eitaa logo
🌹یا صاحب الزمان ادرکنی🌹
69 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
3.8هزار ویدیو
104 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
22.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ هشدار های مهم استاد برجسته دانشگاه ، دکتر شاهین فرهنگ درباره آثار زیانبار گسترش بی حجابی !!! 👌 ضمناً توجه داشته باشید این حرف ها رو یه آیت اللّه یا مدیر حوزه علمیه نمی زنه ، بلکه این حرفای یه کسی هست که با معدل ممتاز از دانشگاه هاروارد آمریکا فارغ التحصیل شده و سخنران برتر موفقیت هم هست ، آخه بعضیا تا اسم آخوند و ملا میشنون سریع گارد می گیرن !!! 🙏 ایکاش آنقدر این ویدیو دست به دست بشه تا برسه به دست اون دختر بیگناه جامعه مون ، که شیاطین دارن با خدعه هاشون روزبه‌روز گمراه ترشون می کنند ! 📢 داداش ، خواهر ، شمایی که این ویدیو رو دیدی ، همین الآن یه لطفی بکن ، این ویدیو رو بفرست واسه گروه هایی که توشون عضوی. اجرت با بی بی دو عالم شفیعه محشر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها. https://eitaa.com/eazahra2
امروز «ایاد الحسنی» فرمانده یگان عملیات سرایا القدس توسط اسرائیلی‌ها ترور شد. شهید الحسنی هدف حمله پهپاد انتحاری رژیم صهیونیستی قرار گرفت. اسرائیل بیش از ۲۶ سال در تلاش برای ترور شهید ایاد الحسنی بود. شهیدی که از نوجوانی تاکنون مشغول جهاد بود ... فیلمی که می‌بینید، فیلم تسلیت بچه‌های جهاد به فرزندان شهید است ... رحمة الله علیه و حَشَرنا مَعَه ... 🤲 https://eitaa.com/eazahra2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوشنبه سوری *100*64#
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌹جشن روز دختر🌹🌷 همزمان با سعادت حضرت فاطمه معصومه س 💥💝💥💝💥💝💥💝💥💝💥💝💥💝💥 🎙با اجرای حامد سلطانی 🎤و خوانندگی حسین حقیقی 💐و اجرای شگفتانه میلاد هارونی... 🌺یک جشن باشکوه برای دخترها🌺 اصفهان/میدان حضرت امام ره ⏰پنجشنبه۲۸ اردیبهشت از نماز مغرب و عشا 💥💝💥💝💥💝💥💝💥💝💥💝💥💝💥 ╭━━⊰🌙⊱━━╮ ╰━━⊰🌙⊱━━╯
13.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 🎥 | کشف حجاب هم حرام شرعی، هم حرام سیاسی است 🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 💎 خانمی که بعد وفاتش امام زمان ارواحنا فداه بر پیکرش حاضر می شود ... 🛑 مثل این خانم، مسلمان باشید ما به دیدن شما می آییم ... 🎙 استاد عالی https://eitaa.com/eazahra2 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
ابوبصیر که از یاران امام صادق بود، می‌گوید: همسایه‌ای داشتم که به دلیل دوستی با پادشاه، ثروت زیادی به دست آورده بود. او دوستانش را به مهمانی دعوت می‎کرد و شراب می‎خورد و مرا اذیت می‎کرد. چند باری از او خواستم که دست از این کار بردارد، اما فایده‎ای نداشت. پس تصمیم گرفتم شکایت خود را نزد امام مهربانی‏‌ها، امام صادق علیه السلام ببرم. مرد که امیدی نداشت امام صادق روی خوش به او نشان دهد، گفت: من مرد گرفتاری هستم، اما تو بخشنده هستی. به جای اینکه نزد مولایت از من شکایت کنی، مرا به او معرفی کن. زیرا امید دارم که هدایت شوم و خداوند مرا نجات دهد. این