وقتی شروع کردی به قضاوت یک نفر،
بدون کائنات داره پِلنِ قراردادنت
در اون موقعیت رو می چینه:))
نمیدونم هدفم از اینکه بقیه حال بده مو بفهمن چیه؟ خب که چی؟ درکت کنن که چی بشه، تهش که چی، میگن که آره سخته و فلان
نه تو از دردت کم میشه نه اون به خوشحالیش اضافه میشه ، پس ای منِ عزیز لطفا بس کن.
آره میگذره
تموم میشه، میرسیم، میبینی
ولی باور کنید رد بعضی روزا تو وجودمون
میمونه! دقیقا همونی که سعدی میگه:
بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت.
دیدی ای یار؟ که آخر من و تو ما نشدیم
لایقِ کف زدن مردم دنیا نشدیم
- محمدرضا طاهری
یه جا خیلی قشنگ نوشته بود:
من تورو مثل آخرين روز هفته،
مثل پنج دقيقه خوابِ بيشتر،
مثل یه صبحانهى دورهمى،
مثل بوى سنگک داغ،
مثل یه فنجان چای گرم،
مثل یه صندلى كنار شومينه،
مثل يک كلبهى چوبى تو دل جنگل،
مثل خوابيدن زير نور ماه و ستارهها،
مثل لبخند زدن به یه بچه،
مثل قدم زدن زير بارون،
مثل یه مادر،
مثل یه پدر،
مثل یه خانواده،
دوستت دارم...