eitaa logo
دوتا کافی نیست
48.6هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
✨خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما ✨که در راه حسینت، لشکری از خون من باشد 👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ شرط اول؛ بدست آوردن دل همسر پدر چه کند که مربی خوبی برای فرزند خود باشد؟ شرط اول این است که دل همسرش را بدست بیاورد. این سنگ اول تربیت اولاد است. هر کس توانست همسر خودش را قانع کند به اینکه خدمت‌گزار اوست، به او عشق می‌ورزد و برای سعادت او آرزوی توفیق دارد؛ آن وقت است که می‌تواند نقشۀ تربیتی فرزندان خودش را ترسیم کند. هر جا پدری در تربیت موفق نشد، مشکل در عدم همکاری مادر بود! کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ معرفی پزشک... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌 بچه می‌آید، [می‌گوید] آقا جان، نمره هجده گرفتم. [می‌گوید] هجده گرفتی؟! تو باید بیست بگیری! حال بچه گرفته می‌شود. 📌 تو باید بیست بگیری! نشانه‌ی این‌که انسان شریف است یا پست، حدیث داریم آدم شریف و کریم از چیزهای جزئی هم تشکر می‌کند، ولی آدم‌های پست، تشکر نمی‌کنند. 🌐 درس‌هایی از قرآن - ۲۵- ۶- ۱۴۰۰ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ یک خبر خوب... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
من متولد ۶۳ هستم. سال ۸۱ وارد شریف شدم. سال ۸۵ هم با همسرم که ایشون هم فارغ التحصیل شریف بود عقد کردم. یکی از دوستان ما رو معرفی کردند و ما قبل از خواستگاری، همدیگر رو ندیده بودیم. وقتی همسرم به خواستگاری من اومدن سرباز بودن و ماهی سی هزار تومان حقوق داشتند. فقط یک حلقه خریدیم صد هزار تومان و یک چادر بیست هزار تومان و رفتیم محضر عقد کردیم. البته عقد ما چون همسرم پول و پس انداز نداشتن و بعد از تموم شدن سربازی سر کار رفتن، حدود دو سال طول کشید که اینم اصلا خوب نبود. چیزی که از اون دوران تو ذهنم مونده و واقعا دوست دارم به همه جوان های تازه ازدواج کرده بگم اینه که واقعا شما خودتون مسئول حفظ زندگیتون هستید. خانواده ها گاهی از شدت علاقه به شما یه چیزهایی تو نظرشون بزرگ میاد و غیر قابل تحمل و اصلاح. ولی زوجین واقعا می‌تونن با محبت و زبان خوش رو رفتارهای هم اثر بذارن، به شرطی که از اول عاقلانه رفتار کنند و ذهنیت بد در ذهن همسران شون از خود ایجاد نکنند. من به جرات میتونم بگم که به لطف خدا در سالهای اولیه زندگیم هههییچچ حرفی واقعا هیچ حرفی به همسرم نزدم مگر اینکه قبلش یه کوچولو فکر کردم که تاثیرش چی می‌تونه باشه... وقتی همسرم به خواستگاریم اومدن گفتن که قصد دارن apply کنن و برای مقطع دکتری به کانادا یا آمریکا برن. چون رزومه خیلی خوب داشتند. من البته خیلی جدی نگرفتمشون، فکر میکردم که به خاطر مخارج زندگی میرن سر کار و کم کم فراموش میکنن ولی ایشون فراموش نکردن. اواخر دوران عقدمون از چند دانشگاه آمریکا و کانادا پذیرش گرفتن و ما سه ماه بعد از عروسی رفتیم کانادا. دانشگاهی که در کانادا پذیرش داشتن از بهترین دانشگاههای کانادا بود و البته در یک شهر بسیار خوش آب و هوا و پر از ایرانی. اونجا دوستان مذهبی خوبی پیدا کردیم و زندگی بسیار ساده و ابتدایی ای بر پا کردیم تقریبا همه زندگی ها اونجا بسیار ساده بود. یعنی فکر کنید اولا خیلی از وسایل زندگی رو دست دوم تهیه میکردیم و اصلا وسایل