eitaa logo
روش مطالعه، تحقیق و نگارش
362 دنبال‌کننده
343 عکس
167 ویدیو
139 فایل
نظر خود را برای مدیر کانال بفرستید. @drhosseins
مشاهده در ایتا
دانلود
مانند است هفده فروردين هزار و سيصد و هفتاد و شش به دانشکده الهيات و معارف اسلامی رفتم. حدود بيست دقيقه به ساعت هشت مانده بود که به آن‌جا رسيدم. تا ساعت 8:25 در کلاس بوديم، سر و کلّه‌ی پيدا نشد، به سوی آموزش حرکت کرديم. ابتدا در پی نمره‌های درس تفسير و تاريخ تفسير رفتيم. نمره تفسيرم بيست و تاريخ تفسير نوزده و نيم بود. الحمدُ لله. پس از آن در حياط مانديدم تا متصدّی زيراکس آمد و جزوه‌های تفسير را به قيمت 410 تومان به ما داد. در حياط ايستاده بودم که دوست صمیمی‌ام آقای علی‌اصغر گفت: «دکتر علی در کلاس بچه‌های عرفان گفته بود يک نفر جزوه‌اش را بياورد تا از روی آن سؤال طرح کنم. کسی اعلام آمادگی نمی‌کند. در نهايت خانمی جزوه‌اش را به استاد می‌دهد، ايشان چند صفحه‌ای را نگاه کرده می‌گويد: «اين که افتضاح است، يکی از بچه‌های علوم قرآن جزوه‌اش را مثل رساله‌های دکتری می‌نويسد.» دانشجويان منظور او را فهميده، می‌گويند ايشان- - خط‌شان خوب است.» استاد می‌گويد: «نخير، علاوه بر خطّ، سليقه هم لازم است. ايشان فهرست‌بندی و عنوان‌بندی دارد و به قدری زيبا تنظيم می‌کند که انسان حظّ می‌کند.» الحمد لله فی الأولی و الآخرة و الصلاة علی نبينا محمد و عترته الطاهرة
به نام خدا ، سال دوم دانشجویی استاد بزرگواری داشتیم که به صورت فوق برنامه، ابن مالک را برای ما تدریس می‌کرد. استاد دکتر محمود قدی کوتاه، صورتی پهن و محاسنی مشکی و انبوه داشت که تارهای سفید مو در دو سوی آن دیده می‌شد. آن وقت‌ها تخته وایت برد و ماژیک نبود. تخته سیاه و گچ بود. استاد با نام خدا شروع می‌کرد. و هر جلسه همزمان با شروع تدریس این شعر را زمزمه می‌کرد: «ای که ز خویش غافلی مرگ خبر نمی‌کند...» سپس شروع به تدریس می‌کرد و با شفافیت زیاد عربی را درس می‌داد. استاد خرسندی بود. بابت تدریس عربی از دانشجویان دریافت نمی‌کرد. از دانشگاه نیز حق‌الزحمه‌ای نمی‌گرفت. و می‌گفت: «شهریه شما این است که هر شب سی آیه قرآن بخوانید.» و با لبخندی ملیح می‌افزود: «هرکی نخونه کلاس من حرومش می‌شه.» و بدین طریق دانشجویان را به استمرار در قرائت و انس با قرآن سوق می‌داد. استاد سراسر خلوص بود. هم علم بود هم اخلاق. برای رفع مشکلات مالی، ما را به خواندن سوره واقعه توصیه می‌کرد. و از کرامات این سوره در زندگی خود نیز برای ما می‌گفت. یک روز در پایان کلاس، دیدم غبار گچ چهره و دست‌هایش را سفید کرده بود. جلو رفتم گفتم: «استاد خدا قوت.» بعد قبل از اینکه بتواند مانع شود، دست‌های گچی او را بوسیدم. خیلی لذت‌بخش بود. بسیاری از ‌های خود را مدیون همان بر دستان گچی هستم. / /