eitaa logo
🖤تنهامسیریهای آذربایجان شرقی🖤
953 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
4.4هزار ویدیو
19 فایل
جهت انتقاد پیشنهاد و ارائه ی مطلب با ادمینها ارتباط برقرار کنید. @abbas72 ۰۹۱۴۸۶۵۶۴۳۷ 💡 در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد باماهمراه باشید http://eitaa.com/joinchat/1168769056C893fecc5aa
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ بسم الله الرحمن الرحیم برای تقرب ۶۱ 🔵 یه اتفاقی باید در عرف جامعه ما بیفته. چه اتفاقی؟ اینکه تصور مردم باید نسبت به دین عوض بشه. چطور؟ ✅ باید در عرف جامعه ما، این یه مساله خیلی واضح باشه که دین به انسان قدرت میده، اما واقعا اینطور نیست. . قبول دارید؟
💢 یعنی مردم تصورشون از دین این نیست که مهم ترین اثر دین در انسان رو "قدرتمند شدن انسان" بدونن! ⭕️ در طول قرن ها تعلیمات و تبلیغات دینی اصلا به این موضوع پرداخته نشده مثلا شما از هر کسی نظر سنجی کنید که به نظر شما اولین اثر دین در انسان چیه حتما این جواب ها رو میشنوید: 🌷 مهربان شدن، نورانی شدن، معرفت، سخاوت، ادب و... معمولا از این دست جواب ها رو میشنوید. درسته؟
⭕️ اما باید دونست که همه این ویژگی ها بدون قدرت روحی تقریبا ارزشی ندارن میشه خوبی هایی از سر ضعف... خوبی از سر ضعف که فایده نداره
.
شما اگه به برخی عزیزان معتاد هم نگاه کنی میبنی به خاطر این که جنسش جور بشه کلی چاپلوسی میکنه و التماس و ...!😕 و شاید مهربون و .. اما آیا این خوب بودنه ارزش داره؟!
⭕️ حتی خوبی از سر ضعف ممکنه علامت یه سری بیماری های روحی دیگه باشه. باید توی جامعه این موضوع جا بیفته که دینداری باعث قدرتمند شدن انسان میشه.👌💪 خب یه سوال؟! 💢 در طول هزار سال گذشته چرا به اینجور بحثا پرداخته نشده؟ - چون همیشه دینداران غریب بودن. دشمنان اسلام همیشه سعی در نابودی شیعیان داشتن.
✅ چقدر خوب میشد که الان در جامعه ما توی مساجد می اومدن هدف دائمی بندگی رو مدام مرور میکردن مثلا بگن: ای مردم! شما اگه نماز میخونی ببین آیا نمازت تو رو قوی تر کرده یا نه! اگه نمازات باعث قدرت روحیت نشده خودتو معطل نکن! دنبال درست کردن این نماز باش. مدام یک عملی رو تکرار نکن بدون رشدش .. 👌 آقا روزه میگیری باید قوی تر شده باشی! آخرای ماه رمضان باید قدرت بیشتری در انتخاب تمایلات برتر پیدا کرده باشی.. تمایلات برتر همان تصمیمات درست !
