❇چلهٔ ترک گناه
📜روز دهم : حق الناس (خوردن مال یتیم)
💥هفتاد مرتبه : استغفرالله ربی و اتوب الیه
____________________
🍀نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید:
«خیرُ بیوتِکُم بیتُ فیهِ یتیمٌ یُحسَنُ الیهِ و شَرُّ بُیوتِکُم بیت یُساءُ الیهِ؛
بهترین خانههای شما، خانهای است که در آن یتیمی مورد احسان و عطوفت باشد، و بدترین خانهها خانهای است که در آن به یتیمی بدرفتاری و ستم شود.»
________________________
🔴قبض روح شدید
✍درد چشم شدیدی بر علی (ع) عارض شد، پیامبر (ص) به عیادت آن حضرت رفت، دید او از شدت درد،فریاد می کشد، پیامبر به او فرمود آیا این فریاد و ناله، از روی جزع و بی تابی است و یا درد بسیار شدید است؟
علی علیه السلام عرض کرد:
ای رسول خدا! دردی را شدیدتر از این درد هرگز سراغ ندارم. پیامبر برای اینکه علی را آرامکند فرمود: ای علی!هنگامی عزرائیل نزد کافری می آید تا روح او را قبض کند،همراه خود سیخی آتشین بیاورد و با آن،روح او را از کالبدش بیرون بکشد در این هنگام جهنم صیحه کشد، حضرت علی وقتی که این موضوع را شنید درد خود را فراموش کرد. برخاست و راست نشست و فرمود: «ای رسول خدا! این سخن را اعاده کن، زیرا که موجب فراموشی درد چشمم شد» سپس علی از رسول خدا چنین پرسید:آیا از امت تو(مسلمانان)کسی این گونه سخت،قبض روح می شود؟»
🌹پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:
آری سه کس اینگونه قبض روح شود
۱_حاکم ستمگر
۲_خورنده مال یتیم از روی ظلم
۳_کسی که گواهی و شهادت دروغ بدهد.
____________________
#گناهان_کبیره
#هیئت_مجازی_یوسف_زهرا
💞@dyosofezahra💞
22.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸مولودی امام حسین علیه السلام🌸
#سرود «یاحسین شده دل ...»
ولادت انوار کربلا، سال ۱۳۹۸
هیات رایةالعباس "علیه السلام"
#هیئت_مجازی_یوسف_زهرا
💞@dyosofezahra💞
#قسمت_سی_ویکم
شهرك المهدي
📜 راوی: علي مقدم، حسين جهانبخش
از شروع جنگ يك ماه گذشــت. ابراهيم به همراه حاج حسين و تعدادي
از رفقا به شــهرك المهدي در اطراف ســرپل ذهاب رفتند. آنجا سنگرهاي
پدافندي را در مقابل دشمن راه اندازي كردند.
نماز جماعت صبح تمام شد. ديدم بچه ها دنبال ابراهيم ميگردند! با تعجب
پرسيدم: چي شده؟!
گفتند: از نيمه شــب تا حالا خبري از ابراهيم نيست! من هم به همراه بچهها
سنگرها و مواضع ديده باني را جستجو كرديم ولي خبري از ابراهيم نبود!
ساعتي بعد يكي از بچه هاي ديده بان گفت: از داخل شيار مقابل، چند نفر به
اين سمت ميان!
اين شيار درست رو به سمت دشمن بود. بلافاصله به سنگر ديده باني رفتم و
با بچه ها نگاه كرديم.
ســيزده عراقي پشت ســر هم در حالي كه دستانشان بســته بود به سمت ما
ميآمدند!
پشت سر آنها ابراهيم و يكي ديگر از بچه ها قرار داشت! در حالي كه تعداد
زيادي اسلحه و نارنجك و خشاب همراهشان بود.
هيچكس باور نميكرد كه ابراهيم به همراه يك نفر ديگر چنين حماسه اي
آفريده باشد! آن هم در شــرايطي كه در شهرك المهدي مهمات و سلاح كم بود. حتي تعدادي از رزمندهها اسلحه نداشتند.
يكــي از بچه ها خيلي ذوق زده شــده بود، جلوآمد و كشــيده محكمي به
صورت اولين اسير عراقي زد و گفت: (عراقي مزدور!)
براي لحظه اي همه ســاكت شــدند. ابراهيم از كنار ســتون اسرا جلو آمد.
