6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄┅┅✿❀🍀🦋🍀❀✿┅┅┄
🎥 احکام به زبان ساده
👈🏻 تَتو و خالکوبی مانع وضو هست یا نیست..........؟
┄┅┅✿❀🍀🦋🍀❀✿┅┅┄
🌷 دختر_شینا – قسمت 5⃣3⃣
💥 صمد میرفت و میآمد و خبرهای بد میآورد. یک شب رفت سراغ همسایه و به قول خودش سفارش ما را به او کرد. فردایش هم کلی نخود و لوبیا و گوشت و برنج خرید.
گفتم: « چه خبر است؟! »
گفت: « فردا میروم خرمشهر. شاید چند وقتی نتوانم بیایم. شاید هم هیچوقت برنگردم. »
بغض ته گلوبم نشسته بود. مقداری پول به من دادو ناهارش را خورد. بچهها را بوسید. ساکش را بست. خداحافظی کرد و رفت. خانهای که اینقدر در نظرم دلباز و قشنگ بود، یکدفعه دلگیر و بیروح شد. نمیدانستم باید چه کار کنم. بچهها بعد از ناهار خوابیده بودند. چند دست لباسِ نششسته داشتم. به بهانهی شستن آنها رفتم توی حمام و لباس شستم و گریه کردم.
💥 کمی بعد صدای در آمد. دستهایم را شستم و رفتم در را باز کردم. زن صاحبخانه بود. حتماً میدانست ناراحتم. میخواست یکجوری همدردی کند. گفت: « تعاونی محل با کوپن لیوان میدهند. بیا برویم بگیریم. »
حوصله نداشتم. بهانه آوردم بچهها خواباند. منی که تا چند روز قبل عاشق خرید وسایل خانه و ظرف و ظروف بودم، یکدفعه از همه چیز بدم آمده بود. با خودم گفتم: « جنگ است. شوهرم رفته جنگ. هیچ معلوم نیست چه بر سر من و زندگیام بیاید. آنوقت اینها چه دلخوشاند. » زن گفت: « میخواهی هر وقت بچه ها بیدار شدند، بیایم دنبالت؟ »
گفتم: « نه، شما بروید. مزاحم نمیشوم. » آن روز نرفتم. هر چند هفتهی بعد خودم تنهایی رفتم و با شوق و ذوق لیوانها را خریدم و آوردم توی کمد چیدم و کلی هم برایشان حظ کردم.
💥 شهر حال و هوای دیگری گرفته بود. شبها خاموشی بود. از رادیو آژیر وضعیت زرد، قرمز و سفید پخش میشد و به مردم آموزش میدادند هر کدام از آژیرها چه معنی و مفهومی دارد و موقع پخش آنها باید چهکار کرد. چند بار هم راستیراستی وضعیت قرمز شد. برقها قطع شد. اما بدون این که اتفاقی بیفتد، وضعیت سفید شد و برقها آمد.
اوایل مردم میترسیدند؛ اما کم کم مثل هر چیز دیگری وضعیت قرمز هم برای همه عادی شد.
💥 چهل و پنج روزی میشد که صمد رفته بود. زندگی بدون او سخت میگذشت. چند باری تصمیم گرفتم بچه ها را بردارم و بروم قایش. اما وقتی فکر میکردم اگر صمد برگردد و ما نباشیم، ناراحت میشود. تصمیمم عوض میشد. هر روز گوش به زنگ بودم تا در باز شود و از راه برسد. این انتظارها آنقدر کشدار و سخت شده بود که یک روز بچهها را برداشتم و پرسانپرسان رفتم سپاه. آنجا با هزار مصیبت توانستم خبری از او بگیرم. گفتند: « بیخبر نیستیم. الحمداللّه حالش خوب است. »
💥 با شنیدن همین چند تا جمله جان تازهای گرفتم. ظهر شده بود که خسته و گرسنه رسیدیم خانه. پاهای کوچک و ظریف خدیجه درد میکرد. معصومه گرسنه بود و نق میزد. اول به معصومه رسیدم. تر و خشکش کردم. شیرش دادم و خواباندمش. بعد نوبت خدیجه شد. پاهایش را توی آب گرم شستم. غذایش را دادم و او را هم خواباندم. بچهها آنقدر خسته شده بودند که تا عصر خوابیدند.
