هدایت شده از برای امنیت✌🏻
دخترها لطیفترند عزیزکم
برای همین است که هیچ قلبی نبوده که پریشان آن دخترکِ گوشوارِ قلبیِ صورتی پوش نشده باشد.
تو اما پسری، مردی.هشت سالت شده بود.
شاید از دو سه هفته قبل هی تویخانه میپرسیدی:
- دقیقا چند روز مونده تا تولدم؟
و بعد تاکید میکردی که دوست داری کیک تولدت پاری سن ژرمن باشد. هرچند مادرت شنیده بود که آرام به دوستت گفته بودی: من دیگه خیلی مسی رو دوست ندارم. شنیدم به اس.را.ییلی.ها کمک کرده.
و مادرت قند توی دلش آب شده.
شاید از اول هفته گفته بودی:
- مهمونی تولدم رو بندازید جمعه. آخه چهارشنبه با دوستام قرار گذاشتیم که حتما بریم پیش سردار.
و بعد چشمهایت برق زده بود که:
- لطفا تو کادوهام یه قمقمه چریکی و یه ساعت هوشمند هم باشه.
و برادرت زیر لب غر زده که چه کم توقع!
شاید سه شنبه شب بدخواب شده بودی. مادر را صدا کرده بودی و او آمده بود کنارت. دستهایت را گرفته بود و مثل این طور وقتها به پوستر حاج.ق که روبروی تختت زده بودی اشاره کرده و گفته: بیا ۵ تا صلوات واسه سردار بفرستیم. بعدش برات یکی از خاطرههاش میگم تا خوابت ببره عزیزدلم.
شاید صبح چهارشنبه دست مادرت را بوسیده بودی که:
-روزت مبارکمامان. دوست دارم وقتی بزرگ شدم، برات روز مادر یه انگشتر خوشگل بخرم. و مادرت سرت را بوسیده که : همین که گفتی به اندازهی گرفتن جواهرات سلطنتی شادم کرد. و هر دو خندیده بودید و نمیدانستید این بوسه آخرین هدیهی روز مادر توست.
شاید وقت رفتن پیش سردار زودتر از همه لباس پوشیده بودی و دویده بودی دم در. پدرت کاپشنات را برداشته بود و به زور تنات کرده بود که:
- هوا سوز داره پسرجون، سرما میخوری...
و نمیدانسته که تو تا ابد دیگر مریض نخواهی شد.
شاید دم موکبی توی صف ایستاده بودی و دوتا لیوان شربت گرفته بودی. یکی را همانجا خودت سرکشیده بودی و آن دیگری را به هزار زحمت رسانده بودی به مادر! هرچند نصف بیشترش ریخته بود اما معرفت آن دستهایی که شربت را رسانده بود قلب مادرت را گرم کرد.
هرچند نمیدانسته این آخرین چیزی است که از دستان مردانهی پسرش میگیرد.
شاید صدای انفجار که بلند شده...
آه صدای انفجار
وای از انفجار
رها کنم که اینجایش به واژه نمیآید.
تو پسری
شاید کسی برایت ننویسد.
اما میدانی جانم؟
مهم محبت اصیلی بود که تو در دلت داشتی
ومسیر درستی بود که تو در آن قدم گذاشتی
تو با همین ها توانستی لج آنهایی را که مسی بهشان کمک کرده بود در بیاوری. آدمهای خبیثی که سالهاست دستشان به خون بیگناه آلوده است...تو از مسی خیلی قویتر مرد!
تولدت میان آسمان مبارک قهرمان
نوشته حبیبه آقایی پور
13 دی ماه روز تولد امیرحسین افصلی بود، که در حادثه کرمان به شهادت رسید
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
@hosein_darabi
هدایت شده از ✳️حافظان امنیت ✳️
🔴 شمار شهدای افغانستانی عملیات تروریستی کرمان به ۱۴ نفر رسید
🔹به کوری چشم مخالفان وحدت دو ملت و به کوری چشم دشمنان وحدت تشیع و تسنن، شهدا کسانی که مهاجرین افغانستانی را تکفیری و... میخواندند رسوا کردند.
🔹همه ۱۴ نفر از شهدای افغانستانی حادثه کرمان اهل سنت هستند؛ عاشق راه حاج قاسم، پیرو انقلاب و رهرو راه حسین علیه السلام...
هدایت شده از سلام آینده
سلام
صدای آمریکا خبر افت تحصیلی در ایران را منتشر کرده است، تصویر که مربوط به دوران کروناست و مشخص است از برنامههایی که برای نماز در مدارس و آموزشگاههای ایران صورت میگیرد، دردشان گرفته است.
چندی پیش نیز اینترنشنال از حضور طلبهها در مدارس احساس نگرانی کرده بود، معلوم است مسئولین روند خوبی در برنامههای تربیتی در مدارس پیش گرفتند.
کمبود حضور نیروهای انقلابی در مدارس به شدت احساس میشود، امید است مسئولین راهی برای جذب این افراد در مراکز آموزشی بیابند.
#منیره_زینالی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🆔@salamayande
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مناسبت#17 دی کشف حجاب#👆👆
🎥 نویسنده متفاوت مجله «زن روز»
🔹مجله زن روز پیش از انقلاب از مجلههای مشهوری بود که با پرداختن به مسائل مد روز و زنان با نگاه غربی، بین مردم مخاطبانی دست و پا کرده بود. این مجله در برههای، نویسنده متفاوتی داشت که کسی فکرش را نمیکرد.
هدایت شده از سپاه ایران
2.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اسامه حمدان، عضو ارشد حماس: به وزیر دارایی رژیم صهیونیستی که موضوع کوچاندن مردم غزه را مطرح کرده میگویم اینجا سرزمین ماست و جایی نمیرویم اما خودت باید گذرنامۀ اوکراینیات را برای رفتن آماده کنی.
🇮🇷کانال سپاه ایران🇮🇷
https://eitaa.com/joinchat/3440967682C119ca9d180
#سپاه_پاسدار_انقلاب_است
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی راحت
خیلی خودمونی
بی شیله پیله
دو کلمه دم در
یواشکی
درِ گوشِت یه چیزی بگم و برم
دیگه خودت یه کاریش بکن
#توسل
#حال_خوب
✍ کانال #حدادپور_جهرمی
@Mohamadrezahadadpour
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
✔️ داستان «رؤیا حشمتی» چه بود؟!
مدتی بود که با وضعیت زننده و پوششی نامتعارف در برخی معابر پرتردد شهر تهران حاضر میشد.
با شناسایی و بازداشت او تحقیقات از وی آغاز و در وسایل الکترونیکی او اسناد قابلتأملی بهدست میآید.
در تحقیقات اولیه از این خانم مشخص میشود او کارمند یک شرکت مستقر در آمریکاست.
مقام قضایی در وسایل الکترونیکی او به گروه مهمی برخورد میکند.
در این گروه که متعلق به شرکتی مستقر در آمریکا بوده افراد پروژه بگیر در کنار انجام پروژهٔ کاری یک مأموریت ویژه هم داشتهاند و آن حضور در معابر شهر با استاندارد و شرایط تعریفشده بوده است.
رؤیا حشمتی پس از هر بار انجام مأموریت واگذارشده، مستندات اقداماتش را برای کارفرمای آمریکایی ارسال کرده و گزارش داده است.
@Mohamadrezahadadpour