جوانی نزد پیر دیدهوری از فقر روزگار زبان به شکایت گشود.
پیر گفت:
برخیز! با من بیا و کسی که آرزوی زندگی او را میکنی به من نشان بده.
جوان نشانِ همسایه خویش داد که تاجر خرما بود و در حجره خود سکههای طلا را میشمرد.
پیر آن جوان را نزد او برد و به تاجر گفت:
حاجتی در دنیا داری که آزارت دهد؟
تاجر گفت:
آری! مدتهاست درد معده مرا از خوردن آنچه میبینم و هوس میکنم، بازداشته است. کاش کاسهای خرما داشتم ولی معده سالم این جوان را.
پیر دوباره جوان را خطاب کرد و از او پرسید:
باز چه کسی را در این شهر خوشبخت میبینی؟
جوان حاکم شهر را نشان داد و هر دو نزد او رفتند.
پیر از حاکم پرسید:
حاجتی داری که زندگی را بر تو تلخ کرده باشد؟
حاکم گفت:
آری، شب و روز در این اندیشهام مبادا کسی از دربار بر من خیانت کند و خون من برای تصاحب تاج و تختم بریزد.
ای کاش مثل این جوان بودم. دو گوسفند میگرفتم و برای خود به صحرا میبردم که آن مرا کفایت میکرد، چون آرامش داشتم.
در مسیر برگشت پیر پارسا پرسید:
ای جوان آتش چند رنگ است؟
جوان گفت:
دو رنگ، سرخ و نارنجی.
پیر گفت:
آتش چون رنگینکمان هفترنگ است. آتش تاجر رنگش آبی بود و آتشی که بهرنگ آبی بسوزد نوری ندارد که دیده شود، پس تو آتش او را نمیدیدی.
آتشی که سبز باشد نورش برای بیننده زیبا است ولی کسی که در نزد آن است را میسوزاند و دیگران از آن بیخبرند. آتش زندگی حاکم در چشم تو سبز و زیبا بود.
پس هرکس را آتشی در زندگی میسوزاند که فقط رنگش با دیگری متفاوت است ولی وجود دارد.
دیدی در زندگی تو هم آتشی بود که تاجر و حاکم از آن بیخبر بوده و در آرزوی داشتنِ زندگی تو بودند.
┄┅─═◈═─┅┄𑁍┄┅─═◈═─
🪴▣⃢🪵@dr_arefe_dehghani
دکتر عاࢪفهدܣقانے|شاعࢪ📻
جوانی نزد پیر دیدهوری از فقر روزگار زبان به شکایت گشود. پیر گفت: برخیز! با من بیا و کسی که آرزوی
حالا داشتم فکر میکردم که بارها و بارها افرادی رو خوشبخت تصور میکردم
و دیدم اشتباه میکردم!!!
مگر کسی که سیمش به خدا وصل بوده!
و تعریف خوشبختی
در این عکس (حدیث)✔️
و در این متن(قرآن)✔️
خلاصه شد...🥲
سوره مبارکه المائدة آیه ۱۱۹
قالَ اللَّهُ هٰذا يَومُ يَنفَعُ الصّادِقينَ صِدقُهُم ۚ لَهُم جَنّاتٌ تَجري مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدينَ فيها أَبَدًا ۚ رَضِيَ اللَّهُ عَنهُم وَرَضوا عَنهُ ۚ ذٰلِكَ الفَوزُ العَظيمُ﴿۱۱۹﴾
خداوند میگوید: «امروز، روزی است که راستی راستگویان، به آنها سود میبخشد؛ برای آنها باغهایی از بهشت است که نهرها از زیر (درختان) آن میگذرد، و تا ابد، جاودانه در آن میمانند؛ هم خداوند از آنها خشنود است، و هم آنها از خدا خشنودند؛ این، رستگاری بزرگ است!»
┄┅─═◈═─┅┄𑁍┄┅─═◈═─
🪴▣⃢🪵@dr_arefe_dehghani
امروز هم داره تموم میشه...
و سعی کردم طبق #برنامه_ریزی م عمل کنم
کمی موفق بودم🤏🏽
به خودم حق میدم اگر چندکار باقی مونده!
مثلا دو صفحه قرآن و زیارت عاشورا رو نرسیدم .شاید تا قبل خواب خوندم...مثلا همین الان که وقت کردم پیام بذارم پس وقت هست اون دو رو بخونم 👌
مابقی ش هم که مونده برای فردا مینویسم
به امید تیک خوردنش✔️
و هرشب قبل خواب نمره میدم به خودم...
فعلا نمراتم خوب نیست خیلی 😂
┄┅─═◈═─┅┄𑁍┄┅─═◈═─
🪴▣⃢🪵@dr_arefe_dehghani
کانال #مدرسه_مسجد_محور دختر بزرگه مون رو چک میکردم...دیدم لطف داشتند به بنده و مدیرشون تقدیر کردند بابت نشر خوبی های مدرسه...
نکاتی در ویس گفته بودن
بخشی ش نکات کلی هست و مهمه...
همین توجهات به تاریخ های به ظاهر جانبی (تخریب بقیع،یا شهادت حضرت حمزه و حضرت عبدالعظیم) و...
همین توجهات حتی در حد یک مشکی پوشیدن و تسلیت گفتن و گرامی داشتن،برکات عجیبی خواهد داشت!
گاهی عنایاتی میشه از جایی که گمان نمی بریم!
┄┅─═◈═─┅┄𑁍┄┅─═◈═─
🪴▣⃢🪵@dr_arefe_dehghani
یه چیزی تعریف کنم..
این مطلب زیر که از مطالب قبلی کانالم هست در مراسم دیدار با جناب رائفی پور گفته شد توسط جناب قاسم صرافان (از شاعران برجسته ی آیینی).
من هم برای شعرخوانی حضور داشتم .
با خودم گفتم چقدر غافل بودیم!
هدایت شده از دکتر عاࢪفهدܣقانے|شاعࢪ📻
جناب #قاسم_صرافان پیش از شعرخوانی میگفتند که یکی از بزرگان در عالم رویا،حضرت قاسم رو ناراحت دیدند.علت رو جویا شدند
و ایشون فرمودند چون شیعیان ما خیلی کم متوسل میشوند به من در حالیکه گره های زیادی به دست من باز میشه...
اگر حاجتی مانده داریم،بریم اینبار متوسل بشیم به این جوان رعنای امام حسن مجتبی علیه السلام
┄┅─═◈═─┅┄𑁍┄┅─═◈═─
🪴▣⃢🪵@dr_arefe_dehghani