┄┅┅✿❀🌺🍀🦋🍀🌺❀✿┅┅┄
┄┅┅✿❀🌺🍀
✒ *درسـهــایـی از قــــ📖ـــــرآن*
❀✿❀ - - - ❀✿❀✿ - - - ❀✿❀
💥 *تـنـهـــــایِ تـنـهـــا*
✍🏻 خداوند در بخشی از آیه ی 94 سوره ی مبارکه ی انعـام می فرمایند:
🕋 وَ لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَی کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ، وَ تَرَکْتُم مَّا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ..... (انعام/94)
🌴 به راستى همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم، اكنون نيز (به هنگام مرگ يا قيامت) تک و تنها نزد ما آمديد و همهى اموالى را كه به شما داديم پشت سر گذاشتيد.....
👌🏻 همه ی آیات قرآن کریم در جای خود مهم و زیبا هستند، این آیه نیز یکی از آیات مهم قرآن به شمار میرود...
👈🏻 دليل اهميتِ این آيه، در کلمه «فُرادی» است.
🌴 لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَی، کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ.
👈🏻 شما «تنها» آفریده شدید..
👈🏻 «تنها» هم پیشِ ما بر میگردید..
💥 یعنی توجّه داشته باشید که هر چه میکنید، خودتون باید مسئولیتش رو به عهده بگیرید:
اگر خوبیای هست، مالِ خودِ شماست،
و اگر بدیای هست، باز هم مالِ شماست.
☝🏻اگر کسی این رو در نظر بگیره و کاملا بفهمه که در عالم تنهاست، و هیچکس نمیتونه کمکی به او کنه یا زیانی به او برسونه، منطقِ زندگیش عوض میشه و تمامِ کارهاش در مسیر خودش قرار می گیرن.
☝🏻 اگر ما فراموش نکنیم که «تنها» هستیم، و «تنها» به پیشگاهِ الهی میریم، بهتر زندگی میکنیم، و دیگه به پشت گرمیِ دیگران کاری رو انجام نمیدیم؛ بلکه به گونهای زندگی میکنیم که بتونیم مسئولیتِ تکتکِ اعمالمون رو به دوش بکشیم.
ما چون باور نداریم که «تنها» هستیم، این همه آلودگی داریم.
ما وقتی دست به فساد میزنیم، که فکر میکنیم آشناها یا دوستانمون از ما حمایت میکنند.
خیلی وقتها فکر نمیکنیم که این کاری که انجام میدیم، مسئولیتش فقط به عهده خودِ ماست.
❌باور کنیم که ما «تنها» هستیم.❌
هیچکس بارِ ما رو به دوش نمیکشه، پس خودمون به فکر خودمون باشیم.
شاید این دنیا کسانی ما رو حمایت کنن، ولی تو اون دنیا کسی به فکر کس دیگه ای نیست.
👈🏻 باید تو این دنیا طوری زندگی کنیم که سختی و تنهایی اون دنیا برامون راحتر باشه.
┄┅┅✿❀🌺🍀
┄┅┅✿❀🌺🍀🦋🍀🌺❀✿┅┅┄
🌷
# رمان دختر_شینا قسمت 4⃣
... شستم خبردار شد، با خود گفتم: « قدم! بالاخره از حاجآقا جدایت کردند.».
آن شب وقتی مهمانها رفتند، پدرم به مادرم گفته بود: «به خدا هنوز هم راضی نیستم قدم را شوهر بدهم. نمیدانم چطور شد قضیه تا اینجا کشیده شد. تقصیر پسرعمویم بود. با گریهاش کاری کرد توی رودربایستی ماندم. با بغض و آه گفت اگر پسرم زنده بود، قدم را به او میدادی؟! حالا فکر کن صمد پسر من است. »
پسرِ پسرعموی پدرم سالها پیش در نوجوانی مریض شد و از دنیا رفته بود. بعد از گذشت این همه سال، هر وقت پدرش یاد او میافتاد، گریه میکرد و تأثیر او باعث ناراحتی اطرافیان میشد. حالا هم از این مسئله سوءاستفاده کرده بود و اینطوری رضایت پدرم را به دست آورده بود.
در قایش رسم است قبل از مراسم نامزدی، مردها و ریشسفیدهای فامیل مینشینند و باهم به توافق میرسند. مهریه را مشخص میکنند و خرج عروسی و خریدهای دیگر را برآورده میکنند و روی کاغذی مینویسند. این کاغذ را یک نفر به خانوادهی داماد میدهد. اگر خانوادهی داماد با هزینهها موافق باشند، زیر کاغذ را امضا میکنند و همراه یک هدیه آن را برای خانوادهی عروس پس میفرستند.