زیادی نداشتیم. ظروف آشپزخانه ما در حد دو قابلمه و یک ماهی تابه و یک دست قاشق و چنگال و چند بشقاب و کاسه و لیوان بود. البته خیلی دورهمی داشتیم و مهمونی می‌گرفتیم که هر کس ظروف خودش رو می‌آورد یا از هم قابلمه قرض می گرفتیم. خلاصه زندگی بسیار ساده و دلچسبی بود. من بعد ها یکی از دلایل آرامش زندگیم تو کانادا رو همین سادگی و کم توقعی از زندگی میدونستم. طبق قاعده هر چی سطح توقع پایین تر باشه رضایتمندی بالاتر میره😊(من بعد از اینکه برگشتیم ایران هم سعی کردم همین روش رو اینجا هم پیاده کنم. زندگی ساده ای تشکیل دادیم و همه چیز رو در حد رفع نیاز تهیه کردیم و بعضی از وسایلمونم دست دوم گرفتیم.) بعد از رفتن به کانادا تصمیم گرفتم درسم رو ادامه بدم. اون زمان تقریبا همه خانم ها همین کار رو میکردن. همسرانشان پذیرش می‌گرفتن و میومدن کانادا، بعد خانم ها همون جا امتحانات زبان و امتحانات دیگری که لازم بود رو در عرض دو سال میدادن و بعد وارد دانشگاه میشدند. منم اولا چون زبانم خوب نبود و هزینه کلاس زبان خیلی زیاد بود و ثانیا نمره خوب گرفتن در تافل در کانادا خیلی سخت‌تر از ایران بود، دو سال طول کشید که بتونم ملزومات ورود به دانشگاه رو به دست بیارم. دو سال، که خیلی سخت و جدی از صبح تا شب تو کتابخونه با یکی دیگه از دوستام که اونم شرایط من رو داشت درس خوندیم. حالا دیگه بیست و شش سالم شده بود. همش به بچه آوردن فکر میکردم و به خودم میگفتم من نباید یه امر مهم در زندگیم رو فدای یه امر دیگه کنم. به دوستام هم میگفتم زندگی ما یه بُعدی شده و فکر کردن به درس و کسب موقعیت اجتماعی ما رو از جنبه های دیگه زندگی باز داشته. بالاخره تصمیم گرفتم بچه دار شم. با یه برنامه ریزی دقیق و اینکه کی باردار بشم، کی بچه دنیا میاد، تا اون موقع واحد های که باید پاس میکردم و ... خدا هم کمک کرد و همون ماهی که تصمیم گرفتیم باردار شدم. ولی فقط حساب ویار رو نکرده بودم. ویار بسیار سخت که تنهایی و سرمای زمستان و خونه کوچیک بیست و هفت هشت متری که مثل دخمه بود هم در شدتش بی تاثیر نبود. زمان امتحانات پایان ترم رسید و حال من خیلی بد بود. تمام تلاش های دو ساله خودم رو بر باد می‌دیدم. روز یکی از امتحانات که خیلی هم براش خونده بودم ولی فقط از روی تخت نمی‌تونستم پایین بیام، همسرم استخاره کرد و من نرفتم امتحان رو بدم. بقیه امتحانات رو هم ندادم و عملا از خیر دانشگاه به این صورت گذشتم. ادامه در پست بعدی 👇👇 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
از خیر دانشگاه گذشتن خیلی برام سخت بود. تمام بچگی و نوجوانی و جوانی من به این گذشته بود که خوب درس بخونم و موقعیت خوب اجتماعی به دست بیارم. اصلا هیچ ارزشی جز این مسأله برام تعریف نشده بود و درس خواندن جزئی از وجودم بود. این هایی که میگم فقط برای من نبود ها. برای همه‌ی دختران و پسران نسل ما و حتی همین الان بوده و هست. حالا یکی بر حسب استعداد یا موقعیت یا تلاشش به دست میاره و هم خودش هم خانواده اش باهاش حال میکنن، یا به دست نمیاره و و حسرت میخوره یا سرخورده میشه یا... برای منم خیلی سخت بود مخصوصا وقتی دوستان دیگه ام رو می‌دیدم که علی رغم رزومه ضعیفتر از من دارن درس میخونن و دانشگاه میرن ولی من فقط بچه داری میکردم. البته در این برهه دچار یه دو گانه ای شده بودم. هم از دانشگاه نرفتن حسرت می‌خوردم، هم از اینکه کار مهمی کرده بودم و در شرایطی که هیچ کس اونجا بچه نمی آورد، بچه آورده بودم، خوشحال بودم. وقتی پسرم شش ماهه شد دوباره تصمیم گرفتم برای یه دانشگاه دیگه که تو اون شهر بود اقدام کنم. ولی اولا پسرم فقط شیر میخورد و غذا خور نبود و من نمی‌تونستم حتی برای ساعاتی ولش کنم و دوماً دچار یه تغییرات فکری عمیق و خوب شده بودم که فقط از الطاف خدا بود. گاهی بعضی تصمیمات، مسیر زندگی آدم رو کاملا عوض می‌کنه و البته لطف خدا را به زندگی سرشار می‌کنه. نمی‌خواستم دوران طلایی بچه آوردن رو صرف درس خواندن بکنم و از این امر مهم زندگیم غافل بشم، بچه آوردم. بعد خدا لطف کرد و دریچه های تازه فکری و معرفتی به روم باز شد. یه استادی میگفتن آدم ها سه جور زندگی میکنن. برخی در زندگی همون کارهایی رو انجام میدن که همه انجام میدن، همه مثل هم در یه نقشهِ شکل گرفته، حرکت میکنند. زندگی اکثر ما اینجوریه... بعضی آدم ها بر اساس علایقشون زندگی میکنن. این شیوه زندگی بهتره، چون حداقل انسان بی فکر و اندیشه زندگیش رو به خاطر یه الگوی اجتماعی از پیش تعیین شده که هیچ تناسبی هم با توانایی ها و شرایط و علایق فرد نداره، تباه نمیکنه... ولی بعضی آدم ها بر اساس وظایفشون زندگی میکنن. یعنی نگاه میکنن که توی این دنیا باید چیکار کنن بعد حساب شده زندگی میکنن. حضرت زهرا سلام الله علیها یه دعایی دارن که میگن خدایا کمک کن که بر اساس وظایفمون زندگی کنیم و وظایفمون رو خوب انجام بدیم. این چیزهایی که بالا گفتم رو بعدا خوندم و شنیدم ولی واقعیتش اینه که بعد از تولد پسرم خیلی از مادر بودن لذت می‌بردم و همش هم خدا رو شکر میکردم که بدون دغدغه کار و درس به بچه داری میرسم. کم کم به این نتیجه رسیدم که اصلا از ابتدا زندگی ما اشتباه بوده. این اشتباه بود که اینهمه بُعد درس و فعالیت های اجتماعی رو در نظر ما با ارزش کردن و هیچ وقت به ارزش واقعی زن بودن و مادر بودن و حفظ حریم خانواده برامون صحبت نشد. خیلی از دوستان و فامیل ازم سوال میکردن که چرا درسم رو تموم نکردم؟! منم میگفتم چون میخواستم به کار مهمتر از درس بپردازم. همین مسأله خیلی روی زنان فامیلمون تاثیر داشت. خوب کسانیکه ما رو به درس خون بودن و باهوش بودن می‌شناختند وقتی می‌دیدند که من با قاطعیت و از روی فکر بچه آوردم و خیلی هم راضی ام براشون جالب بود. من بعد ها به دوستام میگفتم که ما به یک قیام و جهاد زنان تحصیلکرده در امر فرزندآوری نیاز داریم. چون از حدود مثلاً صد سال پیش که تحت تاثیر فرهنگ غربی بحث تحصیل و کار زن در جامعه ارزش شد، همزمان خانه داری و فرزند آوری بی کلاسی و بی سوادی و ضد ارزش شد. در اینچنین فضایی اگر یه خانم دیپلمه بچه زیاد بیاره و خانه دار باشه، اگرچه که در نزد خدا کارش بسیار ارزشمنده ولی جامعه فکر می‌کنه از سر ناچاری و بی کلاسی بچه آورده، ولی اگه یک زن در موقعیت خوب تحصیلی و اجتماعی برگرده به اصل نیاز خانواده و با اقتدار بچه زیاد بیاره، این فرهنگ و باور غلط فرهنگی در جامعه کم کم از بین میره انشاالله پسرم که دو ساله شد، پسر دومم رو باردار شدم و بعد هم به ایران برگشتیم. اختلاف سنی شون دو سال و هشت ماه شد. البته با اینکه این بار ایران بودیم ولی مامانم مریض بودن و سر این یکی هم خیلی نتونستن کمکی کنن. همسرم هم هیات علمی یکی از دانشگاه های تهران شدند و خیلی سرشون شلوغ بود. وقتی اومدیم ایران با همه پس انداز مون یه آپارتمان کوچیک خریدیم که چون قرض مون زیاد بود نتونستیم توش بشینیم. از وسایل هم فقط یه گاز و یه یخچال و یک ماشین لباسشویی همه ایرانی خریدیم. فرش هم از یکی از اقوام گرفتیم و با ظرف و ظروفی که از جهازم باقی مانده بود زندگی رو در ایران شروع کردیم. ادامه در پست بعدی 👇👇 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
پسر دومم رو بیست و یک ماه شیر دادم و برای بعدی اقدام کردم. میخواستم اختلاف سنی شون کمتر بشه، ولی خدا نخواست و تقریبا سه ماهه سقط شد. خیلی هم سخت گذشت. بعد از شش ماه دوباره باردار شدم و خدا لطف کرد و یه پسر دیگه بهمون داد. اختلاف این دو تا شد سه سال. من واقعا رزاقیت خدا رو تو زندگیمون با همه وجود لمس میکنم. پدر من و پدر همسرم هر دو کارگر بودن و توانایی اینکه ما رو از نظر مالی حمایت کنن، نداشتن. ولی شرایط زندگی من و همسرم تقریبا از خیلی از دوستان اطرافمون که تحت حمایت مالی خانواده هاشون هستن هم بهتره. واقعا اعتقاد دارم خداوند رزق و روزی و برکت رو بعد از ازدواج و بچه دار شدن تضمین کرده ولی ضمانتی بابت تجملات و زیاده خواهی های ما نداده. یعنی برکت خدا رو باید همراه با قناعت درک کرد. من به مسأله قناعت و با فکر خرج کردن همیشه توجه دارم. البته این قضیه رو از زندگی در کانادا یاد گرفتم. اونجا اگه چیزی لازم داشتیم نمی‌توانستیم سریع بخریم چون قیمت اولیه شان خیلی زیاد بود. باید صبر میکردیم تا تخفیف بخوره، گاهی تو این صبر کردن، اصلا متوجه کاذب بودن نیازمون هم می‌شدیم. الان در مورد بچه ها هم همین کار رو میکنم. وقتی بچه ها چیزی می‌خوان میگم صبر کن تا یه روز برم بازار، بعد تا من برم بازار مطالبات لحظه ای اونها هم تغییر می‌کنه و نهایتا از بین خاصه هاشون با رضایت خودشون یه چیز به درد بخور تر می‌خریم. اگر هم یه درخواست غیر منطقی باشه با دلایلی که متوجه میشن، میگم نمیتونم بخرم. در مورد لباس بچه هم که الان به علت گرانی شاید خیلی از هزینه خانواده ها رو به خودش اختصاص بده باید بگم که لباسهای بچه های بزرگتر رو برای کوچکتر ها نگه میدارم البته بین خواهر و برادرم هم لباسهای بچه هامون رو جابه جا میکنیم. پسر سومم که بیست و یک ماهه شد برای بعدی اقدام کردم ولی این بار هم خواست خدا نبود و سقط شد، با شرایط بدتر از سقط قبلی😒 حالا دیگه قرضهای خونه اولمون هم تموم شده بود، یه همتی کردیم و با لطف خدا یه آپارتمان خیلی بزرگتر خریدیم. مامانم خیلی بهمون تاکید می‌کردند که بچه زیاد و پشت سر هم بیاریم. ایشون یک سال و نیمه به رحمت خدا رفتن. معلم بازنشسته بودن و همیشه میگفتن: "ثمره و حاصل کل زندگیم شما چهارتا هستید و ای کاش شش تا آورده بودم. بعد هم میگفتن بچه پشت هم به زندگی آدم نظم و برنامه میده." مادرم میگفتن: "من هفت سال شیر دادم و کهنه شستم، در طول هفت سال شما مدرسه رفتید، وقتی برادر آخری رفت کلاس اول رفتم دانشگاه و ادامه تحصیل دادم." خلاصه تا روز آخر یکی از سفارش هاشون به ما تعداد بچه زیاد بود. اما اقوام خیلی از نظر فکری و سبک زندگی با ما فاصله دارن ولی از اونجایی که همیشه به ما به عنوان بچه های زرنگ و درس خوان و اهل فکر نگاه میکردن (برادرم هم شریفی بودن، ایشونم الان پنج تا بچه دارن ) و مهمتر از اون اینکه ما خودمون با قاطعیت در مورد فرزندآوری صحبت میکنیم، اونها هم کاملا در موضع ضعف هستن. چند وقت پیش یکی از اقوام بهم گفت بچه های من تنبلن و مثل شما چندتا بچه نمیارن. این برام خیلی جالب بود که ایشون دلیل بچه نیاوردن رو تنبلی میدونست. در مورد کار خونه و بچه داری و خستگی هم همیشه به خودم میگم هر چی کار ارزشمند تره، سختیش بیشتره. البته در مورد کار بسیار ارزشمند زنان، به لطف خدای مهربون مون سختیش با شیرینی و لذت بردن فطری همراهه. من وقتی تو خونه کار میکنم و خسته میشم، مدام به خودم روحیه میدم که خدا داره کارهام رو میبینه، انشاالله خدا ازم راضیه و این همون کاریه که من باید تو این دنیا انجام بدم و ... خدا شاهده اینقدر این فکر ها روحیه بخشه و خستگی رو از تن آدم در میاره که حد نداره‌‌. حتما امتحان کنید😊😉 شدیداً اعتقاد دارم این روح آدمه که جسم رو سر پا نگه میداره. من تا قبل از ازدواج، از نظر پدر و مادرم و خواهر و برادرام خیلی ضعیف و بی جون بودم. تازه برادرام به شوخی میگفتن ما تو جلسه خواستگاری به شوهرت میگیم که چقدر ضعیفی که جنس بد دست مردم ندیم😁 ولی من الان واقعا احساس ضعف در بارداری‌هام نمیکنم. حتی با وجود اون دو تا سقط بد که از ده تا زایمان هم بد تر بود. چون خیلی روحیه ام خوبه و اعتقاد دارم که خدا تواناییش رو بهم داده و ایشالا توانایی بیشتری هم بهم میده. من الان به لطف خدا چهارمین پسرم رو باردارم و فعلا دختر ندارم، البته به فضل خدا امیدوارم☺️، ولی اگر دختر داشته باشم اولین و مهمترین ارزشی که سعی میکنم براش جا بندازم بحث مادری هست. بحث مسئولیت خطیر انسان سازی و جامعه سازی. بحث مدیریت امور خانه و آرامش دهی به خانواده و البته در کنارش بحث تحصیل در رشته هایی که باعث ارتقای خودش و خدمت به جامعه اسلامی باشه. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ پدر و مادرم صاحب ۸۵ اولاد هستند. (پسر، دختر، نوه نبیره، عروس و داماد) کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
💥نمی دانیم چه کرده... حالا شما توی روی مادرت می‌ایستی، [می‌گویی] حرف نزن! نمی‌خواهم! به تو چه! بابا جان، مادر است، می‌دانی چه قدر نخوابیده؟! می‌دانی چه قدر بی‌خوابی کشیده؟! پنج رقم خدمت کرده، در بدنش که بودی، از خون بدنش تغذیه کردی، از بدنش آمدی بیرون، از شیرش تغذیه کردی، وقتی خواسته بمیرد، اموالش را برای ارث برای تو گذاشته، یعنی از خونش، از شیرش، از ثروتش، سه شیفته هم کار کرده، مجانی هم کار کرده، با عشق هم کار کرده، خسته هم نشده، هیچ‌وقت هم منتظر نبوده که کی شود که تمام شود، شما در سربازی، سربازی خدمت می‌کنی، ولی هی منتظری کی شود تمام شود، در اداره خدمت می‌کنی، ولی هی منتظری کی شود بازنشست بشوی. هیچ مادری نمی‌گوید که کی شود که بازنشست بشوم. یعنی بازنشستگی ندارد، یک مادر بیست، سی تا مدیر کل است، مدیر کل تغذیه هست، مدیر کل حفاظت و امنیت هست، مدیر کل بهداشت و درمان هست، مدیر کل آموزش و پرورش هست، یعنی تمام نیازهای این بچه را تأمین می‌کند. ما نمی‌دانیم مادر چه کرده است، نمی‌دانیم پدر چه کرده است. 🌐 درس‌هایی از قرآن - ۲۵- ۶- ۱۴۰۰ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ هزینه های درمان نازایی تحت پوشش بیمه قرار گرفت. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ نگاهم تغییر کرد... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ اهمیت شناخت خویشتن... 📚 جهت حرکت، ص ۳۷ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
