eitaa logo
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
41 فایل
🌹 ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند🌹 تاریخ فعالیت کانال : 97/2/27
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 5⃣3⃣ اى اسماء! با تو هستم، چرا رنگ از چهره تو پريده است؟ مگر نمى شنوى كه اين سه نفر چه مى گويند؟ من گوش تيز مى كنم تا صداى آنها را بشنوم. اى خالد، ما مى خواهيم مأموريّت ويژه اى به تو بدهيم. آن مأموريّت چيست؟ كشتن على. من چگونه او را بكشم؟ فردا، در هنگام نماز جماعت. در نماز جماعت؟ آرى، تو بايد در نماز، كنار على قرار بگيرى، وقتى كه من سلام نماز را گفتم تو فورا شمشير مى كِشى و كار را تمام مى كنى. اكنون، اسماء نمى داند چه كند، خدايا! خودت به او كمك كن! او چگونه بايد اين خبر را به على (ع) برساند؟ تو چه پيشنهادى دارى؟ ناگهان، فكرى به ذهن اسماء مى رسد. او كنيز خود را صدا مى زند و به او مى گويد: همين الآن به خانه على (ع) برو، و سلام مرا به او برسان و اين آيه قرآن را بخوان و برگرد. كدام آيه؟ آيه 20 سوره قصص، آنجا كه خدا از زبان دوست حضرت موسى (ع) مى گويد: (إِنَّ المَلأَ يَأتَمِروُنَ بِكَ لِيَقتُلُوكَ فَاخرُج)، «اى موسى، مردم مى خواهند تو را بكشند پس هر چه زودتر از اين شهر خارج شو». كنيز حركت مى كند تا خود را به خانه على (ع) برساند. اين آيه در مورد حضرت موسى (ع) است، وقتى كه فرعون تصميم گرفت تا او را به قتل برساند يك نفر او را ديد و به او خبر داد تا هر چه سريع تر فرار كند. كنيز به درِ خانه فاطمه (س) رسيده است، او در مى زند، على (ع) در را باز مى كند، كنيز آيه قرآن را مى خواند. على (ع) در جواب مى گويد: «سلام مرا به اسماء برسان و بگو خداوند نگهبان على است». كنيز خداحافظى مى كند و به خانه برمى گردد. 📚 پی نوشتها👇 172. ميزان الاعتدال فى نقد الرجال، محمّد بن أحمد الذهبى (ت 748 ه)، تحقيق: علي محمّد البجاوي، بيروت: دار الفكر. 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 5⃣3⃣ اى اسماء! با تو هستم، چرا رنگ از چهره
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 6⃣3⃣ آقاى نويسنده، بلند شو، چقدر مى خوابى؟ صداىِ اذان صبح مى آيد. من خيلى خسته ام، ديشب تا دير وقت، مشغول نوشتن بودم. ما بايد به مسجد برويم، مگر يادت رفته است كه خالد مى خواهد مولايمان را به قتل برساند؟ خداى من، اصلاً يادم نبود. به سوى مسجد حركت مى كنيم، گويا دير كرده ايم، نماز شروع شده است، خالد در كنار على (ع) در صفّ اوّل ايستاده است، ما هيچ كارى نمى توانيم بكنيم. على (ع) مجبور است كه در نماز جماعت شركت كند، شركت كردن على (ع) در اين نماز جماعت، هرگز به معناى تاييد اين حكومت نيست. آخرِ نماز است، ابوبكر دارد تشهد مى خواند. الآن موقع آن است كه ابوبكر سلام نماز را بدهد. امّا چرا او سكوت كرده است؟ گويا او نمى داند چه كند. سلام نماز را بدهد يا نه؟ اگر سلام بدهد خالد شمشير خواهد كشيد. ابوبكر مى داند كه على (ع) خيلى شجاع است، خالد نخواهد توانست اين نقشه را عملى كند. او با خود مى گويد: «حالا من چه كنم؟ عجب اشتباهى كردم كه به حرف عُمَر گوش دادم». چند دقيقه مى شود كه ابوبكر سكوت كرده است، مردم بيچاره نمى دانند چه شده است، چرا ابوبكر سلام نماز را نمى دهد؟ رنگ ابوبكر زرد شده است. ناگهان، راه حلّى به ذهن او مى رسد. او قبل از سلام مى گويد: لاتَفْعَلَنَّ ما أَمَرْتُكَ: آنچه گفتم انجام نده. و سپس مى گويد: ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه73) السَلامُ عَلَيْكُم وَ رَحْمَةُ اللّه ِ وَ بَرَكاتُهُ. همه مردم تعجّب مى كنند، اين ديگر چه نمازى بود؟ منظور خليفه از اين سخن چه بود؟۵ آرى، اين نمازِ جديد خليفه است، آرى، شما مى توانى قبل از سلام، هر چه دل تنگت خواست بگويى. اكنون على (ع) از جاى خود برمى خيزد، و رو به خالد مى كند: اى خالد، خليفه به تو چه دستورى داده بود؟ به من گفته بود كه گردن تو را بزنم. و تو مى خواستى اين كار را بكنى؟ اگر خليفه مرا از اين كار باز نمى داشت تو را مى كشتم. در اين هنگام، على (ع) دست مى برد و با يك حركت، خالد را بر زمين مى اندازد و گلوى او را مى گيرد. خالد فرياد مى زند و مردم را به كمك مى طلبد، هيچ كس جرأت ندارد نزديك شود، خالد دست و پا مى زند. ابوبكر چه كند؟ الآن خالد كشته مى شود، ما به او نياز داريم، او شمشير اسلام ما مى باشد!! بايد هر طور هست او را نجات داد. عُمَر به طرف عبّاس، عموى پيامبر مى رود، و از او مى خواهد كه نزد على (ع) برود و شفاعت خالد را بكند. عبّاس جلو مى آيد، نگاهى به على (ع) مى كند و با دست اشاره به قبر پيامبر مى كند و مى گويد: «فرزندِ برادرم، تو را به حقّ صاحب اين قبر، قسم مى دهم خالد را رها كن». على (ع) به ياد وصيّت هاى پيامبر مى افتد، گويا پيامبر را مى بيند كه به او مى گويد: «على جان! بعد از من بايد بر همه سختى‌ها و ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه74) بلاها صبر كنى». اكنون، على (ع) دستش را از روى گلوى خالد برمى دارد، خالد برمى خيزد و فرار مى كند. نگاه كن! عبّاس جلو مى آيد و على (ع) را در آغوش گرفته، پيشانى او را مى بوسد. 173 📚 پی نوشتها👇 173. مؤتمر علماء بغداد، بين السنّة والشيعة، تحقيق السيّد مرتضى الرضوي، القاهرة: 1399 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 7⃣3⃣ وقتى فاطمه (س) متوجّه مى شود كه خليفه براى كشتن على (ع) نقشه ريخته است بسيار ناراحت مى شود. آنها حقّ على (ع) را گرفتند، فدك را غصب كردند، اكنون مى خواهند على (ع) را هم از فاطمه (س) بگيرند. ديگر نمى توان سكوت كرد، وقت فرياد است، فريادى به بلندى تاريخ! فريادى كه حق وحقيقت را يارى كند. فاطمه (س) مى داند كه امروز تمام حقّ در قامت على (ع) جلوه كرده است و او براى يارى على (ع) مى آيد. او چادر خود را بر سر كرده و همراه با زنان بنى هاشم به سوى مسجد حركت مى كند. وقت نماز نزديك است، مسجد پر از جمعيّت است. همه مسلمانان، در فكر اين هستند كه فاطمه (س) براى چه كارى به مسجد آمده است. فاطمه (س) در گوشه اى از مسجد مى نشيند، در همان جا پرده اى مى زنند. سكوت بر فضاى مسجد، سايه افكنده است. فاطمه (س) آهى از عمق وجودش مى كشد، نمى دانم اين «آه» چه بود كه همه مردم را به گريه انداخت. براى لحظاتى همه مردم گريه مى كنند. آهِ فاطمه (س)، قيامتى بر پا كرده و موجى از اشك را در بين مردم مى افكند. اين آه، جلوه تمام مظلوميّت است. 174 لحظاتى بعد، سكوت به مسجد باز مى گردد وفاطمه (س) سخن خود را آغاز مى كند: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ من خداى بزرگ را براى همه آن نعمت هايى كه به ما ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه75) داده است شكر مى كنم. من گواهى مى دهم كه پدرم، محمّد فرستاده اوست، خدا او را براى هدايت مردم فرستاد و او در اين راه، تلاش زيادى نمود تا آن زمان كه به جوار رحمت الهى رفت. اى مردم! پيامبر، قرآن را در ميان شما به يادگار گذاشت و شما مى دانيد كه در اين قرآن، همه دستورهاى آسمانى آمده است، اگر شما به قرآن عمل كنيد به سعادت خواهيد رسيد. اين دستورات قرآن است كه براى سعادت شماست: توحيد، قلب شما را از شرك و بت پرستى پاك مى كند. نماز، نشانه فروتنى و تواضع ما نسبت به خدا است. روزه، سياهى‌ها را از دل هاى شما بر طرف مى كند. حج، باعث تقويت ايمان و خداپرستى شما مى شود. ولايت ما، از اختلاف در ميان امّت اسلامى جلوگيرى مى كند... اى مردم! شما مى دانيد كه من فاطمه هستم و پدرم محمّد است. شما، آب هاى آلوده و غذاهاى پست مى خورديد و زبون و خوار بوديد، پدر من بود كه شما را از آن وضع نجات داد و شما را عزيز نمود. آيا به ياد داريد هرگاه كه دشمنان اسلام به جنگ شما مى آمدند پدرم، على را براى مقابله با آنها مى فرستاد؟ على مى رفت و هيچ گاه ميدان را ترك نمى كرد و تا دشمنان را نابود نمى كرد از ميدان باز نمى گشت، براى همين او عزيزترين شخص نزد پدرم بود، آرى، هنگامى كه جنگ سخت مى شد شما فرار مى كرديد.چه شد كه وقتى پيامبر از دنيا رفت كينه هاى خود را ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه76)آشكار ساختيد و به دنبال شيطان دويديد؟ چه شد كه فريب شيطان را خورديد و راه خود را گم كرديد؟ چقدر زود، عهد و پيمان خود را كه در غدير بسته بوديد فراموش كرديد. هنوز پيكر پاك پيامبر روى زمين بود كه در سقيفه دور هم جمع شديد و كارى را كه نبايد مى كرديد انجام داديد. شما مى گوييد كه از ترس فتنه، عجله كرديم و براى خود، خليفه انتخاب نموديم، چرا دروغ مى گوييد؟ شما به دنبال فتنه‌ها رفتيد، شما دعوت شيطان را اجابت كرديد و گمراه شديد. شما سخن پيامبر خود را در مورد على رها كرديد و به دنبال هوس هاى خود رفتيد، شما به خاندان پيامبر خود خيانت كرديد. 175 📚 پی نوشتها👇 174. نصب الراية، عبد اللّه بن يوسف الحنفي الزيلعي (ت 762 ه)، القاهرة: دار الحديث، 1415 ه. 175. نظم درر السمطين، محمّد بن يوسف الزرندي (ت 750 ه)، إصفهان: مكتبة الإمام أمير المؤمنين، 1377 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 7⃣3⃣ وقتى فاطمه (س) متوجّه مى شود كه خليفه
