فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 تروریست ها در پوشش سوخت بر، اقدام به وارد کردن سلاح و مهمات میکردند، تا ایجاد ناامنی کنند ‼️
🪧#رزمایش_عملیاتی_شهدای_امنیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥هر کس مردم را ناامید کند برای دشمن کار میکند...
✔️شهید دکتر #مسعود_علی_محمدی
متولد ۳ شهریور ۱۳۳۸ در شهر تهران محله کن بود.
💯علی محمدی استاد فیزیک دانشگاه تهران بود که در بامداد ۲۲ دی ماه ۱۳۸۸ و در سن ۵۰ سالگی، به هنگام بیرون آمدن از منزلش بر اثر انفجار یک بمب کنترل از راه دور ترور شد.
#شهید_علیمحمدی
#شهدای_هسته_ای
شادی روحشان صلوات🌷
〽️ 21 دی ماه 1388
شب بود. دکتر مسعود در خانه اش بود و از طریق تماس تلفنی با دکتر مجید گفتگو میکردند.
مسعود: شما کی راهی هستی؟
مجید: فردا باید برم. حوالی عصر میرم.
مسعود: آقامحسن هم هست؟
مجید: خودش میاد دنبالم. با هم میریم.
مسعود: خوش به حالتون. کاش منم بودم.
مجید: راستی پوشه آبی چی شد؟ دادی به آقا محسن؟
مسعود: مگه نگفت بهت؟ نه ... ندادم ... ینی نگرفت ... قرار شد به کارم ادامه بدم ...
مجید: تا کی؟ حدودا.
مسعود: والا ... حدودا ... شاید مثلا دو سال دیگه بتونیم فاز اول و دومش رو با هم ارائه کنم.
مجید: خیلی عالیه! اصلا باورم نمیشه.
مسعود: خودمم همین طور. دکتر اردشیر خیلی زحمت کشیده بود. یه چیزایی نوشته و یه نقشه ها در خصوص پروژه هسته ای اصفهان و تدوین و طراحی ساخت بزرگترین مجتمع فیزیک اتمی خاورمیانه کشیده که بنظرم یه آدم با اسباب و وسایل عادی نمیتونه اینقدر دقیق طراحی کنه.
مجید: روحش شاد. خیلی حیف شد. نابغه به تمام معنا بود. راستی جواب اینا رو چی بدم؟ میگن بشین کتاب درسی بنویس!
مسعود: یه کاریش بکن. من گفتم امسال نمیتونم. تا بعد. تو هم یه چیزی بهشون بگو!
مجید: باشه. تا یادم نرفته بگم که آقامحسن گفت جمعه منتظرتم.
مسعود: ایشالله. منم تا یادم نرفته بهت بگم که پوشه آبیِ خودمو گذاشتم سر جای خودش. میدونی که؟
مجید: حله. آره. اتفاقا آقامحسن هم ازم پرسید.
مسعود: برو مزاحمت نباشم. فردا مسافری.
مجید: خوشحال شدم. جمعه منتظرتم.
مسعود: ایشالله. سلام آقامحسن برسون.
خدافظی کردند. موضع شام بود. سفره را انداختند و مسعود و خانم و بچه ها دور هم نشستند و شام خوردند.
〽️ 22 دی ماه 1388
صبح بود. مسعود آماده رفتن شد. از همسرش(منصوره) ظرف غذا را گرفت. به حیاط رفت. ماشین خواهرش جلوی ماشین خودش پارک شده بود. اول ماشین خواهرش و سپس برگشت و ماشین خودش را بیرون بُرد. وقتی برگشت تا در را ببندد، لحظه آخر، سرش را از لای در، داخل آورد و رو به منصوره لبخندی زد و خداحافظی کرد و رفت.
سه چهار ثانیه نگذشت که صدای چنان انفجاری از کوچه به گوش منصوره خورد که حد و حساب نداشت. شیشه ها ریخت و تمام اهل محل متوجه صدای انفجار شدند.
منصوره که وحشت کرده بود، فورا چادر انداخت به سرش و در را باز کرد و رفت بیرون. تا پایش به کوچه رسید، دید دود و گرد و آتش همه جا را فرا گرفته. وسط آن دود و آتش، مسعود را دید که دم در ماشینش، زانو زده و دو دستش به بدنه ماشین گرفته.
منصوره اول با خودش فکر کرد که شاید مسعود شوکه شده. اما وقتی خودش را سراسیمه به مسعود رساند و دستانش را به شانه های مسعود گرفت، با هول و ناراحتی گفت: «مسعود جان! چی شده؟»
تا مسعود را آرام به طرف آغوشش کشید، دید مسعود بدون هیچ مقاومتی تمام بدنش کج شد و روی زانو و آغوشش افتاد. همان لحظه با دیدن صحنه ای، تمام امید منصوره ناامید، و دنیا روی سرش خراب شد. دید سمت چپ کاسه سر مسعود به طرز وحشتناکی سوراخ شده و کاسه سر از همان ناحیه در حال تخلیه شدن است.
ساعتی بعد...
اخبار اعلام کرد...
مسعود...
انفجار بمب در یک موتور سیکلت...
در کنار منزلش...
کنترل بمب از راه دور...
جلوی چشم منصوره...
یاحسین ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
هشدارهای رهبری در مورد قطعی برق
✍چه کسی گوش کرد؟
#دکتر_مسعود_بازودار
#اعلام_مراسم
امشب:هیئت هفتگی
#دکتر_مسعود_بازودار
#اعلام_مراسم
امشب:جلسه دوم
#دکتر_مسعود_بازودار
#اعلام_مراسم
امشب:جلسه سوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️یادآوری این سه چیز باعث میشه گرفتاری دنیا برات آسون شه...
⁉️جواب شبهه ای که میگه شفاعت تو قرآن اومده یا نیومده...
🎙پای درس استاد مجتهدی تهرانی (رضوان الله علیه )