ملاک اینکه یه عملی از آدم قبول شده یا نه اینه که چقدر قدرت روحی آدم رو بالا برده 🌺 از کجا میشه فهمید که تونستیم توی یه عمل اخلاص داشته باشیم؟ از اینجا که ببینیم چقدر قدرت روحیمون بالا رفته. انسان مخلص کسی هست که در اوج قدرت قرار گرفته.... و نکته تاسف بار اینه که ما الان بعد از 40 سال از انقلاب گذشته ⭕️ هنوز داریم مثل 200 سال قبل دین رو به جوانان و مردممون توضیح میدیم...😒
✅ در حالی که الان دیگه امکانات و فضا تغییر کرده . تلاش های مومنین در انجام کارهای تشکیلاتی و هیات ها و خودسازی ها رو داریم میبینیم.🌷 ✔️ فقط کافیه نگاه مردم رو به دین اصلاح کنیم.... دین تلاش میکنه که از ما انسان های قدرتمندی بسازه... ✅انسان هایی که از سر قدرت خطا نمیکنند نه از سر ترس...🌸 انسان های قدرتمندی که پا روی هوای نفسشون میذارن . اینو لمسش کردید!؟ این قدرت رو !!؟؟😊 @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 در محضر ایت الله بهجت قدس سره: 💫زیارتی که هر روز پس از نماز صبح مولای ما صاحب‌الزمان(عجل الله) به آن زیارت می شود و حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره مقید بودند که هر روز آن را بخوانند. ﷽ 💠اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَايَ صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ، عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ، فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا، حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ، وَ عَنْ وَالِدَيَّ وَ وُلْدِي وَ عَنِّي، مِنَ الصَّلَوَاتِ وَ التَّحِيَّاتِ، زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ‏ وَ مُنْتَهَى رِضَاهُ،  وَ عَدَدَ مَا أَحْصَاهُ كِتَابُهُ، وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ، اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي كُلِّ يَوْمٍ عَهْدًا وَ عَقْدًا وَ بَيْعَةً لَهُ فِي رَقَبَتِي، اللَّهُمَّ كَمَا شَرَّفْتَنِي بِهَذَا التَّشْرِيفِ وَ فَضَّلْتَنِي بِهَذِهِ الْفَضِيلَةِ وَ خَصَصْتَنِي بِهَذِهِ النِّعْمَةِ، فَصَلِّ عَلَى مَوْلَايَ وَ سَيِّدِي صَاحِبِ الزَّمَانِ، وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ، وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ، طَائِعًا غَيْرَ مُكْرَهٍ، فِي الصَّفِّ الَّذِي نَعَتَّ أَهْلَهُ فِي كِتَابِكَ، فَقُلْتَ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ، عَلَى طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ وَ آلِهِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ، اللَّهُمَّ هَذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ فِي عُنُقِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.💠 @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلاَمُ عَلَى مُفَرِّجِ اَلْكُرُبَاتِ... 🌱سلام بر تو ای مولایی که آخرین امید درماندگان، به دستان گره گشای توست. سلام بر تو و بر روزی که گره از کار عالم باز خواهی کرد. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸️ حضرت امام سجاد علیه‌السلام: مومن سکوت می‌کند تا سالم ماند و سخن می‌گوید تا سود برد ▪️ سالروز شهادت حضرت امام سجاد علیه السلام تسلیت باد ... @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀دست بر سینه بگذارید رو به کربلا 🖤 اَلسَّلٰامُ عَلَيْكَ يٰا اَبٰا عَبْدِ اللهِ ، وَعَلَى الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنٰائِكَ ، عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهٰارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيٰارَتِكُمْ 🏴اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🏴وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🏴 وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🏴وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن  🥀 شهادت امام سجاد علیه السلام تسلیت 🏴@East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🖤🖤 سالروز شهادت بزرگ مرد مناجات، سید الساجدین امام سجاد(ع) را تسلیت عرض می کنیم. 🏴@East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم ضمن تسلیت شهادت امام سجاد علیه السلام و عرض پوزش برای تاخیر در بارگذاری رمان ان شاءالله دو قسمت رو صبح تقدیمتان میکنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ 🔥اسم من از توی تمام عمل های جراحی های دکتر دایسون خط خورد. چنان برنامه هر دوی ما تنظیم شده بود که به ندرت با هم مواجه می شدیم. 💟تنها اتفاق خوب اون ایام ، این بود که بعد از 1 سال با مرخصی من موافقت شد. می تونستم به ایران برگردم و خانواده ام رو ببینم. فقط خدا می دونست چقدر دلم برای تک تک شون تنگ شده بود. 💮بعد از چند سال به ایران برگشتم. سجاد ازدواج کرده بود و یه محمدحسین 7 ماهه داشت.حنانه دختر مریم، قد کشیده بود وکلاس دوم ابتدایی بود اما وقار و شخصیتش عین مریم بود. 💔از همه بیشتر دلم برای دیدن چهره مادرم تنگ شده بود... توی فرودگاه، همه شون اومده بودن. همین که چشمم بهشون افتاد، اشک، تمام تصویر رو محو کرد. خودم رو پرت کردم توی بغل مادرم. شادی چهره همه، طعم اشک به خودش گرفت... 💢با اشتیاق دورم رو گرفته بودن و باهام حرف می زدن. هر کدوم از یک جا و یک چیز می گفت.حنانه که از 1 سالگی، من رو ندیده بود، باهام غریبی می کرد و خجالت می کشید. محمدحسین که اصلا نمی گذاشت بهش دست بزنم. 🔶خونه بوی غربت می داد ... حس می کردم توی این مدت، چنان از زندگی و سرنوشت همه جدا شدم که داشتم به یه غریبه تبدیل می شدم ... ♨اونها، همه توی لحظه لحظه هم شریک بودن اما من فقط گاهی اگر وقت و فرصتی بود ،اگر از شدت خستگی روی مبل،نشسته خوابم نمی برد، از پشت تلفن همه چیز رو می شنیدم ... 🔷غم عجیبی تمام وجودم رو پر کرده بود. فقط وقتی به چهره مادرم نگاه می کردم کمی آروم می شدم.چشمم همه جا دنبالش می چرخید. 💫شب همه رفتن و منم از شدت خستگی بی هوش... برای نماز صبح که بلند شدم ،پای سجاده داشت قرآن می خوند... رفتم سمتش و سرم رو گذاشتم روی پاش... ❤یه نگاهی بهم کرد و دستش رو گذاشت روی سرم ... با اولین حرکت نوازش دستش بی اختیار اشک از چشمم فرو ریخت... 💘–مامان ... شاید باورت نشه اما خیلی دلم برای بوی چادر نمازت تنگ شده بود... و بغض عمیقی راه گلوم رو سد کرد... ❤دستش بین موهام حرکت می کرد و من بی اختیار، اشک می ریختم. غم غربت و تنهایی،فشار و سختی کار، واین حس دورافتادگی و حذف شدن از بین افرادی که با همه وجود دوست شون داشتم.... ⁉–خیلی سخت بود؟ –چی؟ –زندگی توی غربت. سکوت عمیقی فضا رو پر کرد. قدرت حرف زدن نداشتم و چشم هام رو بستم.حتی با چشم های بسته،نگاه مادرم رو حس می کردم. 👌–خیلی شبیه علی شدی.