آن شب تا صبح دعا کردم پدرم مهریه و خرجهای عروسی را دست بالا و سنگین گرفته باشد و خانوادهی داماد آن را قبول نکنند. فردا صبح یک نفر از همان مهمانهای پدرم کاغذ را به خانهی پدر صمد برد همان وقت بود که فهمیدم پدرم مهریهام را پنجهزار تومان تعیین کرده.
پدر و مادر صمد با هزینههایی که پدرم مشخص کرده بود، موافق نبودند؛ اما صمد همینکه رقم مهریه را دیده بود، ناراحت شده و گفته بود: «چرا اینقدر کم؟! مهریه را بیشتر کنید» اطرافیان مخالفت کرده بودند. صمد پایش را توی یک کفش کرده و به مهریه پنجهزار تومان دیگر اضافه کرده و زیر کاغذ را خودش امضا کرده بود.
...صمد پایش را توی یک کفش کرده و به مهریه پنجهزار تومان دیگر اضافه کرده و زیر کاغذ را خودش امضا کرده بود.
عصر آن روز، یک نفر کاغذ امضاشده را به همراه یک قواره پارچهی پیراهنی زنانه برای ما فرستاد. دیگر امیدم ناامید شد. به همین سادگی پدرم به اولین خواستگارم جواب مثبت داد و تهتغاریاش را به خانهی بخت فرستاد.
چند روز بعد، مراسم شیرینیخوران و نامزدی در خانهی ما برگزار شد. مردها توی یک اتاق نشسته بودند و زنها توی اتاقی دیگر. من توی انباری گوشهی حیاط قایم شده بودم و زارزار گریه میکردم. خدیجه، همهجا را دنبالم گشته بود تا عاقبت پیدایم کرد. وقتی مرا با آن حال زار دید، شروع کرد به نصیحت کردن و گفت: «دختر! این کارها چه معنی دارد؟! مگر بچه شدهای؟! تو دیگر چهارده سالت است. همهی دخترهای هم سن و سال تو آرزو دارند پسری مثل صمد به خواستگاریشان بیاید و ازدواج کنند. مگر صمد چه عیبی دارد؟! خانوادهی خوب ندارد که دارد. پدر و مادر خوب ندارد که دارد. امسال ازدواج نکنی، سال دیگر باید شوهر کنی. هر دختری دیر یا زود باید برود خانهی بخت. چه کسی بهتر از صمد. تو فکر میکنی توی این روستای به این کوچکی شوهری بهتر از صمد گیرت میآید؟! نکند منتظری شاهزادهای از آن طرف دنیا بیاید و دستت را بگیرد و ببردت توی قصر رویاها. دختر دیوانه نشو. لگد به بختت نزن. صمد پسر خوبی است تو را هم دیده و خواسته. از خر شیطان بیا پایین. کاری نکن پشیمان بشوند، بلند شوند و بروند. آن وقت میگویند حتماً دختره عیبی داشته و تا عمر داری باید بمانی کنج خانه.»
با حرفهای زن برادرم کمی آرام شدم. خدیجه دستم را گرفت و با هم رفتیم توی حیاط. از چاه برایم آب کشید. آب را توی تشتی ریخت و انگار که من بچهای باشم، دست و صورتم را شست و مرا با خودش به اتاق برد. از خجالت داشتم میمردم. دست و پایم یخ کرده بود و قلبم به تاپتاپ افتاده بود.
خواهرم تا مرا دید، بلند شد و شال قرمزی روی سرم انداخت. همه دست زدند و به ترکی برایم شعر و ترانه خواندند. اما من هیچ احساسی نداشتم. انگار نه انگار که داشتم عروس میشدم. توی دلم خداخدا میکردم، هر چه زودتر مهمانها بروند و پدرم را ببینم. مطمئن بودم همینکه پدرم دستی روی سرم بکشد، غصهها و دلواپسیهایم تمام میشود.»
🔰ادامه دارد....🔰
┄┅═✧﷽✧═┅
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨✨با سلام و احترام خدمت همه شما همسنگران قرآنی:
🌸 میلاد سراسر نور بزرگ بانوی مهر و اُلفت و پاکدامنی و اسوه ی عبادت و بندگی و زُهد و تقوا
حضرت ام ابیها و ام الحسن و الحسین علیهماالسلام بنت نبی الله و بنت خیرخلق الله سَیده نساء العالمین و خیره النساء العالمین و هفته ی بزرگداشت مقام مادر را به وجود جمال زیبای فاطمیِ آقا حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف و تمامی شيعيان جهان و بویژه شما بزرگواران, بانوان و مادران گرامی تبریک و تهنیت عرض می نماییم.🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
گروه قرآن و عترت(علیهم السلام)