#قسمت_بیست_ودوم
رسيدگي به مردم
📜 راوی:جمعي از دوستان شهيد
(بندگان خانواده من هستند پس محبوبترين افراد نزد من کساني هستند که نسبت به آنها مهربانتر و در رفع حوائج آنها بيشتر کوشش کنند.(۱) ) عجيب بود! جمعيت زيادي در ابتداي خيابان شهيد سعيدي جمع شده بودند.
با ابراهيم رفتيم جلو، پرسيدم: چي شده!؟
گفت: اين پسر عقب مانده ذهني است، هر روز اينجاست. سطل آب کثيف
را از جوي بر ميدارد و به آدمهاي خوش تيپ و قيافه ميپاشد!
مردم کم کم متفرق ميشدند. مردي با کت و شلوار آراسته توسط پسرك خيس شــده بود. مرد گفت: نميدانم با اين آدم عقب مانده چه کنم. آن آقا هم رفت. ما مانديم و آن پسر!
ابراهيم به پسرک گفت: چرا مردم رو خيس ميکني؟
پســرك خنديد و گفت: خوشــم ميياد. ابراهيم کمي فکر کرد و گفت:
کسي به تو ميگه آب بپاشي؟ پسرك گفت: اونها پنج ريال به من ميدن و
ميگن به کي آب بپاشم. بعد هم طرف ديگر خيابان را نشان داد.
ســه جوان هرزه و بيکار ميخنديدند. ابراهيم ميخواســت به سمت آنها
برود، اما ايستاد.کمي فکر کرد و بعد گفت: پسر، خونه شما کجاست؟
پسر راه خانه شان را نشان داد.ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو اذيت نکني، من روزي ده ريال بهت ميدم،
باشــه؟ پســرک قبول کرد. وقتي جلوي خانه آنها رسيديم، ابراهيم با مادر آن
پسرک صحبت کرد. به اين ترتيب مشکلي را از سر راه مردم بر طرف نمود.
٭٭٭
در بازرسي تربيت بدني مشغول بوديم. بعد از گرفتن حقوق و پايان ساعت
اداري، پرسيد: موتور آوردي؟
گفتم: آره چطور!؟ گفت: اگه کاري نداري بيا با هم بريم فروشگاه.
تقريبًا همه حقوقش را خريد کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و... همه چيز
خريد. انگار ليستي براي خريد به او داده بودند! بعد با هم رفتيم سمت مجيديه،
وارد کوچه شديم. ابراهيم درب خانه اي را زد.
پيرزني که حجاب درستي نداشت دم در آمد. ابراهيم همه وسائل را تحويل داد.
يك صليب گردن پيرزن بود. خيلي تعجب کردم! در راه برگشــت گفتم:
داش ابرام اين خانم ارمني بود؟! گفت: آره چطور مگه!؟
آمــدم كنار خيابان. موتور را نگه داشــتم و با عصبانيت گفتم: بابا، اين همه
فقير مسلمون هست، تو رفتي سراغ مسيحيا!
همينطور كه پشت سرم نشسته بود گفت: مسلمونها رو کسي هست کمک کنه.
تازه، کميته امداد هم راه افتاده، کمکشون ميکنه. اما اين بنده هاي خدا کسي رو ندارند. با اين کار، هم مشکالتشان کم ميشه، هم دلشان به امام و انقلاب گرم ميشه.
٭٭٭
26سال از شهادت ابراهيم گذشت. مطالب كتاب جمع آوري و آماده چاپ
شد. يكي از نمازگزاران مسجد مرا صدا كرد و گفت: براي مراسم يادمان آقا
ابراهيم هر كاري داشته باشيد ما در خدمتيم. با تعجب گفتم:
شما شهيد هادي رو ميشناختيد!؟ ايشون رو ديده بوديد!؟
گفت: نه، من تا پارسال كه مراسم يادواره برگزار شد چيزي از شهيد هادي نميدونستم. اما آقا ابرام حق بزرگي گردن من داره!
براي رفتن عجله داشتم، اما نزديكتر آمدم. باتعجب پرسيدم: چه حقي!؟
گفت: در مراســم پارسال جاســوئيچي عكس آقا ابراهيم را توزيع كرديد.