روبــروي جــوان ايســتاد و يكي يكي اســلحه ها را از روي دوشــش به زمين
گذاشت. بعد فرياد زد: برا چي زدي تو صورتش؟!
جوان كه خيلي تعجب كرده بود گفت: مگه چي شده؟ اون دشمنه.
ً او دشمن بوده، اما الان
ابراهيم خيره خيره به صورتش نگاه كرد و گفت: اولا اســيره، در ثاني اينها اصلا نميدونند براي چي با ما ميجنگند. حالا تو بايد اين طوري برخورد كني؟!
جوان رزمنده بعد از چند لحظه ســكوت گفت: ببخشيد، من كمي هيجاني
شدم.
بعد برگشت و پيشاني اسير عراقي را بوسيد و معذرتخواهي كرد.
اســير عراقي كه با تعجب حركات ما را نگاه ميكرد، به ابراهيم خيره شد.
نگاه متعجب اسير عراقي حرفهاي زيادي داشت!
٭٭٭
دو ماه پس از شــروع جنگ، ابراهيم به مرخصي آمد. با دوستان به ديدن او
رفتيم.
درآن ديــدار ابراهيم از خاطرات و اتفاقــات جنگ صحبت ميكرد. اما از
خــودش چيزي نميگفت. تا اينكه صحبت از نماز وعبادت رزمندگان شــد.
يكدفعه ابراهيم خنديد وگفت:
درمنطقه المهدي در همان روزهاي اول، پنج جوان به گروه ما ملحق شدند.
آنها از يك روستا باهم به جبهه آمده بودند.چند روزي گذشت. ديدم اينها اهل نماز نيستند!
تا اينكه يك روز با آنها صحبت كردم. بندگان خدا آدمهاي خيلي سادهاي
بودند. آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودند. فقط به خاطر علاقه به امام آمده بودند جبهه.
از طرفي خودشــان هم دوست داشتند كه نماز را ياد بگيرند. من هم بعد از
ياد دادن وضو، يكي از بچهها را صدا زدم و گفتم: اين آقا پيشنماز شما، هر
كاري كرد شما هم انجام بديد.
من هم كنار شــما ميايستم و بلندبلند ذكرهاي نماز را تكرار ميكنم تا ياد
بگيريد.
ابراهيم به اينجا كه رسيد ديگر نميتوانست جلوي خنده اش را بگيرد. چند دقيقه بعد ادامه داد:
در ركعت اول، وســط خواندن حمد، امام جماعت شــروع كرد سرش را
خاراندن، يكدفعه ديدم آن پنج نفر شروع كردند به خاراندن سر!!
خيلــي خنده ام گرفت امــا خودم را كنترل كردم. اما درســجده، وقتي امام جماعت بلند شد مهر به پيشانيش چسبيده بود و افتاد.
پيش نماز به ســمت چپ خم شــد كه مهرش را بردارد. يكدفعه ديدم همه
آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز كردند!
اينجا بود كه ديگر نتوانستم تحمل كنم و زدم زير خنده!
#داستان
#سلام_بر_ابراهیم
💞@dyosofezahra💞
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
❤به نام خداوند لوح و قلم
❤حقیقت نگار وجود و عدم
❤خدایی که داننده رازهاست
❤نخستین سرآغازِ، آغازهاست
سلام صبحتون بخیر
الهی به امید تو❤
💞@dyosofezahra💞
#سلام_امام_زمانم
ای سبز پوشِ💚
ڪعبہ دلها ظهورڪن
از شيب تندِ
قلہ غيبٺ عبورڪن
شايدگناہ خوب نديدن
از آن ماسٺ
فڪری برای روشنیِ
چشم ڪورڪن
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
💞@dyosofezahra💞
🍀قال رسول الله (ص):
«يُبعثُ اُناسٌ عَن قبورهم يومَ القيامهِ تأججُ افواههم ناراً» فقيل: يا رسول الله! مَن هؤُلاءِ؟ قال ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ «الذين يأکلون اموال اليتامي ظلماً»
«روز قيامت جمعي محشور مي شوند در حالي که شعله آتش از دهان آنها خارج مي شود. گفتند: يا رسول الله اينها چه کساني هستند؟
فرمود: کساني که از روي ستم مال يتيمان را مي خورند».
📚 وسايل، ج۱۲، ص ۱۸۳
#حدیث_روز
💞@dyosofezahra💞