22.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ هشدار های مهم استاد برجسته دانشگاه ، دکتر شاهین فرهنگ درباره آثار زیانبار گسترش بی حجابی !!!
👌 ضمناً توجه داشته باشید این حرف ها رو یه آیت اللّه یا مدیر حوزه علمیه نمی زنه ، بلکه این حرفای یه کسی هست که با معدل ممتاز از دانشگاه هاروارد آمریکا فارغ التحصیل شده و سخنران برتر موفقیت هم هست ، آخه بعضیا تا اسم آخوند و ملا میشنون سریع گارد می گیرن !!!
🙏 ایکاش آنقدر این ویدیو دست به دست بشه تا برسه به دست اون دختر بیگناه جامعه مون ، که شیاطین دارن با خدعه هاشون روزبهروز گمراه ترشون می کنند !
📢 داداش ، خواهر ، شمایی که این ویدیو رو دیدی ، همین الآن یه لطفی بکن ، این ویدیو رو بفرست واسه گروه هایی که توشون عضوی. اجرت با بی بی دو عالم شفیعه محشر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها.
https://eitaa.com/eazahra2
امروز «ایاد الحسنی» فرمانده یگان عملیات سرایا القدس توسط اسرائیلیها ترور شد. شهید الحسنی هدف حمله پهپاد انتحاری رژیم صهیونیستی قرار گرفت.
اسرائیل بیش از ۲۶ سال در تلاش برای ترور شهید ایاد الحسنی بود. شهیدی که از نوجوانی تاکنون مشغول جهاد بود ...
فیلمی که میبینید، فیلم تسلیت بچههای جهاد به فرزندان شهید #ایاد_الحسنی است ...
رحمة الله علیه و حَشَرنا مَعَه ... 🤲
https://eitaa.com/eazahra2
🌷🌹جشن روز دختر🌹🌷
همزمان با سعادت حضرت فاطمه معصومه س
💥💝💥💝💥💝💥💝💥💝💥💝💥💝💥
🎙با اجرای حامد سلطانی
🎤و خوانندگی حسین حقیقی
💐و اجرای شگفتانه میلاد هارونی...
🌺یک جشن باشکوه برای دخترها🌺
اصفهان/میدان حضرت امام ره
⏰پنجشنبه۲۸ اردیبهشت از نماز مغرب و عشا
💥💝💥💝💥💝💥💝💥💝💥💝💥💝💥
#روز_دختر
╭━━⊰🌙⊱━━╮
╰━━⊰🌙⊱━━╯
13.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷
🎥 #کلیپ_نوشت | کشف حجاب هم حرام شرعی، هم حرام سیاسی است
🍃🌹🍃
#حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 💎 خانمی که بعد وفاتش امام زمان ارواحنا فداه بر پیکرش حاضر می شود ...
🛑 مثل این خانم، مسلمان باشید ما به دیدن شما می آییم ...
🎙 استاد عالی
#زن_عفت_افتخار
https://eitaa.com/eazahra2
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگر
از گوش دادن موسیقی رپ تا عاشق خدا شدن
#زن_عفت_افتخار
ابوبصیر که از یاران امام صادق بود، میگوید: همسایهای داشتم که به دلیل دوستی با پادشاه، ثروت زیادی به دست آورده بود. او دوستانش را به مهمانی دعوت میکرد و شراب میخورد و مرا اذیت میکرد. چند باری از او خواستم که دست از این کار بردارد، اما فایدهای نداشت. پس تصمیم گرفتم شکایت خود را نزد امام مهربانیها، امام صادق علیه السلام ببرم. مرد که امیدی نداشت امام صادق روی خوش به او نشان دهد، گفت: من مرد گرفتاری هستم، اما تو بخشنده هستی. به جای اینکه نزد مولایت از من شکایت کنی، مرا به او معرفی کن. زیرا امید دارم که هدایت شوم و خداوند مرا نجات دهد.
