امشب برای حاجتم اومدم حرم
دکتر ارنست امشب جلسه مهمی داشتن که نتیجه چند سال زحمتشون رو مشخص میکرد و دیشب شرایطی پیش اومد که ما فکر میکردیم شاید همه این زحمات هیچی بشه.
امشب با استرس زیادی اومدم حرم در حالیکه تمام مدت تو مسیر یا ذکر میگفتم یا قرآن میخوندم یا با خدا و ائمه حرف میزدم...
تازه رسیده بودم حرم که دکتر ارنست زنگ زدن و گفتن نتیجه ای که میخواستیم رو گرفتیم😍
خوشحال شدم، خیلی
ولی بلافاصله به ذهنم اومد من هیچ وقت این طور مضطر نیومدم حرم برای ظهور امامم دعا کنم...
هیچ وقت اینقدر مصمم نیومده بودم برای مسلمانانی که این روزها مظلومانه به خاک و خون کشیده میشن دعا کنم...
من برای ظهور زیاد دعا کردما، و خیلی بیشتر از اون ادعا
من برای اون مردم مظلوم زیاد غصه خوردما...
زیاد ازشون حرف زدم..
اما اینجاهاست که معلوم میشه آدم سقف واقعی آرزوها و دعاهاش چقدره؟
اینجور موقع هاست که معلوم میشه چقدر ادعاهامون واقعیه؟ چقدر ما حقیقتا درد ظهور اماممون رو داریم و چقدر درگیر خواسته ها و حوائج دنیایی خودمون هستیم...
البته که من میتونم هزار و یک توجیه و برچسب ظاهرا معنوی و الهی برای همین خواسته ام پیدا و بیان کنم ولی خدا که از کنه وجودم خبر داره
من شاید امشب لبم خندون باشه به خاطر همسرم اما قلبم عزادار حقیقتیه که در مورد خودم فهمیدم...
برای من و رها شدنم از این همه تعلق به دنیا دعا کنید
کانال #دکتر_موتا در ایتا
دوستانتون رو به این کانال دعوت کنید🌱
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
انتشار مطلب فقط با ذکر منبع
وقتی از هفت و نیم صبح یک نفس بیرونی...
اومدم کافی شاپ یه چیزی بخورم، عجله هم دارم
پرسیدم آقا یه لیوان دیگه ندارین چایی توش زودتر خنک بشه، که نداشت دیگه منم یه لیوان دیگه همون مدلی گرفتم و هی لیوان به لیوان میکنم🤦🏻♀️
مردم با چقدر کلاس و ژست میرن کافه من چقدر زیادی راحتم😅
راستش اینکه تو یه محدوده منطقی و عقلانی درگیر کلاس اضافه هیچ جا نمیشم رو خیلی میپسندم. کلا احساس خجالت تو این زمینه ها ندارم🤣