اون هم، همه سختی ها و غصه ها رو توی خودش نگه می داشت. بقیه شریک شادی هاش بودن. حتی وقتی ناراحت بود می خندید که مبادا بقیه ناراحت نشن... 🌟اون موقع ها جوون بودم اما الان می تونم حتی از پشت این چشم های بسته ،حس دختر کوچولوم رو ببینم... ناخودآگاه با اون چشم های خیس خنده ام گرفت!دختر کوچولو! ✔چشم هام رو که باز کردم.  دایسون اومد جلوی نظرم. با ناراحتی، دوباره بستم شون. –کاش واقعا شبیه بابا بودم. اون خیلی آروم و مهربون بود. چشم هر کی بهش می افتاد جذب اخلاقش می شد ولی من اینطوری نیستم. ♨اگر آدم ها رو از خدا دور نکنم ،نمی تونم اونها رو به خدا نزدیک کنم.من خیلی با بابا فاصله دارم و ازش عقب ترم.خیلی... 💫سرم رو از روی پای مادرم بلند کردم و رفتم وضو بگیرم.اون لحظات، به شدت دلم گرفته بود و می سوخت ... ♨دلم برای پدرم تنگ شده بود و داشتم کم کم از بین خانواده ام هم حذف می شدم ... علت رفتنم رو هم نمی فهمیدم و جواب استخاره رو درک نمی کردم... ❌زمان به سرعت برق و باد سپری شد. لحظات برگشت به زحمت خودم رو کنترل کردم.نمی خواستم جلوی مادرم گریه کنم. نمی خواستم مایه درد و رنجش بشم. هواپیما که بلند شد ،مثل عزیز از دست داده ها گریه می کردم... 💢حدود یک سال و نیم دیگه هم طی شد ولی دکتر دایسون دیگه مثل گذشته نبود.حالتش با من عادی شده بود. حتی چند مرتبه توی عمل دستیارش شدم. هر چند همه چیز طبیعی به نظر می رسید، اما کم کم رفتارش داشت تغییر می کرد، نه فقط با من ، با همه عوض می شد... 🔘مثل همیشه دقیق ،اما احتیاط، چاشنی تمام برخوردهاش شده بود. ادب... احترام... ظرافت کلام و برخورد... هر روز با روز قبل فرق داشت. 💠یه مدت که گذشت ،حتی نگاهش رو هم کنترل می کرد.دیگه به شخصی زل نمی زد. در حالی که هنوز جسور و محکم بود اما دیگه بی پروا برخورد نمی کرد. ✳رفتارش طوری تغییر کرده بود که همه تحسینش می کردن.بحدی مورد تحسین و احترام قرار گرفته بود که سوژه صحبت ها، شخصیت جدید دکتر دایسون و تقدیر اون شده بود،در حالی که هیچ کدوم، علتش رو نمی دونستیم... 🔷شیفتم تموم شد، لباسم رو عوض کردم و از در اتاق پزشکان خارج شدم که تلفنم زنگ زد. 👈ادامه دارد... 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 @East_Az_tanhamasir
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ 🔷شیفتم تموم شد، لباسم رو عوض کردم و از در اتاق پزشکان خارج شدم که تلفنم زنگ زد. سلام خانم حسینی ... امکان داره، چند دقیقه تشریف بیارید کافه تریا؟می خواستم در مورد موضوع مهمی باهاتون صحبت کنم... 💕وقتی رسیدم ،از جاش بلند شد و صندلی رو برام عقب کشید. نشستیم.سکوت عمیقی فضا رو پر کرد... 🔶–خانم حسینی ... می خواستم این بار، رسما از شما خواستگاری کنم.اگر حرفی داشته باشید گوش می کنم و اگر سوالی داشته باشید با صداقت تمام جواب میدم... 💞این بار مکث کوتاه تری کرد. –البته امیدوارم اگر سوالی در مورد گذشته من داشتید،مثل خدایی که می پرستید بخشنده باشید... ✳حرفش که تموم شد ،هنوز توی شوک بودم. 2سال از بحثی که بین مون در گرفت، گذشته بود.فکر می کردم همه چیز تموم شده اما اینطور نبود. 💠لحظات سختی بود.واقعا نمی دونستم باید چی بگم. برعکس قبل، این بار، موضوع ازدواج بود.نفسم از ته چاه در می اومد.به زحمت ذهنم رو جمع و جور کردم. 🔷–دکتر دایسون... من در گذشته به عنوان یه پزشک ماهر و یک استاد و به عنوان یک شخصیت قابل احترام برای شما احترام قائل بودم.