حرف مرد به دلم نشست. هنگامی که نزد امام صادق علیه السلام رفتم، یاد حرف همسایه افتادم. باد خنکی می‎وزید و من کنار پای امام روی حصیر نشسته بودم. حرف‎های مرد را به امام مهربانی‎ها گفتم. امام فرمود: وقتی به کوفه برگردی، دوباره آن مرد را می‎بینی. به او بگو که جعفر بن محمد می‎گوید: اگر تمام کارهایی که انجام می‎دادی را رها کنی، من هم قول می‎دهم نزد خداوند، تو را شفاعت کنم. سخن امام در نظر من عجیب بود، اما به خاطر سپردم. وقتی به کوفه برگشتم، تعداد زیادی از مسلمانان و آشنایان به دیدارم آمدند. تک تک آن‎ها را در آغوش می‎گرفتم و از خاطرات سفر برایشان می‎گفتم. وقتی همسایه‎ی قدیمی را دیدم، فکر کردم دوباره برای اذیت کردن من آمده، اما این بار چیزی نگفت. صبر کردم تا همه‎ی مهمان‎ها رفتند و من و مرد همسایه تنها ماندیم. به او گفتم: امام صادق علیه السلام به تو سلام رساند و فرمود: اگر از کارهای زشتی که انجام می‌دادی دست برداری، من هم نزد خدا، تو را شفاعت می‎کنم. هنوز حرف‎هایم کامل تمام نشده بود که اشک بر گونه‎های مرد جاری شد. انتظار نداشت امام صادق به مرد گناهکاری چون او توجه کند. گریه می‎کرد و می‎گفت: تو را به خدا قسم! جعفر بن محمد این سخن را گفت؟ قسم خوردم که نه چیزی بیشتر گفت و نه کمتر، دقیقا همان حرف‎هایی که گفته بود را به مرد گفتم. مدت زیادی نگذشته بود که یک روز اتفاقی مرد را در کوچه دیدم. پابرهنه بود و لباس‎های کهنه و پاره‎ای بر تن داشت. نزدیک خانه‌اش روی سکویی نشسته بود. با دیدن من از جایش برخاست و گفت: هر مال و ثروتی که از راه حرام جمع کرده بودم را از خانه بیرون ریختم و حالا دیگر چیزی برایم باقی نمانده. خوشحال شدم که از کارهای گذشته دست برداشته و به توصیه‎ی امام مهربانی‎ها گوش کرده است. او تصمیم گرفته بود تا پای جان، پای قولی که به امام داده بود بایستد. برای اینکه به او کمکی کرده باشم، به خانه‎ی برادرهایم رفتم و برایش لباس و کفش تازه آوردم. روزها می‎گذشت و من از مرد همسایه خبری نداشتم تا اینکه یک روز یک نفر را دنبال من فرستاد. مریض شده بود و از من می‎خواست که به دیدارش بروم. وقتی بالای سر او رسیدم، حال خوبی نداشت. قطره‎های شفاف عرق بر روی پیشانی و گونه‎اش نشسته بود. با اینکه هوا گرم نبود، اما صورت مرد همسایه سرخ شده بود. پس از مدت کوتاهی که بالای سرش نشسته بودم، چشم باز کرد و پیش از آنکه چیزی بگوید، از هوش رفت. نگران شده بودم و دلم می‎خواست بدانم چه حرفی می‎خواست به من بگوید؟ در همین فکرها بودم که به هوش آمد. با صدایی که می‎لرزید، گفت: ابوبصیر! مولای تو به عهد خودش وفا کرد. او واسطه شد تا من به بهشت راه یابم. این حرف‎ها را گفت و از دنیا رفت. یاد ماه‎های گذشته افتادم و اشک از چشم‎هایم جاری شد. احساس عجیبی داشتم. از طرفی ناراحت بودم که دیگر مرد همسایه را نمی‎بینم و از طرفی خوشحال بودم که حالا او در بهشت است و زندگی راحتی خواهد داشت. مدتی گذشت و تصمیم گرفتم به حج بروم. هنگامی که به مکه رفتم، امام مهربانی‎ها را در آن‎جا دیدم. پیش از آن‎که من چیزی به ایشان بگویم، امام فرمود: ابابصیر! به وعده‎ای که به دوستت داده بودم، وفا کردم.