eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
33.8هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
⬳ࢪھبرنشوے‌تنھا،من یار تو می‌گردمツ
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
᷎♥️ ⃟⃝ 𔓘 امام‌خمینی‌(ره)↯ ◈ پیࢪوزےانقــلاب مرهون‌ِ، فداڪاری‌های‌دلاورانه‌ملت خصوصاً ''شهیــدان‌''است❥.↷
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
✐"﷽"↯ 📜#رمان_عقیق 💟#پارت_هفدهم سرش را به طرفین تکان میدهد و میگوید:هیچی ولش کن! در مورد پیشنهادت
✐"﷽"↯ 📜 💟 ابوذرکلافه به همراهش رفت.خدایش بیامرزد! بابا با خنده به صندلی کنارش اشاره کرد و دعوت کرد تا بنشینم. کنارش نشستم و پریناز سیب هاپوست کنده را تعارفمان کرد.بابا گازی به سیبزد و پرسید: چه خبرا؟ یه هفته ندیدمت دلم برات یه ذره شده بود. گونه اش را بوسیدم و پریناز لبخندی زد بابا موهایم را پریشان کرد و پرسید:چه خبر ازبیمارستان؟ راضی هستی؟ راضی بودم .از نرگسهای هر صبح عمو مصطفی از چای و نسکافه ها و قهوه های سردی که میخوردم از کم کاری دوستانم و جبران کارشان از دیدن کودکان مریض اما شیطان بخش اطفال از درد و دل کردن با نرجس جان از خواهر بودن برای هنگامه از جای مریم شیفت ایستادن ازنگرانی برای پوست نسرین زیر آنهمه آرایش از...من راضی بودم لبخندی زدم و سرم را روی شانه اش گذاشتم وخیره به پری ناز گفتم: معلومه که راضیم. پریناز آخرین تالشهایش را هم کرد و گفت:آیه در مورد پسر خانم فضلی مطمئنی؟ نمیخوای بیشتر فکر کنی؟ نچی گفتم و رو به بابا گفتم: میشه به زن مهربونت بگی من اونقدری عقل دارم که بفهمم چی کار میکنم؟بابا هم میزند به لودگی و میگوید:پری جان آیه اونقدری عقل داره که بفهمه چی کار میکنه! پریناز چشم غره ای نثار بابای مهربانم میکند ومیگوید: هی تو دل به دلش بده داره سالش میشه! آیه به خدا خدا راضی نیست اینقدر منو حرص میدی.فکر میکنی یکی دو سال دیگه اینقدری که الان خواهان داری بازم اینقدر خواستگار پیدا میکنی؟ راست میگفت؟ دروغ که نمیگفت! پس حتما راست میگفت!قطره چکان سرم مینای کوچک را تنظیم کرد.خم شد و صورت غرق خوابش را بوسید.به ساعتش نگاهی انداخت و با خیال راحت کنارش نشست. مفاتیح کوچکی که همیشه بالاسرش بود را برداشت. دستش به دعا نمیرفت دوباره آنرا بست و فقط خیره به چهره فرشته کوچک روی تخت خوابیده شد.هنوز هم به طور کامل بیماری اش را تشخیص نداده بودند. چند دقیقه بعدنسرین را دید که سراسیمه به داخل اتاق می آیدبا دیدن آیه نفس راحتی میکشد و به در تکیه میدهد.آیه نگران نگاهش میکند و میپرسد:چی شده؟نسرین نفسی تازه میکند و میگوید:دکتر ایول داره میاد بخش همه اتاقا رو چک کردم همه چی مرتب باشه ... ...
◈ڪفتر‌جلد‌بقیعم‌...◈‌
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
᷎♥️ ⃟⃝ 𔓘 بایدبَراے بَندِگےسَجده‌هایِمان‌یِڪ‌ مَسجدے بہ‌نام «حسن‌جان»درسٺ‌ڪَرد...♡
43e7308321-5ecbaa557a1ed838018bc319.mp3
1.98M
✨⃟ ⃟𝄞 خیلے بدھ آدمـ بۍرفیق‌باشه💔 رفیق‌شھیدنداشته‌باشه
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
𝁞🌿 ⃟ ⃝𝀋 خطاب‌به‌همســرتون؛ خیلۍفورے‌‌فوتی‌بفرمآیید‌ڪه↯ ❥خوشا‌بہ‌بخت‌بلندم‌ ڪه‌دࢪڪنارمنے😌💞
تۅے‌زندگی‌برای‌همہ‌چےوقٺ‌میزاریم⁉️ اماواقعا چقدر برایشهداوقت گذاشتید🙃 اونایی که دلشون میخواد بشن الان وقتشہ براےڪسب‌اطلاعات بیشتربہ‌آیدی زیرپیام‌بدین↯ ⇨@shahidhadi_delha