در حال حاضر هم عمیقا و از صمیم قلب، این شخصیت و رفتار جدیدتون رو تحسین می کنم. نفسم بند اومد. ✔–اما مشکل بزرگی وجود داره که به خاطر اون فقط می تونم بگم :متاسفم... چهره اش گرفته شد.سرش رو انداخت پایین و مکث کوتاهی کرد... 🔶–اگر این مشکل فقط مسلمان نبودن منه، من تقریبا 7 ماهی هست که مسلمان شدم.  این رو هم باید اضافه کنم،تصمیم من و اسلام آوردنم ،کوچک ترین ارتباطی با علاقه من به شما نداره. ❌شما همچنان مثل گذشته آزاد هستید. چه من رو انتخاب کنید،چه پاسخ تون مثل قبل، منفی باشه، من کاملا به تصمیم شما احترام می گذارم، حتی اگر مخالف احساس من باشه، هرگز باعث ناراحتی تون در زندگی و بیمارستان نمیشم...   💢با شنیدن این جملات شوک شدیدتری بهم وارد شد.تپش قلبم رو توی شقیقه و دهنم حس می کردم.مغزم از کار افتاده بود و گیج می خوردم. 💥هرگز فکرش رو هم نمی کردم ،یان دایسون یک روز مسلمان بشه... حقیقت این بود که من هم توی اون مدت به دکتر دایسون علاقه مند شده بودم،اما فاصله ما،فاصله زمین و آسمان بود و من در تصمیمم مصمم.... 🌟و من هر بار، خیلی محکم و جدی و بدون پشیمانی روی احساسم پا گذاشته بودم اما حالا.... 🔶–بعد از حرف هایی که اون روز زدیم ،نمی تونم بگم حقیقتا چه روزها و لحظات سختی رو گذروندم ... 💔حرف های شما از یک طرف و علاقه من از طرف دیگه داشت از درون، ذهن و روحم رو می خورد.تمام عقل و افکارم رو بهم می ریخت. 🔘گاهی به شدت از شما متنفر می شدم و به خاطر علاقه ای که به شما پیدا کرده بودم، خودم رو لعنت می کردم اما اراده خدا به سمت دیگه ای بود ... ♨همون حرف ها و شخصیت شما و گاهی این تنفر باعث شد نسبت به همه چیز کنجکاو بشم.اسلام، مبنای تفکر و ایدئولوژی های فکری است. 💮شخصیتی که در عین تنفری که ازش پیداکرده بودم، نمی تونستم حتی یه لحظه بهش فکر نکنم.دستش رو آورد بالا، توی صورتش و مکث کرد... 💞–من در مورد خدا و اسلام تحقیق کردم و این نتیجه اون تحقیقات شد ... من سعی کردم خودم رو با توجه به دستورات اسلام، تصحیح کنم و امروز پیشنهاد من، نه مثل گذشته ،که به رسم اسلام از شما خواستگاری می کنم... 👌هر چند روز اولی که توی حیاط به شما پیشنهاد دادم ،حق با شما بود و من با یک هوس و حس کنجکاوی نسبت به شخصیت شما، به سمت شما کشیده شده بودم، اما احساس امروز من، یک هوس سطحی و کنجکاوانه نیست.  💘عشق، تفکر و احترام من نسبت به شما و شخصیت شما ،من رو اینجا کشیده تا از شما خواستگاری کنم. 💟و یک عذرخواهی هم به شما بدهکارم در کنار تمام اهانت هایی که به شما و تفکر شما کردم و شما صبورانه برخورد کردید. من هرگز نباید به پدرتون اهانت می‌کردم... 💌اون، صادقانه و بی پروا، تمام حرف هاش رو زد و من به تک تک اونها گوش کردم و قرار شد روی پیشنهادش فکر کنم. وقتی از سر میز بلند شدم لبخند عمیقی صورتش رو پر کرد. 🌠–هر چند نمی دونم پاسخ شما به من چیه اما حقیقتا خوشحالم بعد از چهار سال و نیم تلاش بالاخره حاضر شدید به من فکر کنید. 🔵از طرفی به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودم ولی می ترسیدم که مناسب هم نباشیم. از یه طرف، اون یه تازه مسلمان از سرزمینی با روابط آزاد بود و من یک دختر ایرانی از خانواده ای نجیب با عفت اخلاقی و نمی دونستم خانواده و دیگران چه واکنشی نشون میدن... 💐برگشتم خونه و بدون اینکه لباسم رو عوض کنم ،بی حال و بی رمق همون طوری ولو شدم روی تخت... 👈ادامه دارد... 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا