هدایت شده از جهاد تبیین ۸
📣بمناسبت فرا رسیدن اعیاد شعبانیه و میلاد با سعادت امام حسین، سیدالشهدا(ع)، حضرت ابوالفضل العباس(ع) و سیدالساجدین، امام زین العابدین(ع) و فرارسیدن روز پاسدار، بخش های از کتاب #شهدای_سپاهی تألیف #ناصرکاوه که مشتمل برخاطراتی از شهدای سپاهی می باشد، خدمتتان تقدیم میگردد 👇امید آن است که ضمن مطالعه، با باز نشر آن در فضای مجازی، ما را در راه بازسازی معنوی و ادامه دادن راه امام، رهبری و شهدا یاری فرمائید👌
#امام_خمینی(ره)
اگر سپاه نیود، کشور هم نبود
التماس دعا، ناصرکاوه
هدایت شده از صبحانه ای با شهدا
📌 ماجرای دانشجوی شهیده ای که در بیمارستان امام خمینی(ره)تهران به خاک سپرده شد
🔷️ شهـیده عـزت المـلـوک کـاووسی دانشجوی پزشکی دانشگـاه تهـران بود که ۲۲ بهـمـن ۵۷ در خيابان دریـاباری تهـران به شهادت رسید و در بيمارستان امـام خمینی (ره) تهـران به خاک سپرده شد.
✳️ خاطره یک دوست: شهیده عزت الملوک به فقيرترین قشـرهای مـردم در زاغـه های حلبی آبـاد سرمیزد. بيماران محـروم را باخود به بيمارستان می آورد و تا درمان نهـایی آنها را همـراهی میکرد.
◇ این شهیده بزرگوار در برابر مصادیق حـق، بسيار فروتن و در برابر ناحق بسيار محكم بود.
◇ امـام را خوب می فهميد و مـريدش بود.
🔷️ دکتر کاظمی: «وقتی خبـر شهـادتش هنگام امدادرسـانی به ما رسید؛ شبـانه پدر و مـادرش رامطلع کردیم. خیلی متأثر شدند. با پیشنهاد ما هم موافقت کردند که پیکرش را دربیمارستان دفن کنیم. روز بعد به بهشت زهرا رفتیم و جنازه را تحویل و پیکر مطهرش را بخـاک سپردیم.»
✍️ گزیده ای از وصیتـنامه شهیده: « واکنون، ای خــواهر و بــرادر! بر ماست که خویشتن خویش را شناخته و دریابیم که راهمان چه طولانی؛ مسئولیتمان چه سنگین و آرمانمان چه والاست.
◇ برماست که خدا را بشناسیم و تنها در جستجوی رضای او باشیم تـا شـایستگی این را بیـابیم که خـداگـونه شـده وخلیـفه او درزمین باشیم.
◇ بـرماست کـه راه این شهیدانِ صدیق را ادامه داده و بهای خونِ گران قدرشان را از یـاد نبـریم.»
#شهیده_عزت_الملوک_کاووسی
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
هدایت شده از صبحانه ای با شهدا
📌 حکمت خرابی آمبولانس و پیدا کردن ۷ شهید گمنام
[ شرح عکس ]
🔷️ آمبولانسی داشتیم که دائم رسیدگی میشد. سابقه خـرابی نداشت. در راه برگشت از منطقـه، در یک سرپایینی خـاموش شد.
◇ هرچه استارت زدم روشن نشد.از تعمیرگاه ارتش هم آمدند اما فـایده ای نداشت. لذا تصمیم برآن شـد تا شـب نشده یک تانکـر بیـاید و بکسـل کند. اما وقتی به آمبولانس وصـل شد، گـاز که میداد خاموش میشد!
◇ گفتم: «فایده نداره، بعداً می آییم آنرا میبریم.»
🔻 صبح زود رفتم سراغش. تک و تنها توی حال خودم بودم که رسیدم به مکانی صخره مانند که دقیقـاً روبـروی مـاشین بود.
◇ دیدم تعـدادی پـلاک و استخوان افتاده بود. پیکر مطهـر هفت شهید بودند. بچـه ها را خبـر کـردم و پیکـرها را داخـل ماشین دیگـری گذاشتیم.
◇ بطـرف آمبولانـس کـه رفتم، بچه هـا فکر کردند من فـراموش کرده ام ماشین خـراب است؛ خندیدند! اما ماشین با همـان استـارت اول روشـن شـد!
🎙راوی: محمد احمدیان
📚 برگـرفته از کتاب تفحـص (با اندکی تغییر)
#شهدای_گمنام
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671