ارث فرزندان من، عشق حسین بن علی است از خدا در روضه ها، نسل حسینی خواستم 👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ اولین باری که دیدمش، گفت: «بروید متأهل شوید!» گفتم: «می‌خواهم درس بخوانم آقا». گفت: «مگر شیخ انصاری زن و بچه نداشت؟! بروید با ازدواج، یک هم‌مباحثه‌ای برای خودتان انتخاب کنید». 📚 به شیوه‌ی باران کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌فانتزی‌های دختران مذهبی... ✨ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد چرا چيزى مى‏ گوييد كه انجام نمى‏ دهيد. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۷۱ فروردین ۱۳۸۵ یکی از دوستانم بهم زنگ زد و گفت شماره منزلتون رو به یکی از دوستان همسرم دادم. پسر خوب و خوش فکریه و معیار اصلیش اعتقادات و ساده زیستی هست... 🎊🎊🎊خرداد سال ۸۵ عقد کردیم. همسرم تو مراسم گفتگوی بزرگترها با وجود احترامی که برای همه قائل بودن، اصرار کردن که بعد از 7 ماه بریم خونه مون... میگفتن دوران طولانی عقد مایه زحمت برای خانواده ها میشه... بزرگترها نگران هزینه ها بودن ... اما ایشون به خانواده شون گفته بودن از جهت عروس خیالتون راحت باشه که مراعات خواهد کرد... مهمترین قسمت کار خرید سرویس طلا بود. خانواده همسرم اصصصصصصلا اهل طلاهای سبک نیستن و همسرم میدونستن که تو بازار سرویس سنگین پیشنهاد میدن... همسرم هم اصلا دوست نداشتن هزینه های خرید رو پدرشون بدن و قرار بود همه هزینه ها به عهده خودشون باشه و فقط برگزاری مجلس به عهده خانواده ها بود... رفتم تو فکر که برای خرید سرویس طلای ارزون تر چه میشه کرد. تا عاقبت چاره ای یافتم. 😀 چند روز قبل از خرید با یکی از دوستان خوش سلیقه، رفتم همون بازار طلا که قرار بود برای خرید بریم... گشتم و یک سرویس زیبا ولی سبک پیدا کردم. چند تا مغازه مشابه همون رو داشتن. همه رو نشون کردم. روز خرید فرا رسید. ⌛️⌛️ موقع دیدن سرویسها همون چند تایی که نشون کرده بودم رو مورد پسند اعلام کردم... مادر شوهرم به همسرم گفتن :"خوب ظاهرا خانومت این مدل کار رو پسندیده. باشه از همین مدل برداریم" لبخند رضایت بر چهره ی من و همسرم نشست. 😊😊 البته لبخندی همراه با کمی زیرکی.😉 بعد از اینکه همسرم مبلغ خرید رو پرداخت کردن، بزرگترها مشغول چک کردن سرویس خریداری شده بودن و تا فروشنده خرید رو بذارن تو جعبه من و همسرم برای رفع خستگی روی صندلی های کنار مغازه نشسته بودیم. همسرم آروم و بدون اینکه کسی صداشو بشنوه گفت:"عالی بود. عجب فکر خوبی کردی. هم هوای منو داشتی، هم دل مامانم به خرید راضی شد. ممنونم ازت" مزه ی اون حس خوب مشترکی که تو اون لحظه ایجاد شد، همیشه برام شیرین و تازه است. و از همون جا همسرم دلش گرم شد که میتونه رو همراهی من تو مسائل سخت زندگی حساب کنه... بعد از خرید و عروسی، مادرشوهرم بهم گفتن: "همیشه به پسرم میگفتم اون دختری که تو میخوای که اهل خرج زیادی نباشه و مهریه کم بخواد و این جور معیارها که تو داری باید دنیا رو زیر پا بذاری تا پیدا بشه. ولی خدا رو شکر بچه م توکل کرد و از دوستهاشم کمک گرفت تا اون چیزی که میخواست پیدا کرد. " تو اون لحظه من از خوشحالی اینکه تو دل مادر شوهر حسابی جای خودمو باز کردم تو ابرها☁️☁️☁️بلکه از ابرها بالاتر بودم. 😄😄😂😂 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✨خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما ✨که در راه حسینت، لشکری از خون من باشد 👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
