eitaa logo
هامون
43.9هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
750 ویدیو
43 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
دست هم را گرفته ایم و می چرخیم. "دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده." گم شدن. گم کردن. چرا از بچگی گم کردن را قبل از پیدا کردن یادمان دادند؟ شاید برای همین است که هر روز، تکه به تکه، چیزهایی را از زندگی مان گم میکنیم که دیگر هیچوقت پیدا نمی شوند. گم شان میکنیم و زندگی مان هر روز خالی و خالی تر می شود تا دیگر جز مشتی خاطره ی خاک گرفته از گم کرده ها، چیزی در آن باقی نمی ماند.... 📕 ✍️ 📗 @e_adab
پاسخ دندانشكن به قاضى مى دانيد كه مخالفان ، به شيعه ، رافضى مى گويند، به اين معنى كه روش ‍ ساير مسلمانان را ترك كرده اند. روزى شخصى به امام صادق (ع ) عرض كرد: امروز عمار دهنى (كه از شيعيان بود) در نزد ابوليلى قاضى كوفه ، به موردى گواهى داد، قاضى به او گفت : برخيز برو، گواهى تو قبول نيست ، ما تو را مى شناسيم تو رافضى هستى . عمار سخت ناراحت شد و به گريه افتاد بطورى كه شانه هايش تكان مى خورد. ابوليلى به او گفت : تو از علماء و حديث شناسان هستى ، و اگر از اين نسبت (رافضى ) ناراحت مى باشى ، از اين مرام بيزارى بجوى در اين صورت ، در صف برادران ما خواهى شد!. عمار دهنى در پاسخ گفت : سوگند به خدا گريه ام به اين خاطر نيست كه تو مى پندارى ، بلكه گريه ام براى تو و براى خودم مى باشد. اما گريه ام براى خودم از اين رو است كه مرا به مقام ارجمندى نسبت دادى كه شايسته آن نيستم ، تو گمان بردى كه من رافضى هستم ، واى بر تو، امام صادق (ع ) به من خبر داد: نخستين كسانى كه رافضى معرفى شدند، ساحران زمان موسى (ع ) بودند كه پس از ديدن معجزه موسى (ع ) به او ايمان آوردند و اطاعت فرعون و فرعونيان را ترك (رفض ) نمودند، بنابراين رافضى هر گونه كسى است كه آنچه را خداوند ناپسند مى داند ترك كند، و به هر چه امر كند، انجام دهد، چه كسى است كه امروز چنين مقام والائى را داشته باشد، گريه ام از اين رواست كه خداوند به قلبم آگاه است و من چنين اسم شريفى را براى خود قبول كرده ام ، آنگاه مرا سرزنش كند كه هان اى عمار: آيا تو ترك كننده امور باطل ، و بجا آورنده طاعتها هستى ، چنانكه قاضى به تو گفت ، در اين صورت ، اگر مسامحه كنم از درجاتم كاسته گردد و مستوجب عذاب شديد شوم ، مگر اينكه اولياء من مرا شفاعت كنند. اما گريه ام براى تو از اين رو است كه با اين نسبت و لقب بزرگ براى من ، دروغ بزرگ گفته اى ، و دلم به حالت مى سوزد كه بخاطر اين دروغ سزاوار عذاب سخت الهى شوى ، چرا شريفترين نامها را به پست ترين انسانها، نسبت داده اى . نردبان خلق اين ما ومن است عاقبت زين نردبان افتادن است هركه بالاتر رود احمقتر است استخوان او بتر خواهد شكست 📗 @e_adab
🌹🍃🌹🍃🌹 کار شاقی نکرده‌ام فقط به زانو درنیامده‌ام فقط تاریکی را از تکلم بیهودگی باز داشته‌ام دشوار نیست شما هم بگویید نور، بگویید امید، بگویید عشق! سيدعلى صالحی 📗 @e_adab
🔰رهی معیری 🔸مه روشن میان اختران پنهان نمی‌ماند میان شاخه‌های گل مشو پنهان که پیدایی 💠@e_adab💠
🔰حسین منزوی 🔸نام من عشق است آیا می‌‏شناسیدم؟ زخمی‌ام زخمی سراپا، می‌‏شناسیدم؟ 💠@e_adab💠
🔰نرجس شکوریان فرد 🔸دستانش را مشت کرد دور شیشه شاید بتواند دوام بیاورد، خودش هم نمی‌دانست چه مرگش است، با پای خودش آمده بود وسط جهنم و از جهنم فراری بود. دختر که نزدیک شد، شیشه مشروبش را پرت کرد و دختر را هل داد و فریاد زد: -برو سراغ همون... و از مهمانی فرار کرد. فرار کرد در خیابان‌هایی که پناه نبود و پر از بی‌پناهی بود. خنده‌دار نبود، گریه‌آور بود که پنجاه میلیون مثل دنیل! از این سر آمریکا تا آن سر آمریکا.... کتاب رازتنهایی 💠@e_adab💠
🔰 سعدی 🔸هزار جان به ارادت تو را همی‌جویند تو سنگدل به ‌لطافت دلی نمی‌جویی 💠@e_adab💠
8.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰صائب 🔸به هیچ حیله در آغوش من نمی‌‌آیی مگر تو را ز نسیم بهار ساخته‌اند؟! 💠@e_adab💠
🔸مشكلات امروز تو برای امروز كافی ست، مشكلات فردا را به امروز اضافه نكن. 💠@e_adab💠
🔸درویشی بود که در کوچه و محله راه می‌رفت و می‌خواند: "هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی" اتفاقاً زنی این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه می‌گوید وقتی شعرش را شنید گفت: من پدر این درویش را در می‌آورم که هر روز مزاحم آسایش ما میشود. زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه‌اش و به همسایه‌ها گفت: من به این درویش ثابت می‌کنم که هرچه کنی به خود نمی‌کنی. کمی دورتر پسری که در کوچه بازی میکرد نزد درویش آمد و گفت: من بازی کرده و خسته و گرسنه‌ام کمی نان به من بده. درویش هم همان فتیر شیرین را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور فرزندم ! پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: درویش! این چه بود که سوختم؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد. زن دوان‌دوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور که توی سرش می‌زد و شیون می‌کرد، گفت: پسرم را با فتیر زهر آلودم مسموم کردم... آنچه را که امروز به اختیار می‌کاریم فردا به اجبار درو می‌کنیم. پس در حد اختیار، در نحوه‌ی افکار و کردار و گفتارمون بیشتر تامل کنیم... ! 💠@e_adab💠
🔰سجاد سامانی 🔸طوفان به من رسید ولی چون درخت زرد چیزی نداشتم که بخواهم ضرر کنم 💠@e_adab💠
🔰سهراب سپهری 🔸دیر زمانی است روی شاخه ی این بید مرغی بنشسته کو به رنگ معماست. نیست هم آهنگ او صدایی،رنگی. چون من در این دیار،تنها،تنهاست. 💠@e_adab💠