من هم گرفتم و به ســوئيچ ماشينم بستم. چند روز قبل، با خانواده از مسافرت
برميگشتيم. در راه جلوي يك مهمانپذير توقف كرديم.
وقتي خواســتيم سوار شويم باتعجب ديدم كه ســوئيچ را داخل ماشين جا
گذاشــتم! درها قفل بود. به خانمم گفتم:كليد يدكي رو داري؟ او هم گفت:
نه،كيفم داخل ماشينه!
خيلي ناراحت شــدم. هر كاري كردم در باز نشــد. هوا خيلي ســرد بود. با
خودم گفتم شيشه بغل را بشكنم. اما هوا سرد بود و راه طولاني.
يكدفعه چشــمم به عكس آقا ابراهيم افتاد. انگار از روي جاسوئيچي به من
نگاه ميكرد. من هم كمي نگاهش كردم و گفتم:آقا ابرام، من شنيدم تا زنده
بودي مشــكل مردم رو حل ميكردي. شــهيد هم كه هميشه زنده است. بعد
گفتم: خدايا به آبروي شهيد هادي مشكلم رو حل كن.
ُ تــو همين حال يكدفعه دســتم داخل جيب كتم رفت. دســته كليد منزل را
َ برداشتم! ناخواسته يكي از كليدها را داخل قفل در ماشين كردم. با يك تكان،
قفل باز شد.
با خوشــحالي وارد ماشين شديم و از خدا تشــكر كردم. بعد به عكس آقا
ابراهيم خيره شــدم وگفتم: ممنونم، انشاءاهلل جبران كنم. هنوز حركت نكرده
بودم كه خانمم پرسيد: در ماشين با كدام كليد باز شد؟
با تعجب گفتم: راســت ميگي، كدوم كليد بود!؟ پياده شدم و يكي يكي
كليدهــا را امتحان كردم. چند بار هم امتحــان كردم، اما هيچكدام از كليدها
اصلا وارد قفل نميشد!! همينطوركه ايستاده بودم نَفس عميقي كشيدم. گفتم:
آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشكالت مردمي.
#داستان
#سلام_بر_ابراهیم
💞@dyosofezahra💞
💞#بسم_الله_الرحمن_الرحیم💞
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
💞@dyosofezahra💞
#سلام_امام_زمانم
⚘دوباره صبح جمعه و
نگاه من به انتظار
⚘که شاید آردم صبا
خبر ز طرف کوی یار
⚘صدای عاشقان تو
ز هر طرف رسد به گوش
⚘بیا ستاره سحر
قدم به چشم من گذار
💞@dyosofezahra💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبحت به خیر آقای من آقای تنهایی💔
بسیار زیبا 👌
#پیشنهاد_دانلود
💞@dyosofezahra💞
🌻امام صادق (ع) ؛
🍀خوشا به حال کسی که در زمان غیبت قائم ما به فرمان ما چنگ زند و قلب هدایت شده اش به طرف باطل متمایل نشود.
📚بحار ، جلد 52 ، ص 123
#حدیث_روز
💞@dyosofezahra💞
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅
✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨
❇ختم شریف صلوات
🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞
😍سلام علیکم یوسف زهرائیهای عزیز🤚
🌟صبح آدینه تون بخیر و تندرستی
💞بحول و قوهی الهی و با کسب اجازه و همراهی شما خوبان بزرگوار و طبق معمول هر#جمعه💞
🤩 آغاز میکنیم ختم ۱۴هزار#صلوات بر محمد و آل محمد و ثواب این ختم عظیم را هدیه میکنیم به محضر نورانی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرات ۱۴ معصوم علیهم السلام
💚 وجهت برآورده شدن
🌸فرج آقامون امام زمان(عج)🤲
🌸نابودی این ویروس منحوس🤲
🌸شفای همه بیماران🤲
🌸ازدواج و خوشبختی جوانان عزیزمون🤲
🌸باز شدن گره کار مخلوقات خدا علی الخصوص شیعیان مرتضی علی🤲
🌸نزول خیر و برکت در زندگیهامون و عاقبت بخیریمون ان شالله🤲
🌟دوستان از یک دور تسبیح (۱۰۰صلوات) تا هر تعداد که توفیق دارید اعلام بفرمایید . تا شب هم فرصت دارید الهی هر کس توفیق شرکت در این ختم را داشت بحق مولود ماه رجب آقا امیرالمومنین علی علیه السلام حاجت روا باشد ان شاءالله🤲
💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸
👇👇👇
@Yemamezaman12
#ختم_صلوات
💞@dyosofezahra💞
⭕باسلام خدمت اعضای محترم کانال
عذرخواهی🙏 بابت مشکلی که پیش آمد و نشد که امروز طبق برنامه در خدمتتون باشیم .