💠داستانی است از یکی از بزرگان علمای شیعه، مرحوم وحید بهبهانی ... در شرح حال این مرد بزرگ نوشته‌اند روزی عروسش ... را دید که جامه‏‌های عالی و فاخر پوشیده است. به پسرش اعتراض کرد که چرا برای زنت این‏جور لباس می‏خری؟ پسرش جواب روشنی داد، گفت: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللهِ الَّتی اخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیباتِ مِنَ الرِّزْقِ‏». مگر اینها حرام است؟ لباس فاخر و زیبا را چه کسی حرام کرده است؟ گفت پسرکم! نمی‌گویم که اینها حرام است، البته حلال است. من روی حساب دیگری می‌گویم. ... افرادی که از این لباسهای فاخر و فاخرتر بپوشند هستند ولی طبقات زیادی هم هستند که نمی‌توانند این‏جور لباسها بپوشند، لباس کرباس می‌‏پوشند. ما که نمی‌توانیم این لباسی را که خودمان می‏‌پوشیم برای مردم هم تهیه کنیم و نمی‌توانیم آنها را در این سطح زندگی بیاوریم. ولی یک کار از ما ساخته است و آن همدردی کردن با آنهاست. آنها چشمشان به ماست، یک مرد فقیر وقتی زنش از او لباس فاخر مطالبه می‌کند، یک مایه تسکین خاطر دارد، می‌گوید: گیرم ما مثل ثروتمندها نبودیم، ما مثل خانه آقای وحید زندگی می‌کنیم؛ ببین زن یا عروس وحید این جور می‌‏پوشد که تو می‏پوشی؟ وای به حال آن وقتی که ما هم زندگیمان را مثل طبقه مرفّه و ثروتمند کنیم که این یگانه مایه تسلّی خاطر و کمک روحی فقرا هم از دست می‌رود. من به این منظور می‌گویم ما باید زاهدانه زندگی کنیم که زهد ما همدردی با فقرا باشد. روزی که دیگران توانستند لباس فاخر بپوشند ما هم لباس فاخر می‌‏پوشیم. 📚 احیای تفکر اسلامی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ معرفی ماما... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ از جایی که فکرشم نمی کنیم... دخترم ۵ ماهه بود و هوا داشت سرد میشد🌨🌨 باید براش یک لباس گرم میخریدم. اما دستمون چندان باز نبود. تو همون روزا از طرف محل کار همسرم به کارمندها برنج دادن. به ما هم دو کیسه ۱۰ کیلویی دادن. همسرم وقتی اومدن خونه گفتن ما که از قبل هم حدود ۱۰ کیلو برنج داریم تا بیایم استفاده کنیم دوباره اداره برنج میده و پیشنهاد دادن که یک کیسه برنج رو بدیم به خانواده مستضعفی که مادربزرگم می‌شناختن. گفتم ما الان شرایطمون خوب نیست بیا ببینیم کسی از اطرافیان برنج لازم نداره از ما بخره. 💰💰😃 همسرم گفتن اصلا این کار رو نکن و گفتن که مگه نمیدونی صدقه دادن خودش باعث افزایش روزی میشه. خلاصه منم اطاعت امرِ همسر کردم و با مادربزرگم هماهنگ کردم که فرداش که جمعه بود یک سر بریم خونه شون و برنج رو تحویل بدیم. بعد از تحویل دادن برنج به مادربزرگم رفتیم منزل مادرشوهرم. خواهر شوهرم هم اومده بودن اونجا. بعد از ناهار من رو صدا زدن و گفتن بیا ببین این لباسی که برا دخترت دوختم اندازه ش خوبه. وقتی لباس رو از تو پلاستیک در آوردم چشمام گرد شدن😳😳 خواهرشوهرم یک سوئی شرت و شلوار گرم و آستر دوزی شده ی زیبا با کفشک و کلاه برای دخترم دوخته بود. 💗💗 دقیقا چیزی که دخترم لازم داشت. حتی بهتر از اون چیزی که خودم میتونستم براش تهیه کنم... همسرم وقتی لباس رو دید نگاه مهربونی بهم کرد و گفت خدا روزی رسونه. اونم از جایی که ما فکرش رو نمیکنیم. 🌺🌺 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ روزه اول ماه محرم... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