این حرف مرد به دلم نشست. هنگامی که نزد امام صادق علیه السلام رفتم، یاد حرف همسایه افتادم. باد خنکی میوزید و من کنار پای امام روی حصیر نشسته بودم. حرفهای مرد را به امام مهربانیها گفتم. امام فرمود: وقتی به کوفه برگردی، دوباره آن مرد را میبینی. به او بگو که جعفر بن محمد میگوید: اگر تمام کارهایی که انجام میدادی را رها کنی، من هم قول میدهم نزد خداوند، تو را شفاعت کنم.
سخن امام در نظر من عجیب بود، اما به خاطر سپردم. وقتی به کوفه برگشتم، تعداد زیادی از مسلمانان و آشنایان به دیدارم آمدند. تک تک آنها را در آغوش میگرفتم و از خاطرات سفر برایشان میگفتم. وقتی همسایهی قدیمی را دیدم، فکر کردم دوباره برای اذیت کردن من آمده، اما این بار چیزی نگفت. صبر کردم تا همهی مهمانها رفتند و من و مرد همسایه تنها ماندیم.
به او گفتم: امام صادق علیه السلام به تو سلام رساند و فرمود: اگر از کارهای زشتی که انجام میدادی دست برداری، من هم نزد خدا، تو را شفاعت میکنم. هنوز حرفهایم کامل تمام نشده بود که اشک بر گونههای مرد جاری شد. انتظار نداشت امام صادق به مرد گناهکاری چون او توجه کند. گریه میکرد و میگفت: تو را به خدا قسم! جعفر بن محمد این سخن را گفت؟ قسم خوردم که نه چیزی بیشتر گفت و نه کمتر، دقیقا همان حرفهایی که گفته بود را به مرد گفتم.
مدت زیادی نگذشته بود که یک روز اتفاقی مرد را در کوچه دیدم. پابرهنه بود و لباسهای کهنه و پارهای بر تن داشت. نزدیک خانهاش روی سکویی نشسته بود. با دیدن من از جایش برخاست و گفت: هر مال و ثروتی که از راه حرام جمع کرده بودم را از خانه بیرون ریختم و حالا دیگر چیزی برایم باقی نمانده.
خوشحال شدم که از کارهای گذشته دست برداشته و به توصیهی امام مهربانیها گوش کرده است. او تصمیم گرفته بود تا پای جان، پای قولی که به امام داده بود بایستد. برای اینکه به او کمکی کرده باشم، به خانهی برادرهایم رفتم و برایش لباس و کفش تازه آوردم. روزها میگذشت و من از مرد همسایه خبری نداشتم تا اینکه یک روز یک نفر را دنبال من فرستاد. مریض شده بود و از من میخواست که به دیدارش بروم.
وقتی بالای سر او رسیدم، حال خوبی نداشت. قطرههای شفاف عرق بر روی پیشانی و گونهاش نشسته بود. با اینکه هوا گرم نبود، اما صورت مرد همسایه سرخ شده بود. پس از مدت کوتاهی که بالای سرش نشسته بودم، چشم باز کرد و پیش از آنکه چیزی بگوید، از هوش رفت. نگران شده بودم و دلم میخواست بدانم چه حرفی میخواست به من بگوید؟ در همین فکرها بودم که به هوش آمد. با صدایی که میلرزید، گفت: ابوبصیر! مولای تو به عهد خودش وفا کرد. او واسطه شد تا من به بهشت راه یابم. این حرفها را گفت و از دنیا رفت.
یاد ماههای گذشته افتادم و اشک از چشمهایم جاری شد. احساس عجیبی داشتم. از طرفی ناراحت بودم که دیگر مرد همسایه را نمیبینم و از طرفی خوشحال بودم که حالا او در بهشت است و زندگی راحتی خواهد داشت. مدتی گذشت و تصمیم گرفتم به حج بروم. هنگامی که به مکه رفتم، امام مهربانیها را در آنجا دیدم. پیش از آنکه من چیزی به ایشان بگویم، امام فرمود: ابابصیر! به وعدهای که به دوستت داده بودم، وفا کردم.