یعنی نماز رو نچشیم یقینا" در دیگر مواقع سال به این لذت بلند و محبت بزرگ نخواهیم رسید . اگر در این ماه که ماه خصوصی خداست ما با خدا نتونیم سر نماز درست گفتگو کنیم مناجات کنیم... رسم ادب بجا بیاریم... طبیعتا در اوقات دیگر نخواهیم توانست 💢♨️💢 ✅واگر سر سجاده ی نماز باخدا ، دست ندیم به محضر ربوبی ، ارادت پیدا نکنیم ❌ بقیه ی اوقات روزمون طبیعتا انسانی نخواهیم بود که با خدا باشیم وقتی سر نماز از خدا دورم ، وقتی که سر نماز نیستم طبیعتا از خدا دور تر خواهم بود ✅نماز خوب خوندن رسیدگی به واجبات نمازه؛ ✅ نماز خوب خوندن یعنی اینکه واجبه نماز رو گردن بنهم 🌺 قسمت واجبات نماز طوری قرار داده شده اند که برای انسان 👈معمولا خسته کننده است 💢⭕️💢 قسمت واجبات نماز جوریه که آدم بعداز چند روز نماز براش تکراری میشه🙁 ✅ همین رو بپذیریم ، همین رو با معنا بپذیریم همین رو در چهره خودمون در رفتار خودمون نشون بدیم بخدا نگیم ، خدا ... نماز برای ما تکراری ، عادتی وملال آور شده ☹️☹️ ⛔️ بخدا نگیم که یه عبادت دیگه ای بما پیشنهاد بده تا ما عبادت کنیم با لذت ... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ ❣ خیلی ساکت و مظلوم بود خیلی هم نظم داشت هر وقت از مدرسه می‌آمد خانه اولین کاری که میکرد پله‌ها را تمیز میکرد و کفش‌ها را دستمال میکشید بعد دست‌هایش را می‌شست و جلوی آفتاب خشک می‌کرد بسیار کمک حال من بود طوری که وقتی مهمان می‌آمد لذت میبردم از اینکه همه چیز یکدست و سفره منظم چیده شده. خودش غذا نمی خورد تا مهمان‌ها غذایشان تمام شود. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ سخنان را حتما گوش کنید ، قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد . •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
34.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینه رسم همسفری بری منو همرات نبری 😭😔 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ ❣ #عند_ربهم_یرزقون خیلی ساکت و مظلوم بود خیلی هم نظم داشت هر وقت از مدرسه می‌آمد خانه اولین ک
⚘﷽⚘ 💠همسر شهید محمد بلباسی : 🍃🌸ظهر روز ۱۶ اردیبهشت ۹۵ تماس گرفت بعد از حال و احوال گفت: شماره ی هتل مشهد و از گوشیم دربیار، می‌خوام از همین جا تماس بگیرم رزرو کنم که برگشتم بریم مشهد. گفتم: از الان میخوای رزرو کنی زود نیست؟ گفت: نه شماره را دادم خداحافظی کردم و‌ گوشی را گذاشتم و مشغول کارهایم شدم.. همان‌ شب مهمان ارباب شد و به شهادت رسید.. چهار سال و نیم گذشت خبر برگشتنش را دادند همراه ۷ شهید دیگر.. بخاطر کرونا اصلا قرار نبود در اماکن متبرکه شهدا را طواف دهند من قولش را فراموش کرده بودم ولی گویا خودش هنوز یادش بود.. خیلی یکهویی تصمیم بر این شد که مشهد بروند.. خیلی یکهویی مشهدِ من و خانم شهید حاجیزاده هم ردیف شد.. خسته بودیم بعد از چهل و سه چهار ساعت نخوابیدن توی حیاط حرم منتظر ایستاده بودیم تا صدایمان کنند بخاطر کرونا باید داخل رواق را خلوت می کردند.. اواخر مهر بود و زمین صحن سرد سرد بود آنقدر روی زمین یخ زده صحن قدم‌زدیم تا صدایمان کردند.. تلفیقی از اشک وحرارت وسرما ونگرانی را در خودم حس می کردم.. دست خانم‌ شهید حاجیزاده را گرفتم و با نگرانی وارد صحن آقا شدیم.. همه چیز سر جایش بود من، محمد و امام رضا علیه السلام این بود اولین دیدار ما بعد از حدود ۵ سال.. گفتم که عادت داشت سر قولش بماند موقع وداع به آقا عرض کردم حواسم هست که شما امام‌ رئوفی . آقا خیلی آقاست !! •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ چــقد سخت است.... آرام ڪردن.... دل..... بــیقرار ڪسے.... ڪه مــدام..... تو را .... مے خواهد ...