حاج ملا سلطان علی روضه خوان تبریزی که از جمله عباد و زهاد بود، نقل کرد: « در عالم رؤیا به حضور حضرت بقیة الله ارواحنا فداه مشرف شدم و خدمت ایشان عرض کردم: مولای من، آیا آنچه در زیارت ناحیة مقدسه با این عبارت ذكر شده، درست است كه می‌فرماید: فَلَاَنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَساءً وَ لَاَبْكِیَّنَ عَلَیْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً (پس صبح و شب بر شما ندبه كرده و به جای اشك خون می‌گریم) صحیح است؟ فرمودند: بلی عرض کردم: آن مصیبتی که در آن بجای اشک خون گریه می کنید، کدام است؟ آیا مصیبت حضرت علی اکبر است؟ فرمودند: نه، اگر علی اکبر زنده بود، در این مصیبت او هم خون گریه می کرد. گفتم: آیا مصیبت حضرت عباس است؟ فرمود: نه؛ بلکه اگر حضرت عباس علیه السلام در حیات بود، او هم در این مصیبت خون گریه می کرد.  عرض کردم: لابد مصیبت حضرت سید الشهداء علیه السلام است.  فرمود: نه، حضرت سید الشهداء علیه السلام هم اگر در حیات بود، در این مصیبت، خون گریه می کرد. عرض کردم: پس این کدام مصیبت است که من نمی دانم؟ فرمودند: آن مصیبت، مصیبت اسیری حضرت زینب علیها سلام است. زینب همان کسی ست که در راه عفتش عباس می دهد نخِ معجر نمی دهد 🔰 شیفتگان حضرت مهدی ج ۲ ص ۱۴۴ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
ارث فرزندان من، عشق حسین بن علی است از خدا در روضه ها، نسل حسینی خواستم 👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ جهان در آستانه ظهور 🔹قبل از بارش باران تندبادی برمی‌خیزد و گردوغبار زیادی برپا می‌کند و همه‌‌ی خس و خاشاک‌ها و آشغال‌ها را از روی زمین جارو می‌کند. امّا اگر کمی صبر کنیم، باد آرام می‌گیرد و باران می‌بارد و سپس ابرها کنار می‌روند و هوا لطیف و آفتابی می‌شود. آشوب‌ها و نابسامانی‌هایی که در روزگار ما در سراسر جهان پدیدار شده است، نزدیک شدن هوای لطیف و آسمان صاف و آفتابی عصر ظهور را بشارت می‌دهد. 🔹وقتی طوفان درمی‌گیرد، گرد و خاکی به‌ پا می‌شود که چشمی چشم دیگر را نمی‌بیند. باد هر چه در زمین است را از جا می‌کَند و این آشفتگی و آشوب که در فضا ایجاد می‌شود، زمین را جارو می‌کند. 🔹طوفان‌های عظيم سیاسی، اقتصادی و نظامی که امروزه در سطح جهان برخاسته، آمده است تا بساط حکومت‌های خودکامه و تفکّر زندگی بدون خدا را در جهان جارو کند و بساط این تجربه‌ی تلخ شکست‌خورده را جمع کند. 🔹جنگ جهانی‌ و بیماری‌های عظیمی که قبل از ظهور رخ می‌دهد طوفانی است که به‌ پا می‌خیزد. طبيعتاً صحنه‌ی طوفان خیلی ترسناک است؛ تا جایی‌ که گاهی اوقات سبب وجوب نماز آیات می‌شود. (در خواندن نماز آیات نیز رازی نهفته است. خسوف، کسوف، زمین‌لرزه، طوفان‌ و رعد و برق‌های بسیار شدید، نشانه‌هایی از قیامت است و‌ لذا وقتی واقع می‌شوند، خواندن نماز آیات واجب می‌گردد. قیامت صغری ظهور حجّت‌ خداست و قیامت کبری ظهور خود خداست؛ پس مقدّمات آنها از علائم قیامت است.) 🔹هم حوادث طبیعی بسیار بزرگ مانند زلزله‌های بسيار عظیم، قحطی، سیل‌ و طوفان‌های بزرگ و هم حوادث بشر ساخته مانند جنگ‌ها و درگیری‌ها، طوفانی است که قبل از ظهور می‌آید تا بساط ظلم جهانی را جمع کند. 📚جانِ جهان کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1