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 8⃣3⃣ همه مردم سكوت كرده اند و به سخنان فاطمه (س) گوش فرا مى دهند. اكنون او رو به انصار (مردم مدينه) مى كند و مى گويد: اى كسانى كه دين پدرم را يارى كرديد! چرا به دادخواهى من جواب نمى دهيد؟ اين چه ضعف و ترسى است كه در شما مى بينم؟ چقدر زود شما تغيير كرديد. شما قدرت و نيرو داريد، من مى دانم براى شما بسيار آسان است كه از حقوق ما دفاع كنيد. امروز آنچه را لازم بود براى شما گفتم، من مى دانستم كه ترس و ذلّت، تمام وجودِ شما را فرا گرفته است، امّا چه بايد مى كردم؟ سينه‌ام تنگ شده بود. من مى خواستم با شما اتمام حجّت كرده باشم، «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُواْ أَىَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ: به زودى كسانى كه ستم كردند خواهند دانست كه سرنوشت آنها چه مى باشد». 176 سخنان فاطمه (س) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه77)به پايان مى رسد. همه مردم در فكر فرو رفته اند، آيا درست بود كه ما اين گونه مزد زحماتِ پيامبر را داديم؟ آنها به ياد سخنان پيامبر مى افتند كه فرمود: «فاطمه پاره تن من است»، امّا ما با پاره تن پيامبر چه كرديم. 177 * * * فاطمه (س) هنوز در مسجد نشسته است، بايد فكرى كرد، بايد به سخنان فاطمه (س) جوابى داد، بايد اثر سخنان فاطمه (س) را خنثى كرد و بار ديگر مردم را فريب داد. اكنون ابوبكر با صداى بلند به فاطمه (س) مى گويد: اى دختر پيامبر! تو سرور همه زنان و دختر بهترين پيامبران هستى! تو در گفتار خود راستگو و در عقل و معرفت، سرآمد همه هستى. هيچ كس نمى خواهد حقّ تو را بگيرد. من در مورد فدك، فقط به سخن پدرت عمل كرده ام. من خدا را شاهد مى گيرم كه از پيامبر شنيدم كه فرمود: «ما پيامبران، هيچ ثروتى از خود به ارث نمى گذاريم، ما فقط، علم و حكمت به ارث مى گذاريم، و هر چه از ما باقى بماند براى همه مردم است». اى فاطمه! اين سخن پدر توست و براى همين، من مى خواهم كه پول فدك را صرف خريد اسلحه براى سپاه اسلام بنمايم. من مى خواهم سپاه اسلام را با پول فدك تقويت كنم و همه مسلمانان با اين كار من موافق هستند. اى فاطمه! من همه دارايى خودم را در اختيار تو قرار مى دهم. من هرگز نمى خواهم مال و ثروت تو را به زور از تو بگيرم، امّا چه كنم؟ من نمى توانم بر خلاف سخن پدرت، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه78)پيامبر، عمل كنم. 178 📚 پی نوشتها👇 176. نقد الرجال، مصطفى بن الحسين التفرشي (القرن الحادي عشر)، قمّ: مؤّسة آل البيت لإحياء التراث، الطبعة الاُولى، 1418 ه. 177. نوادر الراوندي، فضل اللّه بن علي الحسيني الراوندي (ت 573 ه)، النجف الأشرف: المطبعة الحيدرية، الطبعة الاُولى، 1370 ه. 178. نهج البلاغة، ما اختاره أبو الحسن الشريف الرضي محمّد بن الحسين بن موسى الموسوي من كلام الإمام أميرالمؤمنين عليه السلام (ت 406 ه)، تحقيق: السيّد كاظم المحمّدي ومحمّد الدشتي، قمّ: انتشارات الإمام علي عليه السلام، الطبعة الثانية، 1369 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 8⃣3⃣ همه مردم سكوت كرده اند و به سخنان فاطم
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 9⃣3⃣ مسجد پر از جمعيّت شده است، همه منتظر هستند تا ابوبكر به بالاى منبر برود و سخنرانى خود را آغاز كند. انتظار به سر مى آيد و خليفه به بالاى منبر مى رود و چنين مى گويد: «اى مردم! چرا به هر سخنى گوش مى دهيد؟ اين آرزوها و زياده خواهى‌ها در زمان پيامبر كجا بود؟ هر كس قبلاً اين سخن‌ها را شنيده است برخيزد و سخن بگويد! خدا او را لعنت كند كه رسول خدا هم او را لعنت كرده است! او روباهى است كه شاهدش دم اوست. او همانند امّ طِحال است، همان زنى كه دوست داشت نزديكان او دامن آلوده باشند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه83) ببينيد او چگونه فتنه انگيزى مى كند. نگاه كنيد او چگونه زنان را به يارى خود دعوت مى كند». 183 به راستى منظور ابوبكر از اين سخن‌ها كيست؟ يعنى او چه كسى را روباه مى داند، چه كسى دم روباه است؟ خداى من! نكند منظور او... اى قلم، بگذار آنچه را مى دانم بنويسم، اگر چه حقيقت تلخى است، امّا من قول داده‌ام همه آنچه را مى دانم براى دوستان خوبم بنويسم. اى مولاى من! آيا به من اجازه مى دهى در اين كتاب، اين جمله را بنويسم؟ تو كه از عشقى كه اين قلم به نام و مرام تو دارد آگاه هستى، من مى خواهم بنويسم تا همه بدانند تو چقدر مظلوم هستى. ابوبكر مى خواهد بگويد كه على (ع) براى برپا نمودن فتنه، فاطمه (س) را جلو انداخته است و او را شاهد خود قرار داده است، نمى دانم قصّه امّ طِحال را برايت بگويم يا نه؟ امّ طِحال، نام زن بدكاره اى است كه در روزگار جاهليّت به فسق و فجور مشهور بود، او زنان فاميل خود را به زنا تشويق مى كرد. اكنون ابوبكر، مولاىِ تو را به آن زن تشبيه مى كند. مولاى من! مرا ببخش، من مى خواهم مظلوميّت تو را روايت كنم. من فكر مى كنم معناى سخن ابوبكر اين است: «على براى رسيدن به هدف خود از زنان كمك مى گيرد همان گونه كه امّ طِحال، براى رسيدن به مقصود خود از زنان قوم خويش كمك مى گرفت». شايد هم معناى سخن ابوبكر چيزى بدتر از اين باشد، نمى دانم... تو رو به من مى كنى و مى گويى: آقاى نويسنده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه84) !تواشتباهمىكنى!شايدمنظورابوبكرازاينسخنان،على(ع)وفاطمه(س)نباشد،آخراوچگونهمىتواندبالاىمنبرپيامبربهعزيزانپيامبرجسارتكند؟ خدا كند حق با تو باشد! گوش كن! اين صداى كيست كه مى آيد؟ اين صداى يك زن است كه فرياد بر آورده است: «اى ابوبكر! آيا تو به فاطمه چنين طعنه مى زنى؟ مگر نمى دانى فاطمه، همچون جانِ پيامبر و پاره تن اوست؟ فاطمه در دامنِ پرهيزكاران تربيت شده و در آغوش فرشتگان، بزرگ شده است. او بهترين زنان جهان است و همچون مريم (س)، مقامى بزرگ دارد. به خدا قسم! فاطمه در آغوش پيامبر بزرگ شد و پيامبر همواره دستش را زير سر او قرار مى داد. چرا فراموش كرده ايد كه شما در حضور پيامبر هستيد و او شما را مى بيند؟ واى بر شما، به زودى سزاى كارهاى خود را خواهيد ديد ». 184 📚 نوشتها👇 183. الهجوم على بيت فاطمة، عبد الزهراء مهدي، بيروت: دار الزهراء، 1999 م. 184. الهداية الكبرى، أبو عبد اللّه الحسين بن حمدان الخصيبي (ت 334 ه)، بيروت: مؤسّسة البلاغ للطباعة والنشر، الطبعة الرابعة، 1411 ه 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 9⃣3⃣ مسجد پر از جمعيّت شده است، همه منتظر ه
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 0⃣4⃣ سخنان ابوبكر به پايان مى رسد. هواداران خليفه خيلى خوشحال هستند، آنها با خود چنين مى گويند: «ابوبكر چه خليفه خوبى است! او مى خواهد همه ثروت و دارايى خود را به دختر پيامبر بدهد، معلوم مى شود كه او بسيار مهربان و دلسوز است ». آرى! مردم فكر مى كنند كه خليفه، فدك را براى تقويت اسلام مى خواهد، آنها خيال مى كنند كه خليفه مى خواهد با پول فدك، جبهه‌ها را تقويت كند. درست است كه فاطمه (س) دختر پيامبر است، امّا او هم بايد به حديث پيامبر پايبند باشد، اين سخن پيامبر است كه هر چه از مال و ثروت دنيا بعد از او باقى بماند براى همه مسلمانان است و از بيت المال حساب مى شود. آيا مى بينى كه براى رسيدن به دنيا و رياست چند روزه آن، چگونه دروغ مى گويند و حديثِ دروغ مى سازند؟ * * * ابوبكر خوشحال است و لبخند به لب دارد. او خيال مى كند كه جواب محكمى به فاطمه (س) داده است. هيچ كس باور نمى كند كه فاطمه (س) ديگر بتواند جوابى به خليفه بدهد، امّا فاطمه (س) مى خواهد خليفه را رسوا كند. آيا يادت هست برايت گفتم كه فدك را خداوند به پيامبر بخشيد و پيامبر هم آن را به فاطمه (س) داد؟ چند روز قبل، وقتى كه فاطمه (س) براى پس گرفتن فدك نزد ابوبكر آمده بود، ابوبكر به او گفت كه برو و شاهد بياور و وقتى فاطمه (س) شاهد آورد، شهادت على (ع) و اُم اَيمَن قبول نشد. اكنون، فاطمه (س) مى داند كه خليفه شهادت شاهدان او را قبول نخواهد كرد، براى همين او از راه ديگرى وارد مى شود. اكنون، فاطمه (س) از اين مطلب كه فدك در زمان پيامبر، مالِ او بوده است چشم پوشى مى كند. امّا فاطمه (س) اكنون مى خواهد از راه ديگرى ثابت كند فدك مال اوست. آيا شما مى توانيد حدس بزنيد؟ آفرين بر شما! درست حدس زديد، از راه ارث. اگر ما فرض كنيم كه اصلاً پيامبر فدك را به فاطمه (س) نداده باشد، بعد از مرگ پيامبر، طبق قانون ارث فدك به فاطمه (س) مى رسد. هيچ كس نمى تواند اين مطلب را انكار كند كه خدا فدك را به پيامبر داده است، اين را همه قبول دارند. پس، فدك مال پيامبر بود، وقتى پيامبر از اين دنيا رفت، يك دختر و چند همسر داشت. طبق قانون اسلام، چيزى از اصل زمين فدك به همسران پيامبر نمى رسد، فقط قسمتى از درختانِ آن سرزمين، به آنها مى رسد. تمام زمين فدك به فاطمه (س) مى رسد، و البتّه درختان آن را بايد قيمت كرد، و يك هشتم قيمت آن را به همسران پيامبر داد. خوب، اين قانون ارث اسلام است كه همه قبول دارند، امّا امروز ابوبكر حديثى را از پيامبر نقل كرد كه پيامبران از خود چيزى به عنوان ارث باقى نمى گذارند. با اين حديث، فدك بعد از پيامبر از بيت المال، حساب مى شود و فاطمه (س) هيچ حقّى در آن ندارد. مردم، باور كرده اند كه واقعا پيامبر اين حديث را گفته است. امّا ناگهان صداى فاطمه (س) در فضاى مسجد مى پيچد: اى ابوبكر! تو مى گويى پيامبر فرموده كه هيچ كس از پيامبران، ارث نمى برد، آيا تو قرآن را قبول دارى؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مگر نشنيده اى كه خدا در سوره «نمل»، آيه 16 مى گويد: (وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ دَاوُودَ): «سليمان از داوود ارث برد». مگر داوود پيامبر نبود، پس چگونه شد كه سليمان از او ارث برد؟ آيا سخن زكريا را در قرآن خوانده اى؟ آنجا كه خدا در سوره «مريم» در آيه 5 از زبان او مى گويد: (فَهَبْ لِى مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا يَرِثُنِى): «خدايا! به من فرزندى عنايت كن كه از من ارث ببرد ». آيا يحيى، پيامبر خدا نيست؟ آيا مى شود يحيى از زكريا ارث ببرد، سليمان از داوود ارث ببرد، امّا من از پدرم ارث نبرم؟ چرا به پيامبر دروغ مى بندى؟ آيا مى خواهى به قانون روزگار جاهليّت حكم كنى؟ آيا مى دانى معنى سخنى كه گفتى چه بود؟ مگر پيامبر، خود پيرو قرآن نبود؟ چطور مى شود كه آن حضرت بر خلاف قرآن سخن بگويد؟ هر چه مى خواهى انجام بده، امّا بدان به زودى خداوندف ميان من و تو داورى خواهد كرد. 179 📚 پی نوشتها👇 179. نيل الأوطار من أحاديث سيّد الأخيار، العلاّمة محمّد بن علي بن محمّد الشوكاني (ت 1255 ه)، بيروت: ‌‌‌‌‌‌‌(صفحه186)دار الجيل. 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 0⃣4⃣ سخنان ابوبكر به پايان مى رسد. هوادارا
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 1⃣4⃣ سخنان فاطمه (س) به پايان مى رسد. مردم با شنيدن سخن فاطمه (س) به فكر فرو مى روند، عجب! پيامبر بارها گفته بود كه بعد از من افرادى پيدا خواهند شد كه حديث دروغين به من نسبت خواهند داد. اوّلين نفر آن دروغگويان، همين جناب خليفه است! پيامبر به ما دستور داد تا هرگاه حديثى را شنيديم، آن را به قرآن عرضه كنيم، اگر آن حديث مخالف قرآن بود، هرگز آن را قبول نكنيم. اكنون معلوم شد كه خليفه، نسبتِ دروغ به پيامبر داده است، آبروى خليفه رفت! همه كسانى كه در مسجد هستند با سخنان فاطمه (س) از خواب غفلت بيدار شده اند. فاطمه (س) ‌‌‌‌‌‌اكنون به هدف خود رسيده است، او مى خواست به بهانه فدك، حقيقت اين حكومت را براى مردم بازگو كند و در اين كار موفّق شد. او پيروز اين ميدان است، صداى او براى هميشه در گوش تاريخ، طنين انداز است. سخن او چراغ راه هر كسى است كه طالب حقيقت است. اين فرياد فاطمه (س)، مايه آزادى و آزادگى است! اكنون، فاطمه (س) رو به قبر پيامبر مى كند و چنين مى گويد: «اى پدر! بعد از تو حوادثى در اين شهر روى داد كه اگر تو مى بودى هيچ كدام از آنها پيش نمى آمد. تا زمانى كه تو زنده بودى همه مردم به من احترام مى گذاشتند و من پيش همه عزيز بودم، ولى اكنون كه تو از ميان ما رفته اى، در حقّ من ستم مى كنند و من هر لحظه در فراق تو اشك مى ريزم». 180 مسجد سراسر اشك و گريه مى شود، سر و صداها بلند مى شود، هياهويى بر پا مى گردد. 181 فاطمه (س) مسجد را ترك مى كند، او كار روشن گرى را به خوبى انجام داده است. * * * يك روز از ماجراى فرياد مهتاب مى گذرد، خليفه در خانه خود نشسته است، او خيلى نگران است. عُمَر به ديدن خليفه آمده است: چقدر خوب بود كه تو مرا به حال خود مى گذاشتى! چرا باور ندارى كه من دلسوز تو هستم؟ ديدى كه فاطمه با سخنان خود چگونه آبروى ما را نزد مردم برد. ناراحت نباش، چند روز ديگر، مردم، همه چيز را فراموش مى كنند. امّا من نگران هستم، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ديدى او چگونه مرا از عذاب فرداى قيامت ترساند. جناب خليفه، تو نماز بخوان، دين خدا را به پا دار، به مردم احسان و نيكى كن، ديگر نگران نباش، مگر قرآن نخوانده اى؟ چطور؟ قرآن در سوره هود در آيه 114 مى گويد: (إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّئِّاتِ): «كارهاى خوب، گناهان را پاك مى كند»، تو فاطمه را ناراحت كرده اى امّا اين يك گناه است وقتى تو كارهاى خوب زيادى انجام دهى مى توانى آن گناه را از بين ببرى. اى عُمَر، تو چقدر غصّه و غم هاى مرا بر طرف ساختى، خدا تو را براى من نگه دارد. جناب خليفه! اكنون وقت آن است كه يك سخنرانىِ خوب براى اين مردم داشته باشى. پيشنهاد خوبى است. خليفه دستور مى دهد تا همه مردم در مسجد جمع شوند، او مى خواهد براى مردم سخنرانى كند. 182 📚 پی نوشتها👇 180. الوافي بالوفيات، خليل بن أيبك الصفَدي (ت 749 ه)، ويسبادن (آلمان)، فرانْزشْتايْنر، الطبعة الثانية، 1381 ه. 181. وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، محمّد بن الحسن الحرّ العاملي (ت 1104ه)، تحقيق: مؤسّسة آل البيت، قمّ، الطبعة الاُولى، 1409 ه. 182. وقعة صفّين، نصر بن مزاحم المنقري (ت 212 ه)، تحقيق: عبد السلام محمّد هارون، قمّ: مكتبة آية اللّه المرعشي، الطبعة الثانية، 1382 ه. 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 1⃣4⃣ سخنان فاطمه (س) به پايان مى رسد. مردم