😔 🌙 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۲۰ مهر ۱۴۰۰ میلادی: Tuesday - 12 October 2021 قمری: الثلاثاء، 5 ربيع أول 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام، 117ه-ق 📆 روزشمار: ▪️3 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️4 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج ▪️12 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیهما السلام ▪️29 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ▪️33 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ اگربه دیده ظاهر تـ❤️ـو را نمی بینم ولی تو را ز جان و دل جدا نمی بینم چنان که شیفته ی آن جمال زیبایم به هرچه مینگرم جز تـ❤️ـو را نمی بینم سلام حضرت دلبـ❤️ـر .... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ 🌸🍃 ۲۵۷ ڪلام حق امروز هدیہ به روح: •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ روزمان ، نہ؛ عمرمـان ! همہ پُرخیر است؛ با یاد شمـا، خاڪیانِ افلاک نشین ... 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ ⭕️ 🔸امام سجاد علیه ‏السلام: 🔹کارى که با تقوا همراه باشد اندک نیست، چگونه آنچه مقبول خـدا قرار گرفته، انـدک محسـوب شـود. (تحف العقول، ص ۳۱۸) •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 📢طولانی هست ولی بخون👏👏 #ترک_گناه اگر فکر کنی میتونی بدون سختی کشیدن به جایی برسی قطعا اشتباه
امروزم روز هشتم از ده روزمون بود✅ میدونی چرا می کنیم؟ چون دنبال هستیم بیشتر ماها بخاطر دشمنی با خدا گناه نمی کنیم بلکه فقط برای کسب لذت هست البته این لذت هم متفاوته 👌 مثلا واسه کسیکه داره یا کسیکه احساس و میره با جنس مخالفش ارتباط برقرار میکنه خب این شخص دنبال لذت محبته اما جاش رو اشتباه گرفته 🤔 یعنی جایی که واقعا باید بره محبت کسب کنه رو غلط گرفته در واقع خودش رو سرگرم لذت زودگذری میکنه ک عواقب خطرناکی داره 📛❌ کسیکه بالاترین محبت رو در قلبش خوبه خوب جا بده خودش رو سرگرم محبت های کوچیک نخواهد کرد بالاترین محبت واسه خدا و بعدش ائمه و خصوصا امام زمان عج هست 😍 کسیکه امام زمان شد محبوب و معشوق واقعیش خودش رو به معشوق های دنیایی که میخوان ازش سوءاستفاده کنن به روش های مختلف نمی فروشه ✅ حالا راستی چرا میریم دنبال لذت گناه؟ خیلی سوال مهمیه ان شاءالله در آینده بهتون میگم 😊 صدر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ بعد از پدر اسیر و گرفتار مانده ام در خاطرات تلخ پر از خار مانده ام گودال را به چشم خود دیده ام، که من یک عمر با دو دیده‌ی خون بار مانده ام فرا رسیدن سالروز وفات حضرت سکینه خاتون سلام الله علیها بر تمام مسلمانان جهان تسلیت باد •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 💠برای محمودرضا / شش 🌷شهادتش، مزد پر کاریش بود و با شهادتش «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» را ثابت کرد. روزهایی که تهران با او بودم شاهد بودم که چطور دو شب متوالی را نمی‌خوابد یا خوابش از دو – سه ساعت بیشتر تجاوز نمی‌کند. تماسهای کاریش شبها گاهی تا ۲ صبح طول می کشید و از صبح خیلی زود هم شروع به زنگ زدن به نفرات مختلف برای هماهنگی کارهای آنروز میکرد. چشمهای همیشه سرخ و تن همیشه خسته‌اش بارزترین خصوصیتش بود. دفعه قبل که بعد از شهادت شهید محمد حسین مرادی برگشته بود کمردرد شدیدی داشت و نمی‌توانست رانندگی کند. می‌گفت آنطرف برای این کمردرد رفتم دکتر، مسکنی زد که گفت این فیل را از پا می‌اندازد ولی فرقی به حال کمردرد من نکرد. با همین کمردرد هم سفر آخر را رفت. 🌷 روزی هم که شهید شد، از دو شب قبل بیدار بود. توی اتاقش پوستری از حاج همت روی کمد لباسهایش زده بود که این جمله حاج همت روی آن به چشم می‌خورد: «با خدای خود پیمان بسته‌ام که در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم» و از این لحاظ به حاج همت اقتدا کرده بود. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
