فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
🔻مجموعه توحیدی #اوست
(سفری از دنیای بیرون، بسمت دنیای درون)
✨ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ الْأَبْصَار (مُلک، ٢٣)
اوست که به شما بینایی داد /
#دانلودکده_امیران
✍ او عظمت کهکشانها، دریاها، زمین و هرآنچه در آن است را ....
از روزنهٔ "کوچک" چشمانت،
به درون "عظیمِ" تو راه میدهد – بی آن که ارادهای در بینایی داشته باشی_ ....
نمایش این همه «اثر» ؛
برای پی بردن به «صاحبِ اثر» است!
#اوست که به تو بینایی داد تا ببینیاش...
و از جلوههای کوچک ... به درونِ عظیم او، راه باز کنی!
#کارگاه_های_توحیدی
🦋 @downloadamiran 🦋
﷽
✨🌸✨
#دانلودکده_امیران
دنيا دست به دست مى گردد؛ پس، به آرامى تمام در طلب روزى، بهره خود را از آن بطلب تا آن كه نوبت تو فرا رسد.
«الدُّنيا دُوَلٌ، فَاطلُب حَظَّكَ مِنها بِأَجمَلِ الطَّلَبِ حَتّى تَأتِيَكَ دَولَتُكَ»
[ #امام_علی علیه السلام ]
📚 غررالحكم حدیث۱۹۳۱
#دانلودکده_امیران
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
🙃با هر سلیقهای پست داریم🙂
مارا می توانید با لینک های زیر دنبال کنید😊
در پیام رسان ایتا:
•═══❀✨💛✨❀═══•
https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77
•═══❀✨💛✨❀═══•
در پیام رسان سروش:
•═══❀✨💛✨❀═══•
https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo
•═══❀✨💛✨❀═══•
🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼
🌼🌿🌼🌿🌼🌿
🌼🌿🌼🌿🌼
🌼🌿🌼🌿
🌼🌿🌼
🌼🌿
🌼
#دانلودکده_امیران
#ناحلہ🌺
#قسمت_بیستم_و_پنجم
#پارت_اول
°•○●﷽●○•°
واسه اینکه واسش سخت نشه ب حرف زدن ادامه دادم
نگاه تحسین آمیز آقا کمیل و خانومش رو ریحانه مشهود بود
روح الله هم وقتی متوجه سکوت جمع شده بود
برگشت و به ریحانه نگاه کرد
بعدشم که به حرف گرفتمش و مشغول صحبت شدیم
ریحانه سینی چایی و جلوی آقا کمیل نگه داشت که گفت
+بح بح دست شما درد نکنه
چایی و پخش کرد و هرکی یه چیزی گفت
با اشاره زن داداش نشست کنارش .
ظرف شیرینی و شکلات و از رومیز ورداشتم و تعارف کردم بهشون
دوباره جو مثه قبل شده بود
که بابا نگاهش و به روح الله دوخت
به نظر میرسید روح الله هم خودشو برای رگبار سوالای بابا آماده کرد بود
از تحصیلش پرسید
که جواب داد میخواد درسش و تو حوزه ادامه بده
از دارایی و شغلش پرسید
که خیلی صادقانه و با اعتماد ب نفسی ک نشان از یه پشتیبان قوی تو زندگیش میداد جواب داد
و اینم ب حرفاش اضافه کرد که ان شالله اگه خدا بخواد کار میکنه تا خونه بگیره و خلاصه تمام تلاشش و میکنه تا رفاه و برای ریحانه فراهم کنه .
وضع مالیِ باباش خوب بود ولی روح الله دوست داشت رو پاهای خودش وایسته و مطمئن بودم این ویژگی برای پدر من میتونه خیلی جذاب باشه.
با لبخندی ک روی لبای بابا نشست از حدسی ک زدم مطمئن شدم .
خلاصه یه سری حرفای دیگه زدن و ریحانه و روح الله و فرستادن تا حرف بزنن
ریحانه خجالت زده روح الله و به سمت اتاقش راهنمایی کرد
سعی کردم حس کنجکاویم و سرکوب کنم و آروم بشینم سر جام با اینکه خیلی سخت بود
۲۰ دقیقه بعد روح الله در و باز کرد و کنار وایستاد تا اول ریحانه خارج شه
با دیدن قیافه شاد و خندون ریحانه تو دلم گفتم که حتما روح الله مخشو زده...
و با شناختی که ازش داشتم میدونستم میتونه قلبشو تسخیر کنه...
از لبخند ریحانه یه لبخند عمیق رو لبم نشست و خیالم راحت شد
با تمام وجود ارزو کردم خوشبخت شه و همیشه لبخند رو لباش باشه
وقتی ک متوجه نگاهای ما رو خودشون شدن
دوباره سر ب زیر شدن و لبخنداشون جمع شد ک باعث خنده ی جمع شد
بیشتر خجالت کشیدن...
بابا گفت
+ریحانه جان مبارکه؟
ریحانه سکوت کرد که آقا کمیل پرسید
دخترم
+سکوتت و چی تعبیر کنیم ؟
قبول میکنی دخترِ ما شی ؟
ریحانه لبخندی زد و بازم چیزی نگفت
بہ قلمِ🖊
#غین_میم 💙و #فاء_دآل 💚
#ادامه_دارد...........
#دانلودکده_امیران 🌱••🌼
#رمان🔏..••📙
#ناحله❤️••°°📚
#مذهبیهاعاشقترند💞
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━━┓
📚 @downloadamiran
┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼
🌼🌿🌼🌿🌼🌿
🌼🌿🌼🌿🌼
🌼🌿🌼🌿
🌼🌿🌼
🌼🌿
🌼
#دانلودکده_امیران
#ناحلہ🌺
#قسمت_بیستم_و_پنجم
#پارت_دوم
°•○●﷽●○•°
لبخندم و جمع کردم و اخم کردم
منتظر بودم مهمونا برن حالش و بگیرم دیگه زیادی داشت میخندید و این روح الله سر ب زیرم پررو شده بود و هی نگاش میکرد
متوجه اخمم که شد لبخندش خشک و شد و خوشبختانه دیگه نیشش تا بنا گوش وا نشد
مادر روح الله گفت
+اذیتت نمیکنیم عزیزم میتونی بعد جوابمونو بدی
ریحانه که با این حرف معصومه خانوم خیالش راحت شده بود نفس عمیق کشید
نشستن سر جاشون دوباره .
همش داشتم حرص میخوردم
عه عه عه تا الان نگاه نمیکردن به هماا
الان چرا چش ور نمیدارن از هم
معلوم نی چی گفتن ک...
اصن باید با ریحانه میرفتم تو اتاق .
خوشبختانه خُلَم شده بودم .
درگیر افکارم بودم که از جاشون بلند شدن و بعد خداحافظی باهامون از خونه خارج شدن
تا رفتن بیرون با اخم زل زدم ب ریحانه که باترس نگاشو ازم گرفت و رفت آشپزخونه
دنبالش رفتم
داشت آب میخورد و متوجه حضور من نبود
به چارچوب در تکیه دادم و دست ب سینه شدم
وقتی برگشت گفت
+عهههه داداش ترسیدم
چیزی نگفتم که گفت
+چیه ؟
جعبه دستمال کاغذی و گرفتم و پرت کردم براش و
_چیه و بلااا
خجالت نمیکشی؟؟رفتی تو اتاق جادو شدیااااا ؟چرا هی میخندیدی هااا؟
دستپاچه گفت
+عه داداش اذیت نکن دیگه
_یه اذیتی نشونت بدم من
دوییدم سمتش
دور میز میچرخید
+داداشششش
_داداش و بلااا حرف نزن بزا دستم بت برسههه
علی اومد آشپزخونه و گفت
+ عه محمد گناه داره ولش کن .بچمون ذوق زده شد
تا علی اومد داخل ریحانه پرید بیرون ک دنبالش رفتم
با پام محکم لگد زدم به پشتِ زانوش
صدا زن داداشم بلند شد
+ولش کن آقا محمد کشتی عروس خانوممونو
با این حرف زن داداش گفتم
_عه عه عه دختره ی هل نزدیک بود همونجا بله رو بگههه
یدونه آروم زدم تو گوشش و گفتم
_خب واسه امروز کافیه دیگه دلم خنک شد
همه خندیدن
بابا هم با خنده نگاهمون میکرد و سرش و تکون میداد
ریحانه دیگه نگام نکرد و هی چش غره میداد
رفت تو اتاقش
درو بست
بابا گفت شام بریم بیرون
رفتم تو اتاق ریحانه
با خشم گفت
+اون درو و واس چی گذاشیم ؟
باهام قهر بود
نشستم کنارش
هلم داد و گفت
+محمد برو بیرون میخوام بخوابم
دستشو گرفتمو بلندش کردم
یه خورده بد قلقی کرد ولی بعدِ کلی ناز کشیدن راضی شد باهامون بیاد.
چادرشو سرکردو رفتیم بیرون!
بہ قلمِ🖊
#غین_میم 💙و #فاء_دآل 💚
#ادامه_دارد...........
#دانلودکده_امیران 🌱••🌼
#رمان🔏..••📙
#ناحله❤️••°°📚
#مذهبیهاعاشقترند💞
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━━┓
📚 @downloadamiran
┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼
🌼🌿🌼🌿🌼🌿
🌼🌿🌼🌿🌼
🌼🌿🌼🌿
🌼🌿🌼
🌼🌿
🌼
#دانلودکده_امیران
#ناحلہ🌺
#قسمت_بیستم_و_ششم
#پارت_دوم
°•○●﷽●○•°
ماشین و تو پارکینگ سپاه پارک کردم و روشو با روکشِ مخصوصش پوشوندم .
زود رفتم سمت بچه ها
بعد سلام و احوال پرسی ازشون پرسیدم ساعت چند حرکته که تو همین حین اتوبوس وارد حیاط سپاه شد .
ایستاد
بچه ها دونه دونه واردش شدن .
از خستگی هلاک بودم برا همین دنبال کسی نگشتم .
از پله های اتوبوس به زور خودمو کشوندم بالا که صدای محسن منو جلب کرد
+حاج محمد . بیا بشین اینجا برات جا گرفتم .
یه لبخند زدم و رفتم سمتش .
سلام و احوال پرسی کردیم .
وقتی نگام کرد فهمید خیلی خستم .
نگاه به ساکمکرد و
+عه عه عه اینو چرا اوردی بالا .
اومد و از دستم گرفتش و بردتش پایین .
نشستم سمت پنجره و تکیه دادم به شیشش که اصلا نفهمیدم کی خوابم برد.
______
با صدای صلوات بچه ها از خواب پریدم .
به ساعتمنگاه کردم .
تقریبا ۱۱ بود .
سبک شده بودم .
ولی خیلی احساس ضعف داشتم .
رو کردم به محسن و
_چیزی نداری بخورم؟از دیشب شام نخوردم!گرسنمه
سرشو تکون دادو از جاش بلند شد و از قسمت بالای سرش یه نایلون اورد پایین که توش پر از ساندویچ بود
یه دونه ازش گرفتمو با ولع مشغول خوردنش شدم .
که محسن با خنده گف
+حاجی یواش تر خفه میشیا
یه چش غره براش رفتمو رومو برگردوندم سمت پنجره که ادامه داد
+حالا چرا انقد درب و داغونی ؟
قحطی زدتت یهو؟
_اره اره .
بابا رو که اوردم تهران دوباره برشون گردوندم . دیشبم برا ریحانه خواستگار اومد شامم نخوردم خیلی سریع برگشتم تهران .
زدم زیر خنده و بلند گفتم
_ اصن تو چه میدونی زندگی چیه .
اونم شروع کرد به خندیدن .
+عه به سلامتی . پس خواهرتم شوهر دادی رفت که
_نه شوهر که نه هنوز .
ولی خواستگارش آشناس.روح الله خودمون .
+عهههه روح الله خودموووننن
_ارههههه
+ایشالله خوشبخت بشن .
_ایشالله
اخرای خوردن ساندویچ کتلتم بود که مامان محسن درستش کرده بود.
فرمانده از جاش پاشد و شروع کرد به صحبت کردن و تذکرای اونجا و تو راه .
با دقت ولی بی حوصله مشغول گوش کردن به حرفاش شدم .
________
فاطمه :
از سرمای عجیبی که خورده بودم عصبی بودم .
کل این روزا رو بی رمق رفتم مدرسه و درست و حسابی هم نتونسته بودم درس بخونم و تست بزنم .
صدامم خیلی گرفته بود .
رفتم پایین و یه لیوان شیر داغ کردمو مشغول خوردن شدم .
نزدیکای عید بود و مامان اینا بودن بازار.
بعد خوردن شیرم رفتم بالا سمت اتاق صورتی خوشگلم .
گوشیمو روشن کردم که بلافاصله دیدم از ریحانه پیام دارم .
+سلام جزوه ها رو میفرستی !؟
اصلا حال جواب دادن نداشتم .
گوشیو خاموش کردم و انداختمش کنار.
بہ قلمِ🖊
# غین_میم 💙و #فاء_دآل
#ادامه_دارد...........
#دانلودکده_امیران 🌱••🌼
#رمان🔏..••📙
#ناحله❤️••°°📚
#مذهبیهاعاشقترند💞
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━━┓
📚 @downloadamiran
┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼
🌼🌿🌼🌿🌼🌿
🌼🌿🌼🌿🌼
🌼🌿🌼🌿
🌼🌿🌼
🌼🌿
🌼
#دانلودکده_امیران
#ناحلہ🌺
#قسمت_بیستم_و_ششم
#پارت_اول
°•○●﷽●○•°
با بابا و ریحانه نشستیم تو ماشین
داداش علی و زن داداشم تو ماشین خودشون نشستن
به محض وارد شدن به ماشین تلفنم زنگ خورد از تهران بود .
خیلی زود جواب دادم .
_جانم بفرمایید
یکی از بچه های سپاه بود .
+سلام اقا محمد.
واسه تفحص اسمتونو خط بزنم؟
_عههههه چراااا نهههه!!!!
+ خو کجایی تو پ برادر من .
بچه ها فردا عازمن
تو ن تلفنتو جواب میدی ن فرمتو اوردی .
اضطراب گرفتم...
نکنه این دفعه هم جا بمونم .
_باشه باشه خودمو میرسونم فعلا خداحافظ.
رو کردم سمت بابا و ریحانه .
_من باید برم خیلی شرمنده
بابا خیلی جدی پرسید
+کجا؟
_تهران
ریحانه با اخم نگام کرد
+الان ؟نصف شب؟چه کار واجبی داری؟
کجا باید بری؟
_باید زود برسم تهران
.فردا صبح بچه ها عازممیشن جنوب برا تفحص.
منم باید برم حتما .
شما با علی اینا برین بیرون شام بخورین .
ریحانه از ماشینم پیاده شد و محکم درو کوبید
+برو بینم بابا .
همیشه همینی!
از رفتارش خیلی ناراحت شدم به روش
نیاوردم
پاشدم درو واسه بابا هم باز کردم تا پیاده شه محکم بغلش کردمو بهش گفتم ک مراقب خودش باشه .
خیلی سریع رفتم بالا و وسایلامو جمع کردم و گذاشتم تو ماشین.
یه مقدار پولم برا ریحانه گذاشتم لای قرآنش.
از علی و زنداداشم عذر خواهی کردم و براشون توضیح دادم که قضیه چیه.
بعدشم سریع نشستم تو ماشینو گازشو گرفتم سمت تهران .
از ضبط یه مداحی پلی کردمو صداشو خیلی زیاد کردم تا خوابم نبره و یه کله روندم تا خودِ تهران
تقریبا نزدیک ساعتای ۳ خسته و کوفته رسیدم خونه .
کلید انداختم و درو وا کردم .
بدون اینکه لباسمو در آرَم دراز کشیدم.
به ثانیه نکشید که خوابم برد.
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم تقریبا ساعت ۷ بود . با عجله به دست و صورتم آب زدم .
سریع از تو کشو لباس فرم سپاه و لباس چیریکیمو در اوردمو گذاشتم تو ساک
یه سری لباس راحتی و چفیه و مسواک و خمیر دندون و حوله هم برداشتم .
خیلی گرسنم بود ولی
بیخیال شدم و خیلی تند رفتم سمت ماشین و تا سپاه روندم
همه ی عضلات گردنم گرفته بود از رانندگیِ زیاد.
طی ۴۸ ساعت دوبار این مسافت طویل و پر ترافیک و طی کرده بودم .
تو راه همش چرت میزدم و با صدای بوق ماشینا میپریدم .
خدا خواهی بود تصادف نکردم
بہ قلمِ🖊
#غین_میم 💙و #فاء_دآل
#ادامه_دارد...........
#دانلودکده_امیران 🌱••🌼
#رمان🔏..••📙
#ناحله❤️••°°📚
#مذهبیهاعاشقترند💞
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━━┓
📚 @downloadamiran
┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بریم نجف یک دل سیر دم ایوان طلا بریم و فقط تماشا کنیم
#دانلودکده_امیران
#روز_مرد
#روز_پدر
#علی
#استوری
#میلاد_امام_علی
🧔 @downloadamiran 🧔
*خدایا به نور علی (ع)*
*به روی علی (ع)*
*به بوی علی (ع)*
*به خوی علی (ع)*
*به موی علی (ع)*
*به سحر علی (ع)*
*به تسبیح علی (ع)*
*به مهربانی علی (ع)*
*به یتیم نوازی علی (ع)*
*به عشق علی (ع)*
*به شال سبز کمر علی (ع)*
*به شعاع نور حرم علی (ع)*
*به بوی پردهُ کعبه علی (ع)*
*به عزت و مقام و آبروی علی (ع)*
*به شفاعت و شجاعت و شرافت و شهامت و *شهادت و ولادت و *امامت و اصالت و نجابت و صداقت و حقیقت و معجزات علی (ع)*
*به کلثوم علی (ع)*
*به زینب علی (ع)*
*به محسن علی (ع)*
*به حسن علی (ع)*
*به حسین علی (ع)*
*به اباالفضل علی (ع)*
*به مهدی علی (ع)*
*به اولاد علی (ع)*
*به قدرت و هیبت و جراُت مولایم امیرالموُمنین حیدر کرار حضرت علی ابن *ابیطالب (ع) خدایا قَسمِت میدهم*
*یارب یاالله باذن الله*
*ریشه و بنیاد تمامی *بیماری ها و بلاها و* *دردها و غم ها و فساد ها و ظلم ها و بی عدالتی ها علی الخصوص و بویژه *ریشه و بنیاد تمامی بیماری ها و ویروس های کرونا را با معجزات و مصلحت نیک و لطف الهی ات و با قدرت لایزال الهی ات ریشه کَن*
* و نیست و نابود و ناپدید و محو کامل و دائم بگردان باذن الله*
*خدایا به عزت و جلالت قَسمِت میدهم*
*شفای عاجل و نجات کامل و دائم یکایک بیماران و دردمندان و مریضان علی الخصوص و بویژه یکایک بیماران کرونایی در سراسر این عالم هستی را عنایت و مرحمت بفرما باذن الله ان شاءالله*
*به اندازهُ ارادتی که به مولای دو عالم امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) دارید *
*صلوات 🤲🤲به عشق مولانشربدین دورعالم بچرخه*
میلاد فرخنده وباسعادت مولود کعبه
برشما و خانواده محترمتان مبارک باد
#دانلودکده_امیران
#میلاد_امام_علی
#روز_پدر
#روز_مرد
#ماه_رجب
🧔 @downloadamiran 🧔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دانلودکده_امیران
🦋اگر میخواهی برکت و آرامش و سعادت وارد زندگیت شود..
#فقط_به_عشق_علی
#استوری
#خدا
#وضعیت_واتساپ
#دانلودکده_امیران
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
🙃با هر سلیقهای پست داریم🙂
مارا می توانید با لینک های زیر دنبال کنید😊
در پیام رسان ایتا:
•═══❀✨💛✨❀═══•
https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77
•═══❀✨💛✨❀═══•
در پیام رسان سروش:
•═══❀✨💛✨❀═══•
https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo
•═══❀✨💛✨❀═══•
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧔🏻 #دانلودکده_امیران 🧔🏻
اذن يالمؤذن
#استوری
#وضعیت_واتساپ 😍
#علی
#امام_علی_
#روز_مرد
#روز_پدر
#فقط_به_عشق_علی
#پدر
#مولا_علی
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
🙃با هر سلیقهای پست داریم🙂
مارا می توانید با لینک های زیر دنبال کنید😊
در پیام رسان ایتا:
•═══❀✨💛✨❀═══•
https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77
•═══❀✨💛✨❀═══•
در پیام رسان سروش:
•═══❀✨💛✨❀═══•
https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo
•═══❀✨💛✨❀═══•
13.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دانلودکده_امیران
کلیپ بسیار زیبا
فرمانده دل ها تویی
فرمانده همه جان ها تویی
شور همه جان ها تویی
ما جان به کف آماده ام
تعبیر همه خواب های دشمن تویی
#کلیپ
#رهبر
#فقط_به_عشق_علی
#نماهنگ
#ماه_رجب
#ولادت_امام_علی
#سید_علی
#علی
#روز_مرد
#روز_پدر
#پدر
#مولا_علی
#حیدر
#دانلودکده_امیران
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
در پیام رسان ایتا:
•═══❀✨💛✨❀═══•
https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77
•═══❀✨💛✨❀═══•
در پیام رسان سروش:
•═══❀✨💛✨❀═══•
https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo
•═══❀✨💛✨❀═══•