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 2⃣4⃣ آيا مى دانى او چه كسى است كه سخن مى گويد؟ او اُم سَلَمه، همسر گرامى پيامبر است، او نتوانست طاقت بياورد كه ابوبكر به فاطمه (س)، اين گونه بى احترامى كند. براى همين، با سخن خود، كمى از فضايل فاطمه (س) را براى مردم بيان مى كند. اكنون، ابوبكر دستور مى دهد تا حقوق يك سال او را قطع كنند. درست است كه اُم سَلَمه، همسر پيامبر است، ولى چون از فاطمه (س) حمايت كرده است بايد بعد از اين، در فقر زندگى كند، حقوق يك سال او پرداخت نخواهد شد. 185 آرى، اكنون مى توانى بفهمى چرا اين مردمى كه در مسجد هستند در مقابل سخن هاى ‌‌‌‌خليفه هيچ نمى گويند. آنها دنيا را دوست دارند، سكّه هاى سرخ طلا را دوست دارند، آنها مى ترسند حقوق بيت المال آنها قطع شود، پول، جواب معمّاىِ سكوت اين مردم است. * * * به فاطمه (س) خبر مى رسد كه خليفه بر روى منبر پيامبر، على (ع) را دشنام داده است. اين سخن، دل فاطمه (س) را به درد مى آورد و غم و غصّه در دل او مى نشيند. بيمارى او شدّت مى يابد، اكنون، ديگر او آرزوى ديدار پدر را دارد و شب و روز، گريه كار اوست. او بعضى از روزها به قبرستان اُحُد مى رود و قبر حضرت حمزه، عموى پيامبر را زيارت مى كند و بعد از گريه كردن به خانه اش برمى گردد. 186 به راستى اگر حمزه زنده بود هيچ كس جرأت نمى كرد كه چنين ظلم و ستم در حقّ فاطمه (س) روا دارد. اگر به خانه او بروى مى بينى كه هميشه دستمال بر سر خود بسته است. هر وقت كه او حسن و حسين (ع) را مى بيند اشكش جارى مى شود، زيرا با ديدن آنها، خاطراتى براى او زنده مى شود. حتما مى گويى كدام خاطره؟ سخن فاطمه (س) را بشنو، متوجّه مى شوى: «حسن جانم! حسين جانم! آيا به ياد داريد چگونه پيامبر شما را در آغوش مى گرفت و مى بوسيد؟ او كه شما را خيلى دوست داشت كجا رفت؟ چرا او به اينجا نمى آيد و شما را در آغوش نمى گيرد؟ ». 187 📚 نوشتها👇 185. الهداية، أبو جعفر محمّد بن علي بن بابويه القمّي (الشيخ الصدوق) (ت 381 ه)، تحقيق: مؤسّسة الإمام الهادي، قمّ: مؤسّسة الإمام الهادي، الطبعة الاُولى، 1418 ه. 186. ينابيع المودّة لذوي القربى، سليمان بن إبراهيم القندوزي الحنفي (ت 1294 ه)، تحقيق: علي جمال أشرف الحسيني، طهران: دار الأُسوة، الطبعة الاُولى، 1416 ه. 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 2⃣4⃣ آيا مى دانى او چه كسى است كه سخن مى گو
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 3⃣4⃣ چند روز مى گذرد، فاطمه (س) به ياد روزگار پدر و اذان بلال مى افتد. يادش به خير! وقتى كه بلال، اذان مى گفت پدرم از جاى خود برمى خاست، وضو مى گرفت و ‌‌‌‌‌‌‌‌‌به سوى مسجد مى رفت، كاش مى شد بلال يك بار ديگر اذان بگويد! من دوست دارم صداى او را بشنوم. بلال با خود عهد كرده است كه بعد از وفات پيامبر، ديگر اذان نگويد، به بلال خبر مى دهند كه فاطمه (س) دوست دارد صداى اذان تو را بشنود. نگاه كن، بلال به مسجد مى آيد و آماده است تا موقع اذان شود و براى شادى دل فاطمه (س) اذان بگويد. اللّه أكبر، اللّه أكبر. اين صداى بلال است كه به گوش مى رسد. صداى ناله فاطمه (س) بلند مى شود. أشهد أنْ لا إله إلاّ اللّه. گريه فاطمه (س) شديدتر مى شود، امان از موقعى كه بلال مى گويد: أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه. فاطمه (س) ضجّه مى زند و بى هوش بر روى زمين مى افتد، مردم به بلال مى گويند: «ديگر اذان نگو كه فاطمه (س) ديگر طاقت ندارد»، بلال اذان خود را قطع مى كند. 188 * * * فاطمه (س) ديگر از اين مردم خسته شده است، اين مردم به سخنان او گوش نكردند و دشمن او را يارى كردند، آنها على (ع) را خانه نشين كردند، فرزند او، محسن (ع) را كشتند. فاطمه (س) ديگر از اين دنيا خسته است، بيمارى او شدّت يافته است، او شب و روز گريه مى كند. صداى گريه فاطمه (س)، فرياد مظلوميّت است. او با گريه حق را يارى مى كند. اكنون، فاطمه (س) به سوى قبر پدر مى رود. آيا مى آيى من و تو هم همراه او برويم. فاطمه (س) قبر پدر را در آغوش مى گيرد و مى گويد: «اى پدر! بعد از رفتن تو مردم ما را تنها گذاشتند، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ صبر من ديگر تمام شده است. بار خدايا! مرگ مرا سريع برسان كه زندگى دنيا براى من تيره و تار شده است». 189 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 3⃣4⃣ چند روز مى گذرد، فاطمه (س) به ياد روز