سلام عزیزای دل همراهان کانال دوست شهید من🥰 من دوهفته ای هست ایتام قطع شده بود🤪 ومتاسفانه منبعی که داستانمون رو برای شما می‌فرستادم از دسترسم خارج شده با پوزش خیلی فراوان🤐🤐 ازامشب براتون سورپرایز ویژه دارم🥰😍 یه رمان جدید با داستانی جالب😇
⚘﷽⚘ 🕰 چه کسی نمی‌خواهد عاشق شود؟ می‌دانی چرا عاشق می‌شوی؟ اگر عاشق شوی بی معشوق می‌میری. نگو من می‌شناسم کسی را که بی معشوق نمرده. او مرده، مطمئن باش. اگر عاشق نشوی هم میمیری. عشق و محبت بین دونفر وقتی عمیق و پایدار می‌شود که هر دو نفر معشوق مشترکی داشته باشند. عشق را باید دانست. باید آن را حس کرد. باید فهمیدش. باید آن را در قلبت جا دهی، می‌دانم بزرگ است. کوچکش نکن. اگر هم کردی بگذار دوباره بزرگ شود و قد بکشد. به آسمان نگاه کن و عاشق شو. وقتی نمانده زودتر عاشق شو. تو می‌توانی، فقط باید خوب نگاه کنی. نگاهش کن. آسمان را می‌گویم. عمیق، نفس‌گیر، زیبا، مهربان، شفاف. دستت را روی قلبت بگذار و خاضعانه به خاک بیفت. از پشت شیشه‌های دودی ماشین دیدمش. حرفهای رضا یکی یکی مثل نوار ضبط شده از ذهنم عبور می‌کرد. "اون به درد زندگی نمیخوره، اون فکرش و هدفش با تو خیلی فرق داره. گاهی عشق باعث میشه آدمها از هم دور بشن. چون فقط به یک چیز فکر میکنن اونم رسیدن به هدف خودشونه سعی کن گاهی بدون عشق جستجوش کنی." گاهی از حرفهاش سردرنمی‌اوردم، او هم توضیحی نمی‌داد. برای شناخته نشدن امروز ماشینم را با رضا عوض کرده بودم. تپش قلبم آنقدر بالا بود که احساس می‌کردم تمام قفسه‌ی سینه‌ام بالا و پایین می‌شود. کاش حقیقت نداشت. کاش تعقیبش نمی‌کردم. کاش هیچ وقت پری ناز را نمی‌دیدم و محبتش به دلم نمی‌نشست. پری ناز از ماشین آن مرد پیاده شد و با لبخند با او دست داد. همانطور که دستش در دست آن مرد بود با هم صحبت می‌کردند. با صدای تقه‌ایی که به شیشه‌ی ماشین خورد چشم از پری ناز برداشتم. دختر خانم موجهی از پشت شیشه اشاره می‌کرد که شیشه را پایین بکشم. من هم شیشه‌ی آن طرف ماشین را پایین کشیدم و اشاره کردم که از آن طرف بیاید و حرفش را بگوید. چون ترسیدم پری ناز مرا ببیند. دختر که کمی عصبی به نظر می‌رسید، ماشین را دور زد و سرش را کمی پایین آورد و گفت: –میشه بفرمایید معنی این کاراتون چیه؟ یک چشمم به پری ناز و یک چشمم به دختر بود. –خانم میشه زودتر حرفتون رو صریح بزنید. من کار دارم. چی می‌خواهید؟ حرفم عصبی‌ترش کرد. –واقعا که ادبم خوب چیزیه. جلوی پارکینگ خونه‌ی ما پارک کردید طلبکارم هستید؟ می‌دونید چند دقیقس اینجا منتظرم که برید کنار؟ باید حتما با صدای بوقم همسایه‌ها رو اذیت کنم تا متوجه بشید؟ سرم را خم کردم و نگاهی به پشت سرش انداختم. راست می‌گفت درست جلوی پارکینک آنها بودم. ولی از طرز حرف زدنش هم خوشم نیامد. –هیس، خب از اول این رو بگید دیگه. نگاهی به پری ناز انداخت و با تمسخر گفت: –اونقدر چراغ زدم ماشین به زبون درامد. ولی شما مثل این که بد جور غرق کاراگاه بازی هستین و انگار نه انگار. الانم به جای عذر خواهی طلبکارید؟ همان لحظه پری ناز دست آن مرد را رها کرد و به طرف کوچه‌ی ما راه افتاد. بدون این که جواب آن دختر را بدهم، پایم را روی گاز گذاشتم و دنبال ماشینی که پری ناز را رسانده بود راه افتادم. نباید گمش می‌کردم. باید خیلی چیزها را می‌فهمیدم. از آینه دیدم که دختره بیچاره همانجا ایستاده و هاج و واج نگاهم می‌کند. شیشه را پایین کشیدم و دستم را به نشانه‌ی عذرخواهی برایش بلند کردم. او هم دستش را درهوا به نشانه‌ی عصبانیت پرت کرد. اینجا محله‌ی ما بود وقتی پسر بچه‌ بودم پدرم این خانه را خرید. تقریبا از اهالی قدیمی این محله هستیم. تا به حال این دختر را ندیده بودم. البته این روزها دیگر معنی و مفهوم واژه‌ی همسایه تغییر کرده، مثل معنی خیلی از واژها، آنقدر ساخت و ساز زیاد شده که اصلا دیگر مثل قدیم نمی‌شود همسایه‌ها را شناخت. شاید خانه‌ی ما و چند خانه‌ی کناریمان تنها خانه‌های کوچه بودند که هنوز بافت قدیمی داشتند. من شناخت کمی از همسایه‌های کوچه‌ی خودمان داشتم چه برسد به این دختر که خانه‌شان کوچه پشتی ما هست. بعد از نیم ساعتی تعقیب و گریز بالاخره در یک کوچه‌ی خلوت جلوی ماشین آن مرد پیچیدم. مجبور شد روی ترمز بزند. با عصبانیت از ماشین پیاده شد تا بد و بیراه بگوید. ولی با دیدن من دوباره فوری سوار شد و خواست دنده عقب بگیرد و فرار کند. فوری خودم را به ماشینش رساندم و در را باز کردم و بیرون کشیدمش. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 🕰 نمی‌شناختمش. ولی کاملا معلوم بود که او مرا خوب می‌شناسد. جوانی لاغر اندام که یک تیشرت و شلوار جذب پوشیده بود. مشت اول را که به دماغش زدم، عینک دودی‌اش روی زمین پرت شد. شروع به التماس کرد. –آقا راستین، شما اشتباه می‌کنید اون جور که شما فکر می‌کنید نیست. نفس نفس می‌زدم. دندانهایم را روی هم فشار دادم و دو دستی به سینه‌اش کوبیدم. تعادلش را از دست داد و روی زمین افتاد. از یقه‌اش گرفتم و بلندش کردم. چسباندمش به ماشینش و پرسیدم: –تو درستش رو بگو. با ترس نگاهم کرد. پوزخندی زدم و گفتم: –بهت نمیاد اینقدر ترسو باشی. تو که می‌ترسی با ناموس مردم چیکار داری؟ با مِن و مِن گفت: –ولی اون گفت هنوز هیچی بینتون نیست. حرفش عصبی‌‌ترم کرد و باعث شد کشیده‌ی محکمی نصیبش کنم. –اون غلط کرد. اصلا چرا اینجوری گفت؟ مگه تو بهش چی گفتی؟ –دستش را گذاشت روی جایی که کشیده خورده بود و گفت: –هیچی، فقط پرسیدم با من بیرون میاد شما ناراحت نمیشید؟ گفت، نه باور کنید ما رابطمون کاریه، اون میخواد برای خودش شرکت بزنه من فقط دارم کمکش می‌کنم. چیزی بینمون نیست. هر چه او بیشتر حرف میزد من عصبی‌تر میشدم. فریاد زدم: –تو چی کاره‌ایی که کمکش کنی؟ از کجا تو رو می‌شناسه؟ –من قبلا توی یه شرکتی که پری‌ناز حسابدارش بود کار می‌کردم. –صدات رو ببر، اسمش رو نیار. لال شد و سرش را پایین انداخت. کمی از او فاصله گرفتم و پرسیدم: –چرا میخواد شرکت بزنه؟ چطوری تو رو پیدا کرد؟ اون که یک ساله حسابدار شرکت ماست. آرام سرش را بالا آورد و گفت: –بهم زنگ زد. منم بیکار شده بودم. گفتم به شرطی کمکش می‌کنم که با هم شریک بشیم. با چشم‌های از حدقه در آمده پرسیدم: –اونم قبول کرد؟ سرش را به علامت مثبت تکان داد. می‌دانستم به خاطر جرو بحثی که ماه پیش با پری ناز داشتیم می‌خواهد شرکت بزند. چون من آن روز در شرکت به او گفتم: –اینجا شرکت منه هر کاری که من بگم باید تو انجام بدی. او هم گفت: –شرکت زدن که کاری نداره. چرخوندنش مهمه. منم از حرفهایش عصبانی بودم برای همین گفتم: –اگه کاری نداره برو یدونه بزن. هر کاری هم دلت میخواد توش انجام بده. اینقدرم اینجا واسه من رئیس بازی درنیار. ولی این دلیل نمی‌شود که هر کاری دلش می‌خواهد بکند. یا با هر کسی رفت و آمد کند. یقه‌ی مرد روبرویم را گرفتم و با عصبانیت بیشتری گفتم: –خوبه که من رو می‌شناسی و می‌دونی اگه با یکی لج کنم چی میشه. پس دیگه نبینم دور و بر خانم جاهد باشی. تاسیس شرکت و این حرفها رو هم فراموش کن. فهمیدی یا نه؟ سرش را تند تند تکان داد. یقه‌اش را رها کردم. به سرعت برق و باد سوار ماشینش شد و رفت. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ فرقے نداشٺ دیشب و امشب براے من جز این ڪہ بر نبود تو، یڪ شب اضافه شد... 🌙 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•