💥 آن شب به جای اینکه با خیال راحت و آسوده بخوابم، برعکس خوابهای بد و ناجور میدیدم. خواب دیدم صمد معصومه و خدیجه را بغل کرده و توی بیابانی برهوت میدود. چند نفر اسلحه به دست هم دنبالش بودند و میخواستند بچهها را به زور از بغلش بگیرند. یکدفعه از خواب پریدم. دیدم قلبم تندتند میزند و عرق سردی روی پیشانیام نشسته. بلند شدم یک لیوان آب خوردم و دوباره خوابیدم.
عجیب بود که دوباره همان خواب را دیدم. از ترس از خواب پریدم؛ اما دوباره که خوابم برد، همان خواب را دیدم. بار آخری که با هول از خواب بیدار شدم، تصمیم گرفتم دیگر نخوابم. با خودم گفتم: « نخوابیدن بهتر از خوابیدن و دیدن خوابهای وحشتناک است. »
💥 اینبار سر و صداهای بیرون از خانه مرا ترساند. صدایی از توی راه پله میآمد. انگار کسی روی پلهها بود و داشت از طبقهی پایین میآمد بالا؛ اما هیچوقت به طبقهی دوم نمیرسید. در را قفل کرده بودم. از پشت پنجره سایههای مبهمی را میدیدم. آدمهایی با صورتهای بزرگ، با دستهایی سیاه.
🔰ادامه دارد...🔰
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
سوال❓
آیا یکی از موانع ظهور، ترس امام مهدی(عج) از کشته شدن است؟ این ترس چه توجیهی دارد؟
🔻متن کامل پرسش
؛ چرا امام زمان (عج) در حالیکه خود زمینه امنیت ما را فراهم میکند(بحول و قوه الهی) اما به فرموده ائمه(ع) از جان خود خوفناک است؟ میترسد که کشته شود؟! چرا ما محیطی امن برای او فراهم نکردیم که ما را ملاقات کند؟ و در زمان ظهور این شرایط فراهم میشود؟
🔻پاسخ
بر اساس برخى روایات، ترس از کشتهشدن، یکی از عوامل غیبت امام مهدی(عج) است. چنانکه امام صادق(ع) فرمود: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لَا بُدَّ لِلْغُلَامِ مِنْ غَیْبَةٍ فَقِیلَ لَهُ وَ لِمَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ یَخَافُ الْقَتْل».[1]
ترس ایشان از کشته شدن نه به خاطر ترس از جان خویش است که این خاندان از مرگ هراسی نداشتند، بلکه هراس ایشان به این دلیل است که با کشته شدنش نتواند وظیفهای که خداوند جهت گسترش عدل در تمام زمین بر عهده او گذاشته را به خوبی به پایان برساند.
به بیان دیگر، ترس یاد شده هرگز «خوف مذموم» نیست که از ضعف نفس بر میخیزد، بلکه هراسى عقلى است که امرى بس پسندیده و در برخى موارد لازم و ضرورى است. ترس برخاسته از بستر «خود دوستى» که سبب گریز از خطر کردن به روز حادثه در مسیر حفظ دین و مکتب میشود، ضعف نفسانى صفتى ناپسند در برابر شجاعت است؛ امّا خوفى که سبب حفظ جان آدمى و هدر نشدن و بیاثر نمردن شود، ممدوح و عاقلانه، بلکه واجب است؛ زیرا مهم آن است که نثار خون نتیجه دهد و به ثمر بنشیند.
آنکه خون میدهد اما به مثمر بودنش نمیاندیشد، متهور است نه شجاع؛ زیرا شجاعت در سنجیده عمل کردن و به جا کارزار کردن است، همانگونه که وجود مبارک على(ع) در اوضاع خاصى از خطر کردن و هدر دادن جان خویش و خاندان مکرم و یاران اندکش حذر کرد.
امام علی(ع) خود در این باره میفرماید:
«نگریستم و دیدم نه مرا یارى است و نه مدافعى و مددکارى، جز کسانم که دریغم آمد به کام مرگشان برم، پس خار غم در دیده خلیده چشم پوشیدم و گلو از استخوان غصه آب دهان را جرعه جرعه نوشیدم و شکیبایى ورزیدم در خوردن خشمى که از حنظل تلختر بود و دل را از تیغ برنده، دردآورتر».[2]
ایشان در حالى از کشته شدن دورى میکردند در لیلة المبیت به تنهایى و بیهیچ سلاح و دفاعى در بستر رسول خدا(ص) خوابید. او چگونه از مرگ واهمه داشته باشد، در حالیکه خود میگوید: «اگر تمام عرب در صفى یگانه به جنگم آیند، هرگز به آنها پشت نخواهم کرد».[3]
بنابر این، منظور از ترس در اینگونه روایات، ترس عاقلانه است که عین شجاعت است؛ نه ترس برخاسته از ضعف نفس، پس باید گفت که حضرت ولىّ عصر(عج) از آن ترساناند که با ظاهر شدن در میان مردم، پیش از آنکه موعد الهى آن فرارسد، حضرتش را به قتل رسانند.
[1]. شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 243، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، 1385ش.
[2]. سید رضی، نهج البلاغة، ترجمه، شهیدی، جعفر، ص 49، تهران، علمى و فرهنگى، چاپ چهارم، 1378ش.
[3]. نهج البلاغة، ترجمه، شهیدى، ص 318.
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
❇️ کسب آمادگی برای ظهور حجّت حق
یکی از وظایف مهمی، که به تصریح روایات، در دوران غیبت بر عهدة شیعیان و منتظران فرج قائم آل محمّد(ص) است، کسب آمادگی های نظامی و مهیّا کردن تسلیحات مناسب هر عصر برای یاری و نصرت امام غایب است، چنانکه در روایتی که نعمانی به سند خود از امام صادق(ع) نقل کرده است:
هر یک از شما باید که برای خروج حضرت قائم(ع) [سلاحی] مهیّا کند. هر چند که یک تیر باشد، که خدای تعالی هرگاه بداند که کسی چنین نیتی دارد امیدوارم عمرش را طولانی کند تا آن حضرت را درک کند [و از یاران و همراهانش قرار گیرد].1
در روایت دیگری مرحوم کلینی به سند خود از امام ابوالحسن [موسی کاظم(ع)] نقل می کند که:
هر کس اسبی را به انتظار امر ما نگاه دارد و به سبب آن دشمنان را خشمگین سازد و او به ما منسوب باشد خداوند روزیش را فراخ گرداند و شرح صدر به او عطا کند و به آرزویش برساند و یار بر حوائجش باشد. 2
همچنین مرحوم کلینی در روضة کافی به سند خود از ابوعبدالله جعفی روایتی را نقل می کند که توجه به مفاد آن بسیار مفید است:
حضرت ابوجعفر محمد بن علی، امام باقر(ع)، به من فرمودند: منتهای زمان مرابطه3 (مرزداری) نزد شما چند روز است؟ عرضه داشتم: چهل روز، فرمودند: ولی مرابطه ما مرابطه ای است که همیشه هست...4
📚پی نوشت ها:
1. نعمانی، محمّد بن ابراهیم، الغیبة، ص ۳۲۰، ح ۱۰.
2. کلینی، محمّد بن یعقوب، الکافی، ج ۶، ص ۵۳۵، ح ۱.
3. مرابطه در این روایت به معنای ارادة انتظار فرج در تمام ساعات شبانه روز است، هم چنان که در بعضی روایات نیز به این معنا اشاره شده است، نه مرابطة مصطلح در فقه.
4. کلینی، همان، ج ۸، ص ۳۸۱، ح ۵۷۶.
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛅️ 15 روز مانده تا میلاد آقا صاحب الزمان (عج)......
⛅️ اللَّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّکَ الفَرَج ⛅️