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 4⃣4⃣ او در كنار قبر پدر بى هوش مى شود. زنان مدينه به سوى او مى دوند، آب مى آورند و بر صورتش مى ريزند تا به هوش آيد. 190 همه از خود اين سؤل را دارند: «چرا بايد يگانه دختر پيامبر اين گونه گريه كند؟ ». زنان مدينه با شوهران خود سخن مى گويند: «آخر چرا بايد حقّ فاطمه را غصب كنند؟ آخر چرا كسى فاطمه را يارى نمى كند؟ » بچّه ها، بزرگ ترها، زنان و مردان، همه با شنيدن گريه فاطمه مى فهمند كه ظلم بزرگى به او شده است. اين گريه، دل هر كس را به درد مى آورد. بايد هر طور هست صداى گريه فاطمه را خاموش كنيم. اين گريه براى حكومت از هر چيزى خطرناك تر است. چگونه مى توان فاطمه را آرام كرد. بايد نقشه اى كشيد. * * * چند نفر از همسايگان نزد على (ع) آمده اند و دارند با او سخن مى گويند. يا على! ما براى فاطمه احترام قائل هستيم، امّا شما مى دانيد كه ما نياز به آرامش داريم. منظور شما از اين سخن چيست؟ فاطمه هم شب گريه مى كند هم روز، ما از تو مى خواهيم سلام ما را به او برسانى و به او بگويى كه يا شب گريه كند و روز آرام باشد تا ما بتوانيم استراحت كنيم، يا روز گريه كند و شب آرام باشد، ما نياز به آرامش داريم. باشد، من به فاطمه مى گويم. 191 على (ع) به سوى خانه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه88) خود حركت مى كند و در گوشه اى مى نشيند. او با خود فكر مى كند چگونه سخن همسايه‌ها را به فاطمه (س) بگويد. فاطمه (س) به او نگاه مى كند و مى فهمد كه او حرفى براى گفتن دارد، امّا خجالت مى كشد بگويد. على جان! تو سخنى با من دارى؟ فاطمه جان! همسايه‌ها به من گفته اند كه به تو بگويم يا روز گريه كنى يا شب. على جان! من به زودى از بين اين مردم مى روم و به پيش خداى خود مى روم! 192 آرى، اين گونه است كه فاطمه (س) را از گريه كردن منع مى كنند، او ديگر نبايد به كنار قبر پيامبر بيايد و گريه كند. صداى گريه او، مردم را آزار مى دهد. او اوّلِ صبح، از خانه بيرون مى رود. او با اين بيمارى كجا مى رود؟ نگاه كن! او به سوى قبرستان بقيع مى رود. حسن و حسين (ع) نيز همراه او هستند. او در گوشه اى از قبرستان مى نشيند و شروع به گريه مى كند. خورشيد، بالا مى آيد، آفتاب داغ مدينه بر فاطمه (س) مى تابد. فاطمه (س) از جاى خود بلند مى شود، او به دنبال سايه مى گردد. آنجا درخت كوچكى هست، فاطمه (س) زير سايه درخت مى نشيند و به گريه خود ادامه مى دهد. غروب آفتاب مى شود، على (ع) به دنبال فاطمه (س) مى آيد و او را به خانه مى برد. 193 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 5⃣4⃣ شب درگوشه اى از مدينه جلسه اى تشكيل مى شود. فاطمه براى گريه كردن به بقيع رفته است، اين براى ما خطر دارد. آرى، تا ديروز فاطمه در خانه خود گريه مى كرد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ، امّا امروز به بقيع رفته است، اگر مردم بفهمند چه خواهد شد؟ به راستى چه بايد كنيم؟ ما بايد درختى كه فاطمه زير سايه اش مى نشيند قطع كنيم تا آفتاب او را اذيّت كند و مجبور شود به خانه برگردد. چند نفر با تبر به سوى بقيع مى روند و آن درخت را قطع مى كنند. فردا صبح، فاطمه (س) با حسن و حسين (ع) به سوى بقيع مى آيد. آفتاب بالا آمده است، امّا اينجا ديگر درختى نيست تا فاطمه (س) زير سايه اش بنشيند. آنجا را نگاه كن! على (ع) براى ديدن فاطمه (س) آمده است. او مى بيند كه فاطمه (س) در آفتاب نشسته است. على (ع) آستين خود را بالا مى زند: مى خواهى چه كار كنى، مولاى من؟ مى خواهم براى فاطمه سايه بانى بسازم. بيا من و تو هم مولاى خود را كمك كنيم، بيا برويم ساقه درخت خرما بياوريم... خسته نباشى! اين گونه است كه بَيتُ الاَحزان (خانه غم ها) ساخته مى شود. سايبانى كوچك براى گريه كردن فاطمه (س). فاطمه جان! بيا در زير اين سايه بان بنشين. روزها و شب‌ها مى گذرد... * * * خبرى در شهر مى پيچد: «بيمارى فاطمه (س) شديد شده است، او ديگر نمى تواند از خانه بيرون بيايد». عدّه اى از زنان مدينه به عيادت او مى آيند. آنها در كنار فاطمه (س) مى نشينند و حال او را مى پرسند. فاطمه (س) رو به آنان مى كند و مى گويد: «بدانيد كه من از شوهرانِ شما ناراضى هستم، زيرا آنها ما را تنها گذاشتند و به دنبال هوس هاى خود رفتند. عذاب بسيار سختى در انتظار آنها مى باشد، واى بر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كسانى كه دشمن ما را يارى كردند ». زنان مدينه با شنيدن سخنان فاطمه (س) به گريه مى افتند. آنها نزد شوهران خود مى روند و به آنها مى گويند كه فاطمه (س) از دست شما ناراضى است. شما كه از پيامبر شنيده ايد كه فرمود: «فاطمه، پاره تن من است، هر كس او را اذيّت و آزار دهد مرا آزرده است»، شما بايد برويد و فاطمه را راضى و خوشنود سازيد. مردان مدينه چاره اى ندارند، بايد به سخنان زنان گوش دهند. نگاه كن! بزرگان اين شهر به سوى خانه فاطمه (س) مى آيند. آنها مى خواهند از فاطمه (س) عذر خواهى كنند. درِ خانه به صدا در مى آيد، على (ع) در را باز مى كند. گروهى از مردم مدينه به عيادت فاطمه (س) آمده اند. آنها وقتى با فاطمه (س) روبرو مى شوند چنين مى گويند: «اى سرور زنان! اگر على زودتر از بقيّه به سقيفه مى آمد ما با او بيعت مى كرديم ولى ما چه كنيم؟ على به سقيفه نيامد و ما ناچار شديم با ابوبكر بيعت كنيم». آرى، آنها مى خواهند گناه همه كارهاى خود را به گردن على (ع) بياندازند، مقصّر خودِ على (ع) است كه به سقيفه نيامد. امّا همه مى دانند كه على (ع) در آن لحظه، مشغول غسل دادن بدن پيامبر بود، آيا درست بود كه على (ع) بدن پيامبر را رها كند و به سقيفه برود؟ مگر اين مردم در غدير با على (ع) بيعت نكرده بودند، پس چه شد كه پيمان خود را شكستند؟ تاريخ به ياد دارد كه فاطمه (س) و على (ع) به درِ خانه مردم رفته، از آنها طلب يارى كردند ولى چرا كسى جواب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آنها را نداد؟ اين مردم مى خواهند براى بى وفايىِ خود عذر بياورند، امّا خودشان هم مى دانند اين عذر بدتر از گناه است. فاطمه (س) رو به آنها مى كند و مى گويد: «از پيش من برويد، من نمى خواهم شما را ببينم، آيا بهانه ديگرى هم داريد كه بگوييد؟ شما مقصّر هستيد كه در حقّ ما كوتاهى كرديد». همه، سرهاى خود را پايين مى اندازند. 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 5⃣4⃣ شب درگوشه اى از مدينه جلسه اى تشكيل م
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 6⃣4⃣ اكنون، حالِ فاطمه (س) روز به روز بدتر مى شود. همه مى دانند كه همين روزهاست كه روح فاطمه (س) از قفس تنگ دنيا پر بكشد و به اوج آسمان‌ها پرواز كند. همه مردم مى دانند كه فاطمه (س) از خليفه ناراضى است و براى همين بايد فكرى كرد. به خليفه خبر مى دهند كه روزهاى پايانىِ زندگى فاطمه (س) فرا رسيده است. از ماجراى هجوم به خانه فاطمه (س) بيش از پنجاه روز گذشته است. خليفه تصميم مى گيرد تا به عيادت فاطمه (س) برود، شايد بتوان او را راضى كرد. درِ خانه زده مى شود. فضّه، خدمتكار فاطمه (س)، در را باز مى كند. ابوبكر و عُمَر را مى بيند: ما آمده ايم تا از فاطمه عيادت كنيم. صبر كنيد تا من به او خبر بدهم. فضّه به داخل خانه مى رود، خليفه بسيار خوشحال است، او با خود مى گويد الآن مى روم و با سخنان خود فاطمه را راضى مى كنم. فضّه برمى گردد و مى گويد: «فاطمه اجازه نداد شما داخل شويد». آنها خيال مى كنند كه شايد امروز فاطمه (س) كار خاصى داشته است. براى همين مى روند و فردا باز مى گردند، امّا اين بار هم فاطمه (س) به آنها اجازه نمى دهد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ آنها براى بار سوم مى آيند و نااميد مى شوند:حالا چه كنيم؟ بايد از على بخواهيم تا از فاطمه براى ما اجازه بگيرد. آيا على (ع) اين كار را خواهد كرد؟ نگاه كن، خليفه دارد با على (ع) سخن مى گويد. اى على! تا كى مى خواهى با ما دشمنى كنى؟مگر چه شده است؟ ما مى دانيم كه تو به فاطمه گفته اى كه ما را به خانه راه ندهد، آيا ما حق نداريم به عيادت دختر پيامبر خود برويم، تو بايد فاطمه (س) را راضى كنى. باشد، من با فاطمه سخن مى گويم. به راستى، آيا فاطمه (س) اجازه خواهد داد كه خليفه به عيادت او بيايد؟ نگاه كن! على (ع) كنار بستر فاطمه (س) نشسته است، او نگاهى به صورت پژمرده همسرش مى كند، از فاطمه (س) جز مشتى استخوان، چيزى نمانده است. فاطمه چشمان (س) خود را باز مى كند، على (ع) را در كنار خود مى بيند. او على (ع) را به خوبى مى شناسد، مى داند اين طور نگاه كردن على (ع) معناى خاصى دارد: على جان! آيا چيزى مى خواهى به من بگويى؟ ابوبكر و عُمَر به ديدار تو آمده اند، امّا تو به آنها اجازه نداده اى. آرى، من هرگز به آنها اجازه نمى دهم كه به ديدن من بيايند، على جان! من هرگز با آن دو نفر سخن نمى گويم. امّا من به آنها قول داده‌ام تا تو را راضى كنم كه آنها به اينجا بيايند. على جان! من سؤلى از تو دارم. چه سؤلى؟ آيا تو مى خواهى آنها به اينجا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيايند؟ من راضى به اين كار نيستم، امّا صلاح مى بينم كه آنان به اينجا بيايند. على جان! اين خانه، خانه خودت است من هم كنيز تو هستم، من روى حرف تو حرفى نمى زنم، آنها مى توانند به ديدنم بيايند. ببين، چگونه فاطمه (س) براى شاد نمودن شوهرش، از حرف خود مى گذرد. به خدا قسم! دنيا عشقى زيباتر از عشق فاطمه (س) به على (ع) نديده است. 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74