#شعر
🌱يادمان باشد از امروز جفايی نكنيم
گر كه در خويش شكستيم صدايی نكنيم
🌱خود بتازيم به هر درد كه از دوست رسد
بهر بهبود ولی فكر دوايی نكنيم
🌱جای پرداخت به خود بر دگران انديشيم
شكوه از غير خطا هست،خطايی نكنيم
🌱ياور خويش بدانيم خدا ياران را
جز به ياران خدا دوست وفايی نكنيم
🌱يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سر و پايی نكنيم
🌱گر كه دلتنگ از اين فصل غريبانه شديم
تا بهاران نرسيدهست هوايی نكنيم
🌱گله هرگز نبود شيوهی دلسوختگان
با غم خويش بسازيم و شفايی نكنيم
🌱يادمان باشد اگر شاخه گلی را چيديم
وقت پرپر شدنش ساز و نوايی نكنيم
🌱پر پروانه شكستن هنر انسان نيست
گر شكستيم ز غفلت من و مايی نكنيم
🌱و به هنگام نيايش سر سجادهی عشق
جز برای دل محبوب دعايی نكنيم
🌱مهربانی صفت بارز عشاق خداست
يادمان باشد از اين كار ابايی نكنيم
#سهراب_سپهری
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°
#داستانک
💫🦋💫
"خدایاکنارمنگذار"
آهنگری با وجود رنجهای متعدد به خدا عشق میورزید.
روزی کسی از او پرسید:
چگونه میتوانی خدایی را که این همه رنج نصیبت کرده دوست داشته باشی؟
🌟آهنگر گفت:
"وقتی تکه آهنی را در کوره قرار میدهم و آن را روی سندان میگذارم و میکوبم تا وسیلهای بسازم؛
اگر به صورت دلخواهم درآمد میدانم که مفید خواهد بود؛ اگرنه آن را کنار میگذارم."
همین باعث شده که همیشه به درگاه خداوند دعا کنم که پروردگارا! مرا در کورههای رنج قرار بده؛ ولی کنار نگذار...
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°
^ کـلـبــ🏠ــه رمــانـــ ^
#داستانک 💫🦋💫 "خدایاکنارمنگذار" آهنگری با وجود رنجهای متعدد به خدا عشق میورزید. روزی کسی از او پ
💞" الهی آن ده که آن به "
(خواجه عبدالله انصاری)
#شعر
ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش
شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح
چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش
هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کردهام خاطر خود را به تمنای تو خوش
شکر چشم تو چه گویم که بدان بیماری
میکند درد مرا از رخ زیبای تو خوش
در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست
میرود حافظ بیدل به تولای تو خوش
#حافظ
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°
#داستانک
پیرزن از صدای خروپف هر شب پیرمرد شکایت داشت، پیرمرد هرگز نمیپذیرفت.
شبی پیرزن آن صدا را ضبط کرد که صبح حرفش را ثابت کند. اما صبح پیرمرد دیگر هرگز بیدار نشد و آن صدای ضبط شده لالایی هر شب پیرزن شد...
قدر لحظات هر چند سخت کنار هم بودن رو بدانیم.
مادر مثل مداد میمونه؛ هر لحظه تراشيده شدن و تموم شدنش رو میبينى.
اما پدر مثل خودکاره؛ شکل ظاهريش تغيير نمیکنه فقط يکدفعه میبينی ديگه نمینويسه...
تا هستند قدرشونو بدونيد...
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°