نذر گل نرگس صلوات 🌼🌼
💞@dyosofezahra💞
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
💞@dyosofezahra💞
🍀#سلام_امام_زمانم🍀
⚘در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی
⚘من ظهور لحظهها را میشمارم تا بیایی
⚘خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری
⚘در مسیرت جانفشانم گلبکارم تا بیایی
🍀عجل علی ظهورک یا حجت الله 🙏
💞@dyosofezahra💞
☀️حضرت محمد (ص) :
كسی كه نياز برادر مومن خود را برآورد مثل كسی است كه روزگاری خدا را عبادت كرده است.
📜بحارالانوار ، جلد ۷۴ ، صفحه ۳۰۲
#حدیث_روز
💞@dyosofezahra💞
⭕برآوردن نیاز مومن
🌼امام خمینی و شستن لباس زن مستمند
✍مرحوم آقای اسلامی تربتی که همسایه امام خمینی در قم بود، نقل می کرد: روزی با امام در حال رفتن به درس مرحوم آقای شاه آبادی بودیم، فصل زمستان بسیار سردی بود از کنار مدرسه حجتیه عبور می کردیم، دیدیم خانمی کنار رودخانه نشسته و دارد پارچه ها و کهنه هایی را می شوید. نمی دانم مال خودش بود یا کلفت بود. می دیدیم که یخ های رودخانه را می شکست و کهنه می شست، بعد دستش را از آب بیرون می آورد و مقداری با دمای بدنش گرم می کرد و دوباره لباس می شست. امام قدری به او نگاه کرد بعد به من فرمود: «شما بروید بعد من می آیم». عرض کردم چه کاری دارید؟ اگر امری هست بفرمایید. گفتند: «نه، شما بروید» و خودشان ایستادند و به کمک آن خانم لباسهارا شستند و کنار گذاشتند و چیزی هم یادداشت کردند که بعد معلوم شد آدرس آن خانم مستمند را از او گرفته بودند. هرچه از ایشان پرسیدم قضیه چه بود فرمودند: «چیزی نبود». بعد معلوم شد به آن خانم گفته اند: «شما بیایید منزل، من دستور می دهم آب گرم کنند و دیگر شما اینجا نیایید. با آب گرم لباس بشویید و خود من هم کمک تان می کنم»
📚 منبع: کتاب "برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)"، گردآورنده غلامعلی رجایی، ج۱، ص ۲۱۲
#کلام_ولی
💞@dyosofezahra💞
💠💠💠
💠💠
💠
⁉️چه کار کنم تنبلی از دست از سر من برداره؟!
💠 راهکارهایی برای رهایی از تنبلی که اگر چند تا از این راهکارها را با هم امتحان کنید، نتایج بهتری خواهید گرفت.
❇️تنبلی خود را بپذیریم
✅منشا تنبلی و بی انگیزگی را پیدا کنیم
◀️هدف های شفاف و واضح و روشن برای خود بنویسیم و انتخاب کنیم،
🔹کارها و عادت هایی که ما را از اهدافمان دور میکند شناسایی کنیم
🔸مدیریت زمان را بیاموزیم و از اپلیکیشن ها و برنامه های مدیریت زمان
مانند اپلیکیشن گوجه فرنگی
♥️موفقیت های کوچک خود را جشن بگیریم و به خودمان هدیه دهیم
🌐کمالگرایی را کنار بگذاریم، قرار نیست همه ما عالی باشیم
🚺یک همراه ، هم مباحثه و دوست مناسب در مسیر اهداف مان انتخاب کنیم
🚫ز افراد بی انگیزه، منفی و بی حوصله فاصله بگیریم
💢ایاتاکنون از هیچکدام از این روشها استفاده کردین؟
#نکات_حفظ
#جلوگیری_تنبلی